نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
کارشناس ارشد روان شناسی، دانشگاه تهران
چکیده
کلیدواژهها
افسردگی یکی از مهم
ترین اختلالات عصبروان
پزشکی است که امکان ابتلا به آن در طول عمر در حدود 17 درصد است و تقریبا در حدود 10 درصد از انسان
ها در سراسر دنیا نیازمند درمان جدی آن هستند (1،2). افسردگی با شیوه
های مختلفی چون دارودرمانی، روان
درمانی و الکتروشوک[1] (ECT) قابل درمان است. اما با وجود این، علایم نیمی از بیماران افسرده باقی می
ماند و بالغ بر 20 درصد حداقل پاسخ را به درمان و برخی دیگر نیز هیچ واکنشی نسبت به درمان از خود نشان نمی
دهند (6-3). داروهای ضدافسردگی به عنوان درمان خط اول اختلالهای خلقی به خصوص افسردگی محسوب می
شوند و درمان از طریق شوک الکتریکی تنها برای بیمارانی در نظر گرفته می
شودکه نسبت به داروها هیچ واکنشی نشان نمی
دهند و یا درمان
های دارویی برایشان قابل تحمل نیست (7). با وجود کاربرد موثر الکتروشوک در درمان اختلالهای خلقی چون افسردگی، به تدریج ذهن متخصصان روان
پزشکی معطوف به شیوههای دیگری شد که بدون ایجاد یک تشنج فراگیر و با تحریک کانونی نواحی قشری، بتوانند اثرهای درمانی در اختلال افسردگی ایجاد نمایند (6). اولین
بار در سال 1985، بارکر[2]توسط تحریک مغناطیسی فراقشری (TMS) به تحریک نواحی از قشر حرکتی مغز پرداخت و پس از آن مطالعههای زیادی پیرامون اثربخشی این روش بر اختلالهای مختلف از جمله افسردگی، پارکینسون و اختلال درد صورت پذیرفت (8). تحریک مغناطیسی فراقشری، شیوه
ای ایمن و غیر
تهاجمیاست که از طریق ارسال امواج مغناطیسی فعالیت قشری، ناحیه
ی مورد تحریک را متاثر می
سازد و با ایجاد تغییراتی درسطح گلوکز و فعالیت انتقال دهنده
های عصبی موجب تاثیر در آن ناحیه می
شود (12-9). در این روش یک جریان الکتریکی قوی، پس از عبور از کویل[3]که بر روی سر فرد گذاشته می
شود، میدان
های مغناطیسی ایجاد می
کندکه این میدان
ها منجر به جریان الکتریکی خفیف
تری در قشر مغز و در نتیجه پتانسیل عمل در بافت عصبی مورد تحریک می
شود (13). شدت میدان
های مغناطیسی ایجاد شده توسط TMS، معادل اسکنرهای MRI بوده و استخوان یا بافت مورد تحریک مقاومت زیادی از خود نشان نمی
دهد (8). دستگاه
های تحریک
کننده
ی مغناطیسی قادرند امواجی با فرکانس 1 تا 100 هرتز را تولید کنند که با توجه به نوع فرکانس می
توان اثرات تحریکیو یا بازداریایجاد نمود. فرکانس
های پایین (کمتر یا مساوی یک هرتز) دارای اثرات بازدارندگی و فرکانس
های بالاتر (بیشتر از یک هرتز) دارای اثرات تحریکی بر نورون
ها می
باشند. گرچه مکانیسم عمل این روش به درستی مشخص نیست، اما شواهد تغییرات احتمالی ایجاد شده به وسیله
ی TMS را ناشی از تاثیر برانتقال دهنده
های عصبی و نوروپلاستیسیتی[4] سلول
های عصبی می
دانند (13). یکی از برتری
های TMS نسبت به درمان از طریق الکتروشوک که در درمان افسردگی به کار می
رود، کانونیعمل نمودن آن است و بر خلاف الکتروشوک، تغییرات ایجاد شده درمانی از طریق ایجاد یک تشنج فراگیر نیست. یکی از مناطق قشری مغز که در عین دسترسی به سیمپیچ TMS با مناطق عمقی مغز (مناطق دیانسفال[5]) نیز رابطه دارد، ناحیه
ی قشر پشتی جانبی پیش
پیشانی[6] است. بر اساس یافته
های عصب
نگاری کارکردی این ناحیه از مغز که در طرف جانبی شکنج میانی پیشانی[7] واقع شده، به سبب در دسترس بودن و ارتباطی که با سیستم لیمبیک[8] دارد، نقش مهمی را در تنظیم خلق و اختلال افسردگی عمده ایفا می
کند (14). طبق شواهد به دست آمده از تصویرنگاری
های مغزی در افسردگی، این ناحیه در نیم
کره
ی چپاز فعالیت پایینی برخوردار است و لذا از طریق تحریک مکرر مغناطیسی فراقشری (rTMS) می
توان به صورت کانونی این ناحیه از قشر مغز را تحریک نمود (9).
در طول دهه
ی گذشته، تعداد پژوهش
هایی که به بررسی تاثیر این شیوه
ی درمانی بر اختلال افسردگی پرداخته
اند افزایش یافته است (8، 15،16). اکثریت این پژوهش
ها نشان از این امر دارند که در افسردگی
های مقاوم به درمان دارویی این روش می
تواند برابر با الکتروشوک و یا نزدیک به آن عمل نماید (22-17). بر اساس نتایج فراتحلیل
ها، تحریک با فرکانس بالا (بیشتر یا مساوی یک هرتز) در ناحیه
ی پشتیجانبی قشر پیش
پیشانی نیم
کره
ی چپ به طرز چشمگیری در کاهش علایم افسردگی نقش داشته است (18،19،23). هم
چنین شواهد دیگری وجود دارد که نشان می
دهد در بیماران افسرده
ی مقاوم به درمان
های دارویی، خلق بهبود یافته بعد از تحریک نیز ادامه داشته است (24). با توجه به موثر بودن این روش در اکثریت پژوهش
های انجام گرفته، هنوز یافته
هایی وجود دارندکه نشان می
دهند این روش نسبت به سایر روش
های زیستی در کاهش علایم خلقی بیماران افسرده، بی
تاثیر یا دارای تاثیر مساوی با دارونما بوده است (8). لذا بر این اساس هنوز مطالعههای آزمایشی مبنی بر اثربخشی این روش و دستیابی به عوامل بهینهی rTMS برای درمان اختلال افسردگی در حال انجام است (19). با توجه به اهمیت بررسی تاثیر این روش بر اختلال افسردگی، تا به حال هیچ تحقیق داخلی در این زمینه صورت نگرفته است و همان
طور که اشاره گردید اثربخشی این روش در اکثر پژوهش
های انجام شده وابسته به عوامل متعددی چون شدت تحریک، مدت جلسات درمانی، مدت ارایه
ی تحریک بوده و تا کنون تاثیر rTMS با فرکانس بالا (20 هرتز) در طی جلسات طولانی (30 جلسه) با3000 موج در هر روز (در مجموع 90000) مورد مطالعه قرار نگرفته است (8). لذا سئوال اصلی پژوهش حاضر این است که آیا 30 جلسه درمانrTMS (30 روز متوالی) با فرکانس بالا و ارایهی 3000 پالس[9] در هر جلسه، در بیماران دچار افسردگی عمدهی مقاوم به درمان دارویی تغییراتی ایجاد می
کند؟ در صورت تغییر، آیا این تغییرات، ماندگار خواهد ماند و یا تاثیرهای این شیوه، مقطعی است؟
روشکار
این پژوهش شبهآزمایشی از نوع سری
های زمانی-تک
گروهی است که با تایید کمیتهی پژوهشی دانشکدهی روانشناسی دانشگاه تهران انجام شد. جامعه
ی مورد بررسی را تمامی بیماران مبتلا به اختلال افسردگی عمده مقاوم به درمان دارویی تشکیل می
دادند. معیارهای ورود شامل سن 20 الی50 سال و تکمیل فرم رضایت و معیارهای خروج شامل سابقه
ی ضربه
ی مغزی یا تشنج در فرد و یا خانواده، داشتن سابقه
ی اختلال دوقطبی یا داشتن علایم روانی، وابستگی به مواد روان
گردان، بارداری، داشتن فلز، پروتز، شنت در جمجمه و یا داشتن ضربانساز قلب[10] بود. 12 آزمودنی (10 زن و 2 مرد) مراجعه
کننده به کلینیک آتیه در فاصله
ی تابستان تا اواخر پاییز 1387 پس از تشخیص روان
پزشک مبنی بر داشتن اختلال افسردگی عمده طبق نسخه
ی چهارم تجدیدنظر شدهی راهنمای تشخیصی و آماری انجمن روان
پزشکی آمریکا در صورت نداشتن معیارهای خروج و تکمیل فرم رضایت وارد درمان شدند. عامل مقاوم بودن به درمان دارویی نیز به این گونه در نظر گرفته می
شد که بر اساس تعریف، بیمار پاسخ درمانی را حداقل به دو داروی مختلف ضد افسردگی با دوز کافی و طول مدت مصرف متناسب نشان ندهد (25). برای گردآوری داده
ها از آزمون افسردگی بک[11] (BDI) استفاده گردید. BDI ابزار 21 آیتمی است و هر کدام از آیتم
ها با یک نشانه
ی افسردگی مرتبط است. در این ابزار هر سئوال دارای 4 یا 5 عبارت است که به هر سئوال نمرهی 0 تا 3 داده می
شود. اعتبار و پایایی این آزمون در سطح بالایی گزارش شده است (27-26). نحوه
ی اجرای پژوهش نیز به این ترتیب بود که آزمودنی
ها دو هفته و یک هفته قبل از اجرای rTMS توسط آزمون افسردگی بک ارزیابی می
شدند. سپس به مدت 30 جلسه و هر روز (به جز تعطیلات) با rTMS تحت درمان قرار می
گرفتند. در طول مطالعه آزمودنی
ها بدون هیچ تغییری داروهای خود را مصرف می
نمودند. هم
چنین در دوره
ی پی
گیری مطالعه نیز داروها ثابت بودند. عوامل درمان طبق خط مشی بین
المللی که در سال 1996 برای عوامل بهینهی کاربرد TMS وضع گردیده (28) در ناحیه
ی پشتیجانبی قشر پیش
پیشانی نیم
کره
ی چپ، ناحیه
ی 9 و46 برودمن[12]، در هر جلسه 60 قطار[13] تحریکی با فرکانس20 هرتز، 5/2 ثانیه تحریک[14]و10 ثانیه فاصله
ی بین هر تحریک[15]، سیم
پیچ 8[16]انتخاب گردید و شدت تحریک 100 درصد آستانه
ی حرکتی[17] (MT)بیمار لحاظ گردید. در مجموع نیز برای هر آزمودنی، در هر جلسه 3000 موج در نظر گرفته شد. در هر جلسهی درمان، بیماران به مدت 12 دقیقه و نیم بر روی صندلی می
نشستند و به دلیل سر و صدای دستگاهTMS گوشی
هایی درگوششان قرار می
گرفت و حداقل ارتباط با درمانگر را داشتند.آزمون افسردگی بک بلافاصله پس از اتمام 30 جلسه و 6 هفته بعد تکمیل گردید. برای تحلیل داده
ها از روش تحلیل واریانس با اندازه
گیری مکرر (rANOVA) استفاده گردید.
نتایج
در مجموع از طرح اولیه
ی تحقیق که تعداد 15 نفر در نظر گرفته شدند، 3 آزمودنی به دلایلی (از جمله عدم همکاری با درمان و استفاده
ی هم
زمان از روان
درمانی و سردرد) از تحقیق کنار گذاشته شدند و در مجموع تعداد 12 آزمودنی در این پژوهش شرکت کردند. مشخصات جمعیت
شناختی این گروه، در جدول (1) توصیف شده است. یافتههای توصیفی حاصل از گروه نمونه به تفکیک مراحل چهارگانه (پیش
آزمون اول، پیشآزمون دوم، پسآزمون (پس ازrTMS) و پی
گیری) در ابزار مورد استفاده در جدول (2) ارایه و در نمودار (1) نشان داده شده است. جهت بررسی این موضوع که مداخلهی انجام شده منجر به تغییر معنی
دار میانگینهای پرسش
نامه
ی افسردگی بک در مراحل پس
آزمون و پی
گیری شده است یا نه، تحلیل واریانس با طرح اندازهگیری مکرر صورت گرفت. لازم به ذکر است که قبل از تحلیل، مفروضههای همگنی کوواریانس[18] اندازهگیری متغیرهای وابسته با انجام آزمون ماچولی[19] مدنظر قرار گرفت که نتایج آن در جدول (3) ارایه شده است.
جدول1- مشخصات جمعیتشناختی بیماران مبتلا به اختلال افسردگی عمدهی تحت درمان
بیمار |
جنس |
سن (سال) |
داروهای مصرفی |
||
1 |
زن |
44 |
دزیپرامین، آلپرازولام |
||
2 |
زن |
20 |
سیتالوپرام |
||
3 |
زن |
25 |
کلومیپرامین، لاموتریژین |
||
4 |
مرد |
45 |
ایمیپرامین، دیازپام |
||
5 |
زن |
24 |
دپاکین، تریمیپرامین، ریسپریدون |
||
6 |
زن |
50 |
فلوکستین، زاناکس |
||
7 |
زن |
48 |
سرترالین |
||
8 |
مرد |
37 |
فلوکستین، دزیپرامین |
||
9 |
زن |
50 |
----- |
||
10 |
زن |
31 |
دزیپرامین،لاموتریژین،کلونازپام |
||
11 |
زن |
37 |
دزیپرامین، کلردیازوپوکساید |
|
|
12 |
زن |
39 |
آمیتریپتیلین |
||
جدول2- خلاصهی یافتههای توصیفی پرسشنامهی افسردگی بک
مرحله |
میانگین |
انحراف معیار |
|
پیشآزمون 1 |
33/23 |
53/7 |
|
پیشآزمون2 |
92/24 |
41/7 |
|
پسآزمون بعد از rTMS |
83/9 |
85/2 |
|
پیگیری |
42/10 |
87/2 |
|
نمودار1- فرآیند تغییرات میانگین نمرات در پرسشنامهی افسردگی بک از پیشآزمون اول تا مرحلهی پیگیری
جدول (3) نشان میدهد که شرط همگنی کوواریانس در این ابزار برقرار بوده و انجام تحلیل واریانس با اندازهگیریهای مکرر در این دادهها بلامانع است. نتایج جدول (4) نشان می
دهد مداخله
ی انجام شده در نمرات پرسش
نامه
ی افسردگی بک تغییر معنی
دار در سطح 001/0P< ایجاد نموده است. جهت پی
بردن به این نکته که این تغییرات در بین کدام مراحل است، مقایسه
ی دو به دو میانگین این مقیاس صورت گرفت که نتایج آن نشان داد، تفاوت میانگین دو مرحلهی پیشآزمون با هر دو مرحلهی پسآزمون و پی
گیری معنی
دار است ولی تفاوت معنی
داری در بین پیشآزمون اول و دوم وهمچنین پسآزمون و پیگیری مشاهده نشد (جدول 5).
جدول 3- خلاصه نتایج آزمون ماچولی پرسشنامه افسردگی بک
مقیاس |
W ماچولی |
تقریب مجذورخی |
درجهی آزادی |
سطح معنیداری |
افسردگی |
58/0 |
20/39 |
5 |
01/0 |
جدول4- خلاصه یافتههای آزمون اثر درون آزمودنیها در پرسشنامهی افسردگی بک
منابع تغییر |
مجموع مجذورات |
درجات آزادی |
میانگین مجذورات |
نسبتF |
سطح معنیداری |
مداخله |
08/2369 |
16/1 |
36/2041 |
70/32 |
01/0 |
خطا |
92/796 |
77/12 |
43/62 |
|
|
جدول 5- بررسی فرآیند تغییرات نمرات پرسشنامهی افسردگی بک از پیشآزمون اول تا مرحلهی پیگیری
از زمان |
به زمان |
اختلاف میانگین |
خطای معیار |
پیشآزمون 1 |
پیشآزمون 2 |
58/1- |
65/0 |
پسآزمون |
50/13 |
52/2 |
|
پیگیری |
92/12 |
40/2 |
|
پیشآزمون 2 |
پسآزمون |
08/15 |
48/2 |
پیگیری |
50/14 |
23/2 |
|
پسآزمون |
پیگیری |
58/0- |
72/0 |
بحث و نتیجهگیری
هدف از مطالعه
ی حاضر بررسی تاثیر تحریک مکرر مغناطیسی فراقشری (rTMS) بر اختلال افسردگی عمده
ی مقاوم به درمان دارویی بود. نتایج نشان داد که روش rTMS با فرکانس بالا (20 هرتز) بر روی بیماران مبتلا به افسردگی عمدهی مقاوم به درمان دارویی موثر است. این یافته هماهنگ با یافته
های پژوهش
های پیشین درزمینه
ی اثربخشی rTMS است (17،24،34-29). ایجاد تغییرات طولانی مدت در تحریک
پذیری قشری[20] می
تواند توضیحی برای نتایج سودمند به دست آمده در افراد افسرده باشد. این تغییرات طولانی مدت به عوامل متعددی از قبیل فرکانس، شدت، مکان و مدت زمان تحریک وابسته است. برخی از این عوامل مانند مکان تحریک در ناحیه
ی پشتیجانبی قشر پیش
پیشانی (DLPFC)، تقریبا در اکثریت مطالعهها یکسان است، در حالی که کاربرد سایر عوامل دیگر اعم از فرکانس، مدت زمان تحریک، تعدادجلسات و ... در بین مطالعههای مختلف همسانی نداشته و بررسی برای بهینه
سازی و یکپارچگی این عوامل ضروری می
باشد (19). همان
طور که عنوان شد، مدت زمان انجام rTMS می
تواند عامل مهمی در اثربخشی این روش باشد. نتیجه
ی فراتحلیلی که بر روی مطالعههای افسردگی و rTMS صورت گرفته نشاندهنده
ی این است که تحریک با فرکانس بالا بر روی [21]LDLPFC به صورت معنی
داری بعد از دو هفته درمان باعث بهبودی افسردگی نمی
شود (35). اکثر مطالعهها، حداقل 4 هفته
ی متوالی درمان برای به دست آوردن اثرات درمانی معنی
دار در افسردگی را ضروری میدانند (36). یکی از علتهای نتایج متناقض در مطالعههای انجام شده، محدودیت در طول آزمایش است. اکثر مطالعههایی که rTMS را در10 جلسه یا کمتر انجام داده
اند، در به دست آوردن نتیجهی درمانی معنی
دار، شکست خورده
اند. لذا در مطالعه
ی حاضر، یکی از دلایلی که می
توان در مورد اثربخشی rTMS در اختلال افسردگی مطرح نمود، اجرای 30 جلسهی درمانی متوالی (30 روز پیاپی) است که این عامل می
تواند با تغییرات احتمالی در پتانسیل دراز مدت (LTP) در سلول
های عصبی در ارتباط باشد (37). از جمله عوامل مهم دیگر در rTMS، فرکانس تحریک است. فرکانس بالا (بیشتر یا مساوی یک هرتز) در rTMS و الکتروشوک درمانی اثر مشابهی بر روی مونوآمین
های مغز(38)، گیرنده
های بتا آدرنرژیک (39)، چرخهی [22]AMP(40) و تظاهرات ژنی[23]در بافت سلول
های عصبی موش
ها دارد (41-38). rTMS با فرکانس بالا در مقایسه با rTMS ساختگی در موش
ها با افزایش معنی
دار سرتونین 1A و گیرنده
های NMDA3 مرتبط بوده است (42). در مطالعه
ی مولر[24] این نتیجه به دست آمد که rTMS با فرکانس بالا، همانند داروهای ضدافسردگی و ECT با افزایش [25]BDNF و [26]mRNA و [27]CCKدر مغز موش
ها مرتبط است (16). هم
چنین، مطالعههای تصویربرداری مغز از قبیل PET، همانند اعتیاد، دوپامین را در ایجاد افسردگی مهم دانسته است. بر اساس یافته
ها، فرکانس بالای rTMS بر روی قشر پیش
پیشانی چپ ترشح دوپامین را در هسته
های دمی همانطرف[28]افزایش می
دهد (43). هم
چنین rTMS با فرکانس بالا باعث ایجاد مانیا و بهنجارسازی تست فرونشانی دگزامتازون[29]در افراد افسرده شده است (44، 45). با توجه به موارد ذکر شده، فرکانس بالا (بیش از 1 هرتز) می
تواند اثرات ضدافسردگی را موجب شود. در مطالعه
ی حاضر نیز با استفاده از فرکانس 20 هرتز همانند مطالعات فوق که بر اثربخش بودن آن بر روی اختلال افسردگی تایید می
گذارد، نتایج مثبتی مشاهده گردید.
از دیگر عوامل موثر در تاثیر rTMS، شدت تحریک است که اکثریت بررسیها شدت تحریک را عامل مهمی در ایجاد LTP دانستهاند (46). به سبب نقش مهمی که rTMS در ایجاد تغییرات درازمدت برروی تحریکپذیری قشری و اثر ضد افسردگی دارد، در مطالعهی حاضر همانند اکثر مطالعهها، شدتتحریک برابر با 100 درصد آستانهی حرکتی فرد که در آن پتانسیل برانگیختهی حرکتی[30] ایجاد میشود، اعمال شد. این در حالی است که مروری بر مطالعههای قبلی نشان میدهدکه استفاده از شدت بالای تحریک، اگرچه خطر تشنجرا افزایش میدهد اما احتمال بیشتری بر ایجاد نتایج مثبت درمانی دارد (8). از اهداف ثانویهی این پژوهش، تعیین میزان ماندگاری اثرات درمانی rTMS بود. نتایج نشان داد که اثرات مثبت درمانی شش هفته پس از درمان نیز ادامه داشت. این یافته با سایر پژوهشها از لحاظ ماندگاری اثرات درمانی همسو میباشد. برتولوماسی[31]، با کاربرد rTMS با فرکانس 20 هرتز در طی 20 جلسه و با مجموع 800 موج در هر جلسه نشان دادند که اثرات درمانی در حدود 1 ماه به طول انجامیده است (47). میزان ماندگاری اثرات درمانی rTMS از جمله موضوعات مهم در این حوزه است و طبق مروری که گرشون[32] انجام داده است، ادغام برخی عوامل هم در درمان و هم در ماندگاری، نتایج بهتری ایجاد میکند (11). با توجه به محدودیت اجرایی، امکان بررسی بیش از 6 هفته میسر نبود. لذا برای تعیین مدت زمان ماندگاری، مطالعههای پیگیری طولانیتر و با نمونههای بزرگتری ضروری میباشد. از محدودیتهای روش کار مطالعهی حاضر فقدان گروه شاهد یا گروه با rTMS ساختگی است. استفاده از دارونما میتواند باعث پاسخ بالینی شده و تشخیص آن بدون گروه شاهد از پاسخ ضد افسردگی واقعی امری دشوار است.
لذا اگر چه بر اساس نوع طرح به کار رفته، آزمودنیها در یک سری زمانی به صورت متوالی تحت مشاهده قرار گرفتند و خود نقش گروه شاهد را ایفا نمودند، اما قرار گرفتن در فضای درمانی از جمله ملاحظاتی است که امروزه شرکتهای سازندهی دستگاههای TMS با تولید سیمپیچ های مجازی[33] این امکان را فراهم آوردهاند که آزمودنیهای گروه شاهد بدون دریافت مغناطیس، احساس درمان واقعی را داشته باشند (8). هم چنین با توجه به تفاوت های بین فردی در شکل و آناتومی قشری، محدودیت دیگر این پژوهش، استفاده از شیوههای سنتی برای تعیین مکان تحریک بوده است. در این پژوهش، مکان تحریک با استفاده از شیوهی سیستم بینالمللی 20-10 انتخاب شده و با وجود سهولت آن، بر خلاف مطالعههای rTMS مبتنی بر مکانیابی نورونی با کمک تصویر برداری با رزونانس مغناطیسی[34] احتمال خطا در مکانیابی صحیح و دقیق ناحیهی مورد تحریک وجود دارد. با توجه به موارد یاد شده، انجام مطالعات بیشتری در دستیابی به عوامل بهینهای چون شدت، فرکانس، مدت تحریک و تعداد جلسات در اثربخشی rTMS بر افسردگی ضروری است.همچنین، مقایسهی این روش با ECT و یا بررسی احتمالیrTMS به عنوان درمان نگهدارنده در مورد اثر ایجاد شده توسط ECT از موارد قابل بحث در این روش محسوب میشود. تحقیقات بیشتر در این حوزه به کسب دانش بیشتر پیرامون ساختار نوروآناتومیکی بیماران مبتلا به اختلال افسردگی مقاوم به درمان دارویی منجر شده و آشنای بیشتر با ساز و کارهای دخیل در پاتوفیزیولوژی چرخهی خلقی این بیماران فراهم میآورد.
1Electroshock Therapy
[2]Barker
[3]Coil
[4]Neuroplasticity
[5]Diencephalon
[6]Dorsolateral Prefrontal Cortex
[7]Middle Frontal Gyrus
[8]Limbic System
[9] Pulse
[10] Pacemaker
[11] Beck Depression Inventory
[12] Brodman Area
[13] Train
[14] Length of Train
[15] Intertrain Interpulse
[16] Figure-Eight Coil
[17] Motor Treshold
آستانهی حرکتی عبارت است از حداقل انرژی لازم برای ایجادپتانسیل برانگیختهی حرکتی (MEP) که به عنوان شاخصی برای تحریکپذیری قشری به کار میرود
[18] Homogeneity of covariance
[19] Maucholy Test
[20] Cortical Excitability
[21] Left Dorsolateral Prefrontal Cortex
[22] Adenosine Mono Phosphate
[23] Gene Expression
[24] Muller
[25] Brain Derived Neurotrophic Factor
[26] Messenger ribonucleic acid
[27] Cholecystokinin
[28] Ipsilateral Nucleus Accumbens
[29] Dexamethasone Suppression Test
[30] Motor Evoked Potential
[31] Bortolomasi
[32] Gershon
[33] Sham Coil
[34] MRI-Based Neuronavigation