Document Type : Research Paper
Author
Abstract
Keywords
اگر چه فرآیند تولد نوزاد با رنجهای فراوانی همراه است لیکن برای والدین لذتبخش میباشد. با وجود بسیاری از مشکلات که والدین برای تولد فرزند خود متحمل میشوند امید به سالم و طبیعی بودن کودک معمولا موجب احساس اعتماد در آنها و در نتیجه پذیرش کودک میگردد. به محض آگاه شدن والدین از معلولیت فرزند، تمام آرزوها و امیدهای آنها مبدل به یاس شده و مشکلات، شروع میشود (1). در واقع، تولد کودک کمتوان ذهنی نمایانگر فروپاشی تصوراتی است که والدین در سر میپروراندند (2). مادر، نخستین شخصی است که به طور مستقیم با کودک ارتباط برقرار میکند. رویارویی مادر با فرزند کمتوان ذهنی، نیاز کودک به مراقبت دایمی، اهمیت فراهم ساختن شرایط یژهی رشد، تجربهی تنش والدین ناشی از وجود رفتارهای آیینی، مشکلات زبانی، قشقرق و فقدان مهارت مراقبت از خود در این گروه از کودکان، همگی زمینه را برای تضعیف کارکرد طبیعی مادر فراهم مینمایند. وجود چنین مشکلاتی افزایش میانگین اختلالات روانی در مادران کودکان استثنایی و به ویژه مادران دارای کودک کمتوان ذهنی را در مقایسه با مادران کودکان عادی در پی خواهد داشت. همچنین داشتن توقعات و انتظارات دور از توانایی کودکان و برآورده نشدن آنها موجب ناکامی والدین میشود. بنا بر این تولد یک کودک کمتوان ذهنی در مادرانی که به مدت 9 ماه بارداری، انتظار یک کودک سالم و با ویژگیهای طبیعی را داشتهاند موجبات احساس گناه و تقصیر، ناکامی و محرومیت ناشی از طبیعی نبودن کودک را در مادر فراهم میکند که بالطبع غم، اندوه و افسردگی را به دنبال خواهد داشت. در مجموع، چنین شرایطی میتواند سبب گوشهگیری، عدم علاقه به برقراری رابطه با محیط، احساس خودکمبینی و بیارزشی در مادر شود و پیامدهای منفی همچون اضطراب، پرخاشگری (1) حرمت به خود پایین (3) و افسردگی شدید (4) را در مادران به دنبال داشته باشد و سلامت آنها را به خطر اندازد. یکی از مهمترین منابع زمینهساز این گروه از مشکلات روانشناختی از دست دادن امید به زندگی است (5). به نظر میرسد که امیدواری در تمام ابعاد زندگی ضروری باشد. امید به معنای توانایی باور به داشتن احساس بهتر، در آینده میباشد. امید با نیروی نافذ خود، تحریک
کنندهی فعالیت فرد است تا بتواند تجربههای نو کسب نماید و نیروهای تازهای را در فرد ایجاد کند (6). امید به عنوان یکی از منابع مقابلهی انسان در سازگاری با مشکلات و حتی بیماریهای صعبالعلاج در نظر گرفته میشود (7). همچنین امید میتواند به عنوان یک عامل شفادهنده، چندبعدی، پویا و قدرتمند توصیف شود و نقش مهمی در سازگاری با فقدان داشته باشد (8).
آثار سودمند امید بر سلامت جسمانی و روانی در پژوهشهای مختلفی تایید شده است (9). به عنوان مثال، همبستگی مثبت امید با عاطفهی مثبت (10)، احساس خودارزشمندی (11) حرمت خود (12) و همبستگی منفی با افسردگی (13) اضطراب (14) احساس فرسودگی (15) و به طور کلی با عاطفهی منفی نشان داده شده است (16). از نظر اسنایدر[1] و همکاران، ملالت و افسردگی با انسداد یا عدم تحقق اهداف ارتباط دارد و برای فرد، واجد اهمیت است. سطح پایین امید، پیشبینیکنندهی سطح افسردگی و کاستیهای روانیاجتماعی است (17).
بررسی علمی امید به زندگی در انسان قدمتی کوتاه دارد و دوران ابتدایی خود را میگذراند (18). اسنایدر برای اولین بار، نظریهی امید را مطرح کرد و آن را متشکل از قدرت اراده، قدرت راهیابی، داشتن هدف و تشخیص موانع دانست (6). گروپمن[2] امید را احساس وجد و نشاط در نظر میگیرد که هنگامی تجربه میشود که فرد آیندهی بهتری را فراسوی چشمان خود انتظار داشته باشد (19). امید، عبور از موانع مهم و پرتگاههای عمیق را در طی مسیر تسهیل میکند. امید به فرد جرات میدهد که با شرایط خویش مواجه شود و ظرفیت غلبه بر آنها را پیدا کند. بر خلاف گروپمن که خصیصهی انفعالی برای امید در نظر میگیرد و آن را مانند دارونما تلقی میکند، اسنایدر معتقد است که امید، خصیصهی فعالی است که در بر گیرندهی داشتن هدف، قدرت برنامهریزی و اراده برای دستیابی به هدف، توجه به موانع رسیدن به هدف و توانایی رفع آنها است (18). ناامیدی، فرد را در وضعیت غیر فعالی قرار میدهد که نمیتواند موقعیتهای مختلف خود را بسنجد و در مورد آنها تصمیم بگیرد. ناامیدی، شخص را در برابر عوامل تنشزا، بیدفاع و گرفتار میکند. شخص با گذشت زمان، تمامی امید خود را از دست میدهد و افسردگی عمیق را جایگزین آن میکند. طرز تفکر وی حالت انعطافناپذیر همه یا هیچ دارد که مانع حل مسئله میشود. در حقیقت ناامیدی باعث تضعیف مهارت حل مسئله در فرد میشود. همچنین سبب میشود که فرد به طور دایم تجربههای خود را به شکل منفی و نادرست ارزیابی کرده و پیامدهای نگرانکنندهای را برای مشکلات خود در نظر بگیرد (5).
یکی از متغیرهایی که در پژوهشهای مختلف، رابطهی مستقیم آن با امید به زندگی مورد تایید قرار گرفته، دلبستگی است. دلبستگی به معنی برقراری پیوند عاطفی عمیق با افراد خاص در زندگی تلقی میشود به گونهای که فرد از تعامل با آنها احساس شعف و نشاط به دست آورد و به هنگام تنش در کنار آنها به احساس آرامش دست یابد (20). نظریهی دلبستگی بر پایدار ماندن پاسخهایی تاکید میورزد که در خلال نوزادی در تعامل بین نوزاد و مراقب وی به وجود میآید. رفتارهای دلبستگی و پیامدهای آنها در سراسر زندگی فعال باقی میمانند و به هیچ وجه به دورهی کودکی محدود نمیشوند (21). در بزرگسالی، افکار و احساسات و نگرش نسبت به رابطهی دلبستگی، بدون شک میتواند بر نحوهی رفتار تاثیر بگذارد (22).
پژوهشهای پیشین نشان دادهاند که الگوی دلبستگی میتواند زمینهساز نحوهی برخورد فرد با مسایل زندگی باشد و شیوهی نگرش فرد را نسبت به مسایل و مشکلات، مشخص سازد.
همچنین، الگوی دلبستگی، تعیینکنندهی آمادگی فرد برای حل و فصل مشکلات، کنشها و واکنشهای فرد در برابر مشکلات اجتماعی و ناکامیها است (23). افراد دارای سبک دلبستگی ایمن در رویارویی با مسایل و مشکلات از راهبردهای مقابلهای فعال استفاده میکنند (24) و برای کاهش عواطف منفی از الگوی شناختهای مخالف با عاطفه (بهترین راه بازخوانی اطلاعات مثبت) بهره میبرند در صورتی که افراد ناایمن از الگوی شناختهای موافق با عاطفه (بدترین راه
بازخوانی اطلاعات مثبت) استفاده میکنند (25).
افراد دلبستهی ایمن بیشتر از مکانیسمهای دفاعی رشد یافتهتر مانند والاییگرایی و افراد دلبستهی ناایمن بیشتر از مکانیسمهای رشد نایافتهتر و روانآزرده استفاده میکنند (26). همچنین در مطالعات مختلف، رابطهی مستقیم بین سبک دلبستگی ایمن با حرمت خود، اعتماد به دیگران (27) و سلامت روان (10) و بین دلبستگی ناایمن و اختلالاتی مانند افسردگی، اضطراب (28)، عواطف منفی و تنش (29)، نگرشهای ناکارآمد و حرمت خود پایین (30) و خشم (31) نشان داده شده است.
از سوی دیگر ویژگیهای گوناگونی با سبک دلبستگی در ارتباط میباشند که در نتیجه میتوانند بر روی امید به زندگی افراد تاثیرگذار باشند. از جملهی این ویژگیها، ویژگیهای جمعیتشناختی میباشند (32) لذا در پژوهش حاضر دو ویژگی جمعیتشناختی یعنی سطح تحصیلات و وضعیت اشتغال نیز مورد بررسی قرار گرفته شده است.
طبق آمار اعلام شده از سوی معاونت توانبخشی سازمان بهزیستی کشور در سال 1385، در حدود دو میلیون و هشت هزار معلول وجود دارند که از این تعداد 28795 نفر، گروه کمتوانهای ذهنی را تشکیل میدهند. بنابراین تعداد قابل ملاحظهای از خانوادههای ایرانی، از اثرات منفی داشتن یک کودک معلول، همچنین فشارهای روانی، اجتماعی و مالی ناشی از داشتن چنین کودکی در امان نیستند و این عوامل
میتوانند آسیبها و آثار منفی بر وضعیت بهداشت روانی مادران بر جای گذارده، ثبات و کیفیت زندگی خانوادگی و فردی آنها را برهم زند (33). این تاثیر منفی در مورد پسران کمتوان ذهنی که یک و نیم برابر بیشتر از دختران کمتوان ذهنی هستند، بیشتر است زیرا مشکلات اجتماعی در این پسران بیشتر از دختران همسان آنها است و نیز تعداد پسران مبتلا به مشکلات رفتاری و پرخاشگری، پنج برابر دختران گزارش شده است (34).
بنابراین، با توجه به مبانی نظری و پیشینهی پژوهشی موجود میتوان انتظار داشت که با افزایش شناخت علمی مادران از سبک دلبستگی و توجه به نقش اساسی آن در حفظ تعادل روانیاجتماعی خانواده، گام مهمی در جهت تامین بهداشت روانی آنها برداشته میشود. از یک سو، افراد دارای سبک دلبستگی ایمن قادر هستند به گونهی فعال، تجارب و موقعیتهای مختلف خود را واقعبینانه ارزیابی کنند و در مورد آنها تصمیم بگیرند. از سوی دیگر، امید به زندگی به عنوان منبع مقابله با فقدان و سازگاری شخصی تلقی شده است و افزایش آن موجب فزونی مهارت حل مسئله در افراد خواهد شد و پیامدهای مثبت را برای سلامت آنها به همراه میآورد. پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطهی بین سبک دلبستگی (با سه سطح ایمن، ناایمن اجتنابی و ناایمن دوسوگرا) و امید به زندگی در مادران کودکان کمتوان ذهنی طراحی شده است. پژوهش حاضر از معدود پژوهشهایی است که به طور مستقیم رابطهی بین سبک دلبستگی و امید به زندگی را در این گروه از مادران مورد بررسی قرار میدهد. در صورت تایید چنین رابطهای میتوان میزان آگاهی افراد را نسبت به پیامدهای مثبت و منفی مربوط به سلامت ناشی از سبکهای دلبستگی افزایش داد و اقدامات پیشگیرانهی لازم را جهت عدم بروز بسیاری از مشکلات روانشناختی تدارک دید.
روشکار
نوع پژوهش حاضر، همبستگی است زیرا با استفاده از یک گروه آزمودنی، دست کم دربارهی دو متغیر بدون آن که هیچ یک از آنها دستکاری یا کنترل شود، اطلاعاتی به دست آورده میشود (35). در این پژوهش رابطهی سبک دلبستگی با امید به زندگی در مادران دارای فرزند پسر کمتوان ذهنی مورد بررسی قرار گرفته است.
جامعهی آماری پژوهش را تمامی مادران (147 نفر) دارای فرزند پسر کمتوان ذهنی شاغل به تحصیل در دورهی راهنمایی مدارس استثنایی شهر شیراز در سال تحصیلی 1388 تشکیل میدادند. با استفاده از تمامشماری، تمام اعضای جامعهی آماری مورد مطالعه قرار گرفتند. ملاکهای ورودی این پژوهش شامل سلامت کامل روانی و جسمانی مادران و نداشتن معلولیتهای دیگر به جز کمتوانی ذهنی در دانشآموزان
میشد. از آن جایی که کل جامعه، ملاکهای ورودی پژوهش را دارا بودند، هیچ کدام از اعضای جامعه از مطالعه خارج نشدند. البته 20 نفر از مادران به دلایل مختلف حاضر به ادامهی همکاری تا پایان پژوهش نشده و از مطالعه حذف شدند و تنها 127 نفر از مادران به پرسشنامههای سبک دلبستگی بزرگسالان[3] (AAS) و مقیاس سنجش امید بزرگسالان[4] (AHS) پاسخ دادند.
پرسشنامهی سبک دلبستگی بزرگسالان (AAS): این
پرسشنامه یک وسیلهی خودگزارشدهی است که توسط هازان و شیور[5] و بر مبنای سبکهای دلبستگی سهگانهی آینزورث (ایمن، اجتنابی و دو سوگرا) طراحی شده است (36). پرسشنامهی اخیر شامل توصیفهایی در زمینهی احساسهای فرد دربارهی درک او از روابط خود با افراد مهم زندگی فعلی وی میباشد. این توصیفها روی یک مقیاس لیکرت 9 درجهای، از کاملا نامناسب (1) تا کاملا مناسب (9) ارایه میشود. آزمودنی به هر کدام از این توصیفها نمرهی بالاتری اختصاص دهد، همان توصیف به عنوان سبک دلبستگی او محسوب میشود. ذوالفقاری مطلق و همکاران، روایی این پرسشنامه را در پژوهش خود توسط همسانی درونی سبکهای دلبستگی 55/0 تا 74/0 به دست آوردند و پایایی آن را در دلبستگی ایمن 84/0 و در دلبستگی ناایمن دوسوگرا 78/0 محاسبه کردند (37). روایی صوری و محتوایی این پرسشنامه در پژوهشهای مختلف مورد تایید قرار گرفته است (40-38).
مقیاس سنجش امید بزرگسالان (AHS): این مقیاس در بر گیرندهی 12 سئوال است. برای پاسخ به هر سئوال پیوستاری از 1 تا 4، در نظر گرفته شده است که برای عبارتهای قطعا غلط، اکثر موارد غلط، اکثر موارد درست و قطعا درست به ترتیب نمرههای 1، 2، 3 و 4 تعلق میگیرد. جملههای منفی به طور معکوس، نمرهگذاری میشوند. دامنهی نمرهها بین 12 تا 48 قرار دارد و نمرهی بالاتر در این مقیاس، نشاندهندهی سطح بالاتر امید است. این مقیاس برای سنین 15 سال به بالا طراحی شده و شامل دو خردهمقیاس گذرگاه و انگیزش میباشد و مدت زمانی بین 2 تا 5 دقیقه برای پاسخ دادن به آن کفایت میکند (41). برای بررسی پایایی این مقیاس از روش آلفای کرونباخ استفاده شد و ضریب همبستگی 62/0 و 74/0 به دست آمد. روایی این مقیاس با استفاده از تحلیل عامل به روش مولفههای اصلی با چرخش واریماکس به دست آمد. شاخص KMO برابر با 81/0 و ضریب کرویت بارتلت برابر با 81/644 بود (001/0P<) که نشاندهندهی کفایت نمونهگیری گزینهها و ماتریکس همبستگی آنها بود (42). در پژوهشی که بر روی 660 دانشآموز دختر در استان تهران انجام شد، پایایی مقیاس امید اسنایدر با روش همسانی درونی مورد 89/0 به دست آمد (41). به منظور رعایت ملاحظات اخلاقی در ابتدای پژوهش به مادران اطمینان خاطر داده شد که پاسخهای آنها محرمانه خواهد ماند و نسبت به عدم تهدید هر گونه خطر ناشی از تحقیق نسبت به خودشان و فرزندانشان توضیح داده و رضایت آنها برای شرکت در پژوهش جلب شد. ابتدا پرسشنامهی سبک دلبستگی بزرگسالان به مدت 10 دقیقه و به طور انفرادی توسط مادران تکمیل شد. سپس در جلسهای جداگانه، مقیاس سنجش امید بزرگسالان به مدت 5 دقیقه و به طور گروهی مجددا توسط مادران تکمیل گردید. به منظور بیان کمی اطلاعات جمعآوری شده از شاخصهای آمار توصیفی و برای بررسی رابطهی میان متغیرها از همبستگی اسپیرمن (به دلیل غیر نرمال بودن توزیع دادهها) و برای مقایسهی میانگینهای سه گروه از تحلیل واریانس استفاده شد. جهت تجزیه و تحلیل دادههای پژوهش، از نرمافزار SPSS استفاده گردید.
نتایج
در پژوهش حاضر توزیع سن مادران دارای فرزند پسر کمتوان ذهنی بین 30 تا 51 سال (با میانگین 3/40 و انحراف معیار 71/5 سال) قرار داشت. بیشترین تعداد مادران ( 45 نفر، 5/35%) در گروه سنی 37 تا 44 سال و کمترین تعداد ( 38 نفر، 9/29%) در گروه سنی 30 تا 37 سال قرار داشتند.
توزیع فراوانی نمرههای سطح امید در مادران در جدول 1 ارایه
شده است. با توجه به نتایج این جدول مشاهده میشود که میزان امید 3/80 درصد مادران در سطح پایین و سطح امید فقط 7/8 درصد مادران در سطح بالا قرار دارد. کمینه و بیشینهی مقدار سطح امید در مادران به ترتیب 13 و 35 بود.
جدول1- شاخصهای توصیفی سطح امید در مادران دارای فرزند پسر کمتوان ذهنی آموزشپذیر
سطح امید |
تعداد |
درصد |
کمترین |
بیشترین |
میانگین |
انحرافمعیار |
پایین (12-24) |
102 |
3/80 |
13 |
21 |
5/29 |
31/7 |
متوسط(25-30) |
14 |
0/11 |
25 |
27 |
8/19 |
17/7 |
بالا (31-36) |
11 |
7/8 |
31 |
35 |
1/16 |
12/5 |
نتایج حاصل از بررسی میزان تحصیلات مادران نشان میدهد که مدرک تحصیلی 2/40 درصد از مادران سیکل، 4/39 درصد ابتدایی، 3/13 درصد دیپلم و 1/7 درصد آنها فوق دیپلم و بالاتر بوده است.توزیع میزان تحصیلات مادران بر حسب سبکهای دلبستگی در جدول 2 نشان داده شده است.
همان طور که در جدول 2 مشاهده میشود بیشترین تعداد مادران (22 نفر) در گروه سبک دلبستگی ایمن و دارای تحصیلات سیکل (3/17%) و کمترین تعداد مادران (1 نفر) در گروه سبک ناایمن دوسوگرا و دارای تحصیلات فوق دیپلم و بالاتر (8/0%) قرار گرفتهاند. مقایسهی تفاوت میانگین سبک دلبستگی مادران با توجه به میزان تحصیلات آنها نشان میدهد که سبک دلبستگی مادران دارای سطح تحصیلات متفاوت از لحاظ آماری معنیدار (000/0P<) است (جدول 3).
نتایج حاصل از مقایسهی سبک دلبستگی مادران با توجه به وضعیت شغلی آنها در جدول 4 ارایه شده است.
همان گونه که در جدول 4 نمایان است بیشترین تعداد مادران (36 نفر خانهدار و 23 نفر کارمند، معادل 4/46%) دارای سبک
جدول 2- توزیع تحصیلات مادران دارای دانشآموزان کمتوان ذهنی ذهنی بر حسب سبک دلبستگی آنها
میزان تحصیلات سبک دلبستگی |
ابتدایی |
سیکل |
دیپلم |
فوق دیپلم و بالاتر |
||||
تعداد |
درصد |
تعداد |
درصد |
تعداد |
درصد |
تعداد |
درصد |
|
ایمن |
17 |
4/13 |
22 |
3/17 |
15 |
8/11 |
5 |
9/3 |
ناایمن اجتنابی |
17 |
4/13 |
13 |
2/10 |
2 |
6/1 |
3 |
4/2 |
ناایمن دوسوگرا |
16 |
6/12 |
16 |
6/12 |
0 |
0/0 |
1 |
8/0 |
مجموع |
50 |
4/39 |
51 |
2/40 |
17 |
3/13 |
9 |
1/7 |
منبع تغییر |
SS |
df |
میانگین مجذورات |
F |
مقدار احتمال |
بین گروهی |
792/498 |
3 |
264/166 |
367/8 |
000/0 |
درون گروهی |
200/2444 |
123 |
872/19 |
||
کل |
992/2942 |
126 |
|
جدول 4- توزیع وضعیت شغلی مادران دارای دانشآموزان
کمتوان ذهنی بر حسب سبک دلبستگی آنها
گروهسبک دلبستگی |
خانهدار |
کارمند |
||
تعداد |
درصد |
تعداد |
درصد |
|
ایمن |
36 |
3/28 |
23 |
1/18 |
ناایمن اجتنابی |
30 |
6/23 |
5 |
9/3 |
ناایمن دوسوگرا |
25 |
7/19 |
8 |
3/6 |
مجموع |
91 |
7/71 |
36 |
3/28 |
دلبستگی ایمن و کمترین تعداد مادران (25 نفر خانهدار و 8 نفر کارمند، معادل 26%) دارای سبک دلبستگی ناایمن دوسوگرا توزیع شدهاند.
مقایسهی تفاوت میانگین سبک دلبستگی مادران با توجه به وضعیت اشتغال آنها نشان میدهد که سبک دلبستگی مادران خانهدار و شاغل از لحاظ آماری معنیدار است (001/0P<) (جدول 5).
منبع تغییر |
SS |
df |
میانگین مجذورات |
F |
مقدار احتمال |
بین گروهی |
416/10 |
3 |
757/. |
005/14 |
<001/0 |
درون گروهی |
261/76 |
123 |
757/0 |
||
کل |
677/76 |
126 |
|
با توجه به جدول 6، مشاهده میشود بیشترین تعداد دانشآموزان پسر کمتوان ذهنی (102 نفر) در گروه سنی 15 تا 20 سال (3/80) و کمترین تعداد (11 نفر) در گروههای سنی 20 تا 24 (7/8) قرار دارند. همچنین بیشترین تعداد دانشآموزان (45 نفر) در پایهی دوم راهنمایی (5/35) و کمترین تعداد آنها (38 نفر) در پایهی سوم راهنمایی (9/29) مشغول به تحصیل بودند. به منظور آزمون فرضیههای پژوهش از ضریب همبستگی اسپیرمن استفاده شد و نتایج آن در جدول 7 نمایان است.
جدول 6- توزیع دانشآموزان پسر کمتوان ذهنی با توجه به سن و پایهی تحصیلی آنها
سطوح سنی |
تعداد |
درصد |
پایهی تحصیلی |
تعداد |
درصد |
کمتر از 15 |
14 |
0/11 |
اول راهنمایی |
44 |
6/34 |
15 تا 20 |
102 |
3/80 |
دوم راهنمایی |
45 |
5/35 |
20 تا 24 |
11 |
7/8 |
سوم راهنمایی |
38 |
9/29 |
همان طور که در جدول 7 مشاهده میشود سبک دلبستگی ایمن با امید زندگی در مادران دارای فرزند پسر کمتوان ذهنی آموزشپذیر ارتباط مثبت معنیدار دارد (001/0P<). همچنین سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی با امید به زندگی در مادران دارای فرزند پسر کمتوان ذهنی آموزشپذیر ارتباط منفی و معنیدار دارد (019/0=P). در نهایت، سبک دلبستگی ناایمن دوسوگرا با امید به زندگی در مادران دارای فرزند پسر کمتوان ذهنی آموزشپذیر ارتباط منفی و معنیدار دارد (001/0P<).
جدول 7- ضرایب همبستگی میان سبکهای دلبستگی و امید به زندگی در مادران دارای فرزند پسر کمتوان ذهنی آموزشپذیر
سبک دلبستگی |
امید زندگی |
|
ضریب همبستگی |
مقدار احتمال |
|
دلبستگی ایمن |
449/0 |
001/0< |
دلبستگی ناایمن اجتنابی |
207/0- |
019/0 |
دلبستگی ناایمن دوسوگرا |
309/0- |
001/0< |
بحث و نتیجهگیری
یافتههای پژوهش نشان داد که سبک دلبستگی ایمن در مادران دارای فرزند پسر کمتوان ذهنی با امید به زندگی در آنها ارتباط مثبت و معنیدار دارد. در واقع، هر اندازه سبک دلبستگی مادر ایمنتر باشد، امید به زندگی در وی نیز افزایش مییابد. نتایج این مطالعه با پژوهشهای دیگری نظیر مطالعهی وی[6] و همکاران (29)، میکولین سر[7] و همکاران (40)، کافتتسیوس[8] (42)، پیتروموناکو و بارت[9] (43)، ولز[10] (14) و رمضانی و همکاران (27) همسو میباشد.
نظام دلبستگی از سه عامل عمده تشکیل شده است. یک عامل مربوط به مهار و ارزیابی رویدادها و وقایع تهدیدکننده است و مسئولیت فعالسازی نظام دلبستگی را به عهده دارد. عامل دوم در برگیرندهی مهار و ارزیابی در دسترس و پاسخگویی افراد مهم به عنوان منبع دلبستگی است که احتمالا حمایت و آسایش فرد را فراهم مینمایند، نیازهای دلبستگی را ارضا میکنند، توانمندیهای فرد را تقویت میکنند و گنجینهی تفکر و عمل را در فرد گسترش میدهند.
این عامل مسئولیت تفاوت و تنوع احساس دلبستگی ایمن را عهدهدار است و میتواند بین افراد ایمن و ناایمن افتراق و تمایز ایجاد کند. سومین عامل متشکل از مهار و ارزیابی تداوم صمیمیتجویی به عنوان ابزار مقابله با دلبستگی ناایمن است. عامل سوم، مسئول پراکندگی و تنوع آن است که با نام راهبردهای بیشفعالساز (افزایندهها) یا راهبردهای غیرفعالساز (کاهندهها) تنظیم عاطفه، شناخته میشود.
راهبردهای بیشفعالساز یا افزایندهها به افزایش و تشدید رفتارهای دلبستگی میانجامند و راهبردهای غیرفعالساز یا کاهندهها به تنظیم و در عین حال کاهش نظام دلبستگی منجر میشوند (32). ارزیابی رویدادها و وقایع آشکار در مواقع ادراک یک تهدید احتمالی یا واقعی منجر به فعالسازی نظام دلبستگی میشود. با فعال شدن نظام دلبستگی پاسخ مثبت به سئوال مربوط به در دسترس بودن منابع دلبستگی، منجر به ایجاد چرخه (شکلگیری و گسترش) دلبستگی ایمن میشود. این چرخه شامل کاهش تنش ناخوشایند، افزایش سازگاری فردی و نیز گسترش و تسهیل سایر نظامهای رفتاری میگردد و به نوبهی خود گسترش نگرشها، دیدگاهها، ظرفیتها و توانمندیهای فرد را به دنبال خواهد داشت (44).
بنابراین، هنگامی که سبک دلبستگی مادر دارای فرزند کمتوان ذهنی ایمن است، برای کاهش عواطف منفی (داشتن کودک کمتوان ذهنی) از الگوی شناختهای مخالف با عاطفه (بهترین راه بازخوانی اطلاعات مثبت) استفاده میکند و با موقعیت به وجود آمده سازگاری بیشتری حاصل میشود (24) همچنین در این شرایط، مادر خود را تنها احساس نکرده و بر حمایتهای افراد دیگر تکیه میکند و توانایی ابراز هیجانهای خود را دارد. با توجه به ویژگی افراد با سبک دلبستگی ایمن، این مادر خود را فردی میبیند که ارزش عشق و مراقبت دارد و تصویری که از دیگران ساخته است تصویری قابل اعتماد و اتکا میباشد. بنابراین، امید به زندگی در وی به یأس و ناامیدی تبدیل نمیشود (25).
همچنین در این پژوهش نشان داده شد که سبک دلبستگی ناایمن (اجتنابی و دوسوگرا) در مادران پسران کمتوان ذهنی با امید به زندگی در آنها ارتباط منفی معنیدار دارد. به بیان دیگر، هر اندازه سبک دلبستگی ناایمن مادر بیشتر باشد، امید به زندگی در او نیز پایینتر است. نتایج این مطالعه با پژوهشهای دیگر از جمله روبرتس[11] و همکاران (30)، لوپز[12] و همکاران (28)، وی و همکاران (29)، فلدمن[13] و اسنایدر (15) و رمضانی و همکاران (27) همخوانی دارد.
درک مبتنی بر عدم دسترسی به منبع دلبستگی، منجر به ادراک ناایمنی در دلبستگی میشود که با تنشهای برخاسته از تهدیدهای ارزیابی شده در هم میآمیزد. این وضعیت ناایمن به فرد فشار وارد میکند تا در مورد تداوم رفتارهای صمیمیتجویانه به عنوان راهبر حمایتی و حفاظتی تصمیم بگیرد. هنگامی که رفتار صمیمیتجویانه به عنوان یک نیاز اساسی و بنیادی ارزیابی میگردد، افراد راهبردهای فعالساز دلبستگی را به کار میبرند که در بر گیرندهی شدت یافتن تقاضا و درخواست برای مظاهر دلبستگی و تکیه به دیگران به عنوان منبع آسایش و راحتی است (32).
بیشفعالسازی نظام دلبستگی، مدارهای عصبی تحریکی را درگیر کرده و به نوبهی خود حالت گوش به زنگی و میزان آستانه برای یافتن و پیدا کردن نشانههای مربوط به تهدید را افزایش و میزان آستانه برای یافتن نشانههای در دسترس نبودن مظاهر دلبستگی را کاهش میدهد. این دو سرنخ و نشانه، موجب فعالسازی نظام دلبستگی میشوند. نظام دلبستگی به طور مزمن و مداوم به فعالیت میپردازد، درد و رنج ناشی از عدم دسترسی به منبع دلبستگی تشدید میشود و شک و تردید نسبت به تواناییهای خود برای رسیدن به آسایش و دستیابی به حس امنیت افزایش مییابد.
این مدارهای تحریکی عامل مهمی در ایجاد مسایل روانی دلبستگی ناایمن و اضطرابی محسوب میشوند. ارزیابی رفتارهای صمیمیتجویانه به عنوان راه حلهایی که ممکن است نتواند تنشهای منفی را کاهش دهد، منجر به استفاده از راهبردهای غیرفعالساز میشود. این راهبردها به صورت فاصله گرفتن از محرکها و رویدادهایی که نظام دلبستگی را فعال میسازند، ظاهر میشوند و شامل مدارهای مهارکننده و بازدارنده بوده و منجر به صرف نظر از تهدید و یا سرکوبی افکار و هیجانهای مربوط به تهدید و نشانههای مربوط به دلبستگی و یا واپسزنی و ... میگردند. این مدارها توسط اتخاذ نگرش خوداتکایی (که وابستگی به دیگران را کاهش میدهد و شکستها و ضعفهای شخصی را تایید
میکنند) بیشتر تقویت میشوند (44).
بنابراین از یک سو، مادرانی که سبک دلبستگی ناایمن (اجتنابی و دوسوگرا) دارند و دارای فرزند کمتوان ذهنی هستند در این موقعیت برای کاهش عواطف منفی (ناشی از داشتن فرزند کمتوان ذهنی) از الگوی شناختهای موافق با عاطفه (بدترین راه بازخوانی اطلاعات مثبت) استفاده میکنند (25) و نیز از توانایی حل مسئلهی کمتر و تجربهی خشم بیشتر برخوردار میباشند (11). از سوی دیگر، این گروه از مادران خود را تنها احساس کرده و فکر میکنند که از حمایتهای دیگران برخوردار نیستند (24) چون خود را به عنوان فردی در نظر میگیرند که ارزش عشق و محبت را ندارد، تصویر او از جهان و اطرافیان به عنوان مکان و افرادی ناامن و ناراحتکننده است که پذیرای او نیستند، لذا امید به زندگی در آنها کاهش مییابد (25).
در نهایت، نتایج این مطالعه مشخص گردانید که سطح تحصیلات و وضعیت اشتغال مادران پسران کمتوان ذهنی، با سبک دلبستگی و در نتیجه امید زندگی آنها ارتباط دارد. به بیان دیگر مشاهده گردید که مادران دلبستهی ایمن در مقایسه با مادران ناایمن اجتنابی و دوسوگرا، از سطح تحصیلات و اشتغال بیشتری برخوردار بودند. در نتیجه همین تحصیلات بالا و شاغل بودن مادران پسران کمتوان ذهنی، میتواند موجب افزایش امید به زندگی آنها گردد.
دلبستگی ایمن در شکلدهی احساسات مثبت از خود از قبیل احساس قابلیت، خودارزشی و اعتقاد مثبت اثر دارد (در واقع یک مدل فعال درونی از خود است)، که سبب میشود مادران دلبستهی ایمن در جهت تکامل علایق و قابلیتهای یگانه و منحصر به فردشان پیش روند (32) و داشتن تحصیلات بالاتر و در نتیجه امید به زندگی بیشتر یکی از نتایج همین احساسات مثبت از خود است.
از سوی دیگر مادرانی که دارای سبک دلبستگی ایمن هستند از خودمختاری بیشتری برخوردارند. چرا که خودمختاری در مادران سبب میشود آنها از توانایی تجربهی خود به عنوان فردی متمایز و جدا از دیگران، توانمند و متعهد که میتواند به طور مستقل زندگی خود را کنترل کند و نیز از منحصر به فرد بودن خود، لذت ببرند (32). لذا شاغل بودن این مادران که در نتیجهی خودمختاری و استقلال آنها است، میتواند موجبات امید به زندگی بالاتر را میسر سازد.
در مجموع، با توجه به اهمیت امید به زندگی در سلامت روانی و کنارآمدن موثر مادران (ارزیابی مجدد، حل مسئله، اجتناب از رویدادهای تنشزای زندگی، جستجوی حمایت اجتماعی) (41) و نیز اهمیت ثبات شخصیت و نحوهی ارتباط مادران با فرزندان کمتوان ذهنی خود (45)، میتوان از نتایج این تحقیق برای آگاه ساختن خانواده (به ویژه مادران)، مشاوران و دست اندرکاران در امر آموزش دانشآموزان کمتوان ذهنی نسبت به اهمیت سبک دلبستگی به عنوان یکی از عوامل موثر در امید به زندگی استفاده کرد.
همچنین با راهکارها و روشهای رواندرمانی مبتنی بر دلبستگی علاوه بر (افزایش سطح امید به زندگی در مادران)، میتوان سلامت روانی آنها و در نتیجه خانوادهی آنها را افزایش داد و این سلامت روانی و محیطی خانواده مانع از تشدید کمتوانی فرزندان این مادران میگردد (45).
محدود شدن پژوهش به جنس پسر، مقطع تحصیلی راهنمایی و گروه دانشآموزان کمتوان ذهنی آموزشپذیر از جمله محدودیتهای پژوهش حاضر به شمار میرود و پیشنهاد میشود پژوهشهای آینده با بررسی متغیرهای مورد مطالعه در این پژوهش و مقایسه آن در مادران گروههای مختلف کودکان استثنایی بر غنای اطلاعات بیافزاید و توان تعمیمپذیری نتایج را افزایش دهد.
[1]Snyder
[2]Groopman
[3]Adults Attachment Style
[4]Adults Hope Scale
[5]Hazan and Shiver
[6]Wei
[7]Mikulincer
[8]Kaftetsios
[9]Pitromonoaco and Barrett
[10]Wells
[11]Roberts
[12]Lopez
[13]Feldman