Document Type : Research Paper
Author
Abstract
Keywords
پرستاران چهارچوب و اعضای کلیدی تیم روانپزشکی هستند که مسئولیت درمان شبانهروزی بیماران را به عهده دارند و از طریق مهارتهای تخصصی خود، بیمار را به منظور سازگاری با شرایط موجود و کسب تواناییهای قبلی مورد حمایت قرار داده و در این مورد همگام با برخورد و حل مشکلات و چالشهای بخش روانپزشکی تجارب بسیاری کسب مینمایند (1). عقیده بر این است که آنان در خلاء عمل نکرده بلکه به طور مداوم تحت تاثیر عوامل واقع در حیطهی مراقبتی قرار میگیرند، به گونهای که برخی از نویسندگان معتقدند محیط بخش روانپزشکی عملکرد روانیاجتماعی پرستاران را تحت تاثیر قرار میدهد (2).
پرستاران بخشهای روانپزشکی همواره در فضای پرعظمت، حساس و گستردهی حرفهی خود با انتظارات و رفتارهای نامعقول بیمار، خانوادهی وی و چالشهای حرفهای ویژه دست و پنجه نرم میکنند. خصوصا تهاجم، خشونت، خودکشی، وحشت و عدم همکاری بیماران بستری در واحد روانپزشکی نمونههایی بارز از این چالشها هستند که پرستاران با آنها رو به رو میباشند (3). در این مورد مطالعات نشان میدهند که بیشترین قربانیان رفتارهای پرخاشگرانه و تهاجمی بیماران بستری در بخش روانپزشکی، پرستاران و کادر کمکی هستند (4). در همین مقوله مککینون[1] معتقد است، پرستاران واحدهای روانپزشکی در معرض خطر خشونتهای کلامی و فیزیکی فراوانی قرار دارند (5). در مطالعهی اوکانل[2] 95 درصد از پرستاران مورد مطالعه، سابقهی برخورد با خشونتهای کلامی و80 درصد سابقهی خشونت فیزیکی را در طی سال مورد تحقیق در بخشهای روانپزشکی از جانب بیماران گزارش نمودند (6). گزارش حاصل از پژوهشهای انجام شده در بیمارستانهای روانپزشکی شهر لندن، نشان داد که به طور متوسط دو حملهی خشونتبار در هر هفته در هر بخش روی داده است که دو سوم از این خشونتها متوجه کادر پرستاری بخش بوده است (5). در ایران به منظور بررسی میزان مواجههی پرستاران با خشونت روانی در یک بیمارستان آموزشی شهر تهران، شیوع خشونت شغلی در میان پرستاران 69 درصد برآورد گردید که 26 درصد از آنان در طی یک سال گذشته، تجربهی بدرفتاری کلامی و زورگویی را به طور توام داشتهاند (7). تجربهی خشونتهای شغلی ممکن است احساساتی از قبیل خستگی مزمن، تندمزاجی، بیحوصلگی و خشم نسبت به بیماران، فقدان همدردی نسبت به بیمار و کنارهگیری روانی یا فیزیکی از بیمار را برای پرستار به دنبال داشته باشد (4). دین[3] و همکاران، آمار مرگ و میر درمانگران و مراقبین این گونه بیماران را بسیار زیاد گزارش نموده و تاکید مینمایند که این خشونتها ورای درگیری عاطفی، پرستار را دچار صدمات جسمانی شدید مینماید و احتمال آسیب به دیگر بیماران و خسارات مالی زیاد نیز وجود دارد (8). در این رابطه گزارش شده است که اعمال خشونتبار از جانب بیمار روانی میتواند عواقب زیانآوری مانند تنش و فشار شغلی، فرسودگی شغلی، فقدان قدرت و رضایت شغلی و کنارهگیری از بیمار را در روانپرستاران ایجاد نماید (5). برخی درک عمیق تجارب پرستاران را از ابعاد لازم و ضروری برای ارتقای صلاحیتهای حرفهای و تقویت قدرت تصمیمگیری بالینی و کاهش دادن مشکلات کاری آنان در این زمینه میدانند (1). از آن جا که تجارب پرستاران از خشونتهای شغلی در واحدهای روانپزشکی انعکاسی از احساسات، تفکرات و نگرشهای آنان را نسبت به بیمار، بیماری روانی و مراقبت از بیماران پیش روی ما قرار
میدهد، کشف این احساسات و بینشها میتواند ابزاری مهم جهت ارزیابی و شناخت واکنش و پاسخ پرستاران نسبت به موقعیتها و پدیدههای گوناگون در محیط اطرافشان باشد و به عنوان نکات با ارزشی آنان را در کشف و حل مشکلات خود و بیماران یاری نماید (9). شناسایی تجارب پرستاران در بخش روانپزشکی در چنین موقعیتی نشان خواهد داد که آنان چه دغدغههایی دارند و در واقع با مطالعهی عمیق این تجارب و روشنسازی زوایای آشکار و پنهان آنها میتوان به
آسیبشناسی و تحلیل این تجارب پرداخت. با توجه به این واقعیت که تجارب و ادراکات پرستاران در اثر مواجههی مداوم با موقعیتهای دنیای واقعی شکل میگیرد، بیان احساسات و تجارب آنان در زمینهی خشونت شغلی در بخشهای روانپزشکی بسیار مهم و ضروری به نظر میرسد.
با نظر به موارد ذکر شده و با وجود جستجوی پژوهشگران، پژوهش مشابه در ایران یافت نگردید تا مشخص شود این تجارب، ادراکات، نیازها و پاسخهای ناشی از آن در پرستاران فوق چگونه است. لذا در همین راستا پژوهش حاضر با هدف به تصویر کشاندن و عینی نمودن عناصر اصلی تجارب روانپرستاران از خشونتهای شغلی در بخشهای روانپزشکی به شناسایی وتوصیف معانی منتج شده از آن پرداخته است.
روشکار
در این پژوهش با توجه به موضوع خاص مورد مطالعهی پژوهشگر از روش کیفی پدیدارشناسی تفسیری[4] بنر به منظورکسب اطلاعات غنی در مورد تجارب پرستاران از خشونتهای محیط شغلی خوداستفاده نموده است، در حقیقت پدیدهشناسی به روشن کردن ساختار یا جوهرهی تجربهی زنده یک پدیده به منظور وحدت معنی و توصیف صحیح آن
میپردازد. بنر روش خود را به معنی شناخت افراد (یا پدیدههای تجربه شدهی آنان) به وسیلهی شنیدن توصیفات ایشان در مورد دیدگاه فردی و ذهنیشان و با توضیحات لازم تا حد مقدور از پدیده یا افراد مورد نظر میداند (10). در تحقیقات کیفی نمونهها کسانی هستند که بتوانند بیشترین اطلاعات را در مورد پدیدهی مورد نظر ارایه دهند. این افراد باید به گونهای از جامعهی مورد پژوهش انتخاب شوند که قادر باشند اطلاعات غنی وکاملی در اختیار پژوهشگر قرار دهند (10).
در این مطالعه پس از اخذ مجوز از مجتمع روانپزشکی شهید بهشتی کرمان پژوهشگران جهت گردآوری اطلاعات به این مرکز مراجعه نمودند و پس از انتخاب شرکتکنندگان از بین جامعهی پرستاران بر اساس معیارهای پذیرش چون مدرک تحصیلی حداقل کاردانی، اشتغال حداقل یک سال در بخش روانپزشکی، داشتن آگاهی و تجربیات کافی در زمینهی مورد مطالعه و توانایی کافی جهت شرکت در مصاحبه، بیان نظرات و احساسات، انتقال اطلاعات و عدم داشتن هر گونه مشکل یا بیماری جسمی و روانی مشهود و موثر بر روند مصاحبه، نمونهها انتخاب و پس از ارایهی توضیحات لازم، مصاحبهها انجام گردیدند. در تحقیقات کیفی، نمونهگیری مبتنی بر هدف بوده و تولید و جمعآوری دادهها تا زمانی که محقق احساس کند که یافتهی جدیدی (اشباع اطلاعات[5]) به دست نمیآورد، ادامه مییابد. بنابراین تعیین تعداد شرکتکننده از قبل غیر ممکن خواهد بود (10). نمونهگیری به روش مبتنی بر هدف و اشباع اطلاعات تا 16 نفر به طول انجامید و با تحلیل مصاحبهی شرکتکنندهی شمارهی 16 کد جدیدی حاصل نشد و نشان داده شد که اشباع کدها رخ داده است با این حال برای اطمینان دو مصاحبهی اضافه هم انجام و در نهایت با 18 مصاحبه جمع
آوری دادهها به اتمام رسید (7 مرد پرستار و 11 زن پرستار). مصاحبه در مکانی که ضمن حفظ خلوتی و سکوت آن، بیشترین راحتی و رضایت شرکتکننده را فراهم مینمود انجام شد. جمعآوری دادهها درطی تابستان 1389 انجام و به روش مصاحبهی فردی نیمهساختاریافته صورت گرفت و از ضبط صوت جهت کسب اطلاعات استفاده شد و در موارد عدم رضایت شرکتکننده از روش ثبت روی کاغذ استفاده گردید. مصاحبه با یک سئوال وسیع وکلی که «خشونت شغلی از دیدگاه شما چه مفهومی دارد؟» و «تجربهی شما از خشونت در محیط کاری خودتان چیست؟» شروع شد و در مواردی که شرکتکننده در توصیف تجربهی خود دچار مشکل میشد و یا لازم بود که مصاحبه سیر تخصصیتری داشته باشد و یا مصاحبهشونده برای ذکر تجربهی خود نیاز به کمک غیر مستقیم داشت، محقق سئوالات پیگیری را به منظور شفافسازی مطرح نمود و تا زمانی که شرکتکننده، تجربهی خود را کاملا توصیف مینمود و دیگر شفافسازی لازم نبود، مصاحبه پایان یافته تلقی میشد.
مدت هر مصاحبه بین 70-45 دقیقه بود و محقق به منظور افزایش یکپارچگی دادهها شخصا مصاحبهها را انجام داد. در پایان هر مصاحبه بلافاصله مطالب ضبط شده، کلمه به کلمه بر روی کاغذ برگردانده و مجددا با مطالب ضبط شده مقایسه و در موارد ابهام دوباره به شرکتکنندهی مورد نظر مراجعه
میشد. پس از انجام مراحل اولیهی تجزیه و تحلیل توسط دو محقق به طور جداگانه، به منظور اطمینان از صحت تفسیر مجددا به شرکتکنندگان مراجعه و صحت مطالب و تفسیر بررسی و در صورت نیاز تغییر لازم داده میشد. در این پژوهش به منظور اعتماد واعتبار علمی نتایج از روش گوبا و لینکولن[6] استفاده شده است این دو محقق چهار معیار مقبولیت[7]، تاییدپذیری[8]، قابلیت اعتماد [9] و قابلیت انتقال[10] را برای قوام و استحکام دادههای کیفی لازم دانستهاند (10). محقق در این پژوهش جهت افزایش مقبولیت دادهها با تخصیص زمان کافی به شرکتکنندگان جهت مصاحبه و جلب اعتماد آنان، درگیری طولانی با دادههای به دست آمده، بازبینی مصاحبهها و توافق در مورد کدها و طبقات استخراج شده توسط گروه تحقیق و در صورت نیاز به رفع ابهام وصحت دادهها از نظرات شرکتکنندگان به این منظور استفاده نموده است. برای برآورد تاییدپذیری از نظر ناظرین استفاده شد. مصاحبهها وکدها توسط دو نفر از همکاران باتجربه مورد بررسی قرار گرفت و جهت برآورد قابلیت اعتماد از یکی از همکاران خواسته شد که کدگذاری و طبقهبندی مجدد متن بعضی از مصاحبهها را انجام و با کد و طبقات گروه تحقیق مقایسه و توافق لازم کسب گردید و جهت قابلیت انتقال سعی شد علاوه بر این که از هرگونه تعصب و سونگری دربارهی پدیدهی مورد پژوهش قبل و پس از مصاحبه اجتناب شود از شرکتکنندگانی استفاده شود که از نظر سن و جنس و سابقه و تجربهی کار و شیفت کاری با یکدیگر متفاوت باشند. برای تحلیل دادهها از روش کلایزی[11] (7 مرحله) استفاده شد (10).
1-جهت هماحساس شدن با شرکتکننده همهی مطالب هر مصاحبه به دقت خوانده شد.
2-عبارات مهم به همان صورت (زبان شرکتکننده) استخراج شد.
3-معنای هر عبارت مهم توضیح داده شد (معانی به صورت کد به زبان پژوهشگر یادداشت شد). در این پژوهش تعداد 232 کد استخراج شد که پس از حذف یا ادغام برخی از کدهای دقیقا مشابه، 56 کد باقی ماند. به عنوان مثال کد عدم پیگیری به این عبارت شرکتکننده تعلق گرفت: «وقتی بیمار پرخاشگر میشه امکان هر خطری وجود داره، ما تجارب زیادی از صدمات جسمی داریم اما مسئولین، قضیه رو دنبال نمیکنن.»
4-کدهای مشابه به صورت دستههایی سازماندهی شد و یک توصیف عبارتی مختصر برای هر دسته انتخاب شد. به عنوان مثال کدهای مشابه با کد ذکر شده در بالا مثل عدم حضور به موقع مسئولین، عدم گوش دادن به خواستهی کارکنان و ... تحت طبقهی بیتوجهی مسئولین نام گرفت.
5-دستههایی که از نظر معنایی در یک طبقه قرار میگرفتند با هم ادغام شدند. مثلا دستهی بیتوجهی با دستهی درک نامناسب مسئولین (کدهای عدم صمیمیت، عدم همدلی و ...) با هم ادغام و طبقهی کنارهگیری عاطفی مسئولین را تشکیل دادند.
6-طبقات مشابه که دربرگیرندهی یک مفهوم اصلی یا محوری پژوهش بود، با هم ادغام گردیدند که بیانگر ماهیت تجارب شرکتکنندگان در پژوهش بود (جدول 1).
7-در مرحلهی آخر از پرستاران شرکتکننده سئوال شد که آیا احساس میکنید که یافتههای به دست آمده انعکاسی از تجربیات شما است یا نه (اعتبار بخشی مفاهیم) و به این ترتیب چهار مفهوم اصلی پژوهش حاضر، تایید و تفسیر شد.
ملاحظات اخلاقی در این پژوهش نیز رعایت شد. پس ازکسب رضایت از مسئولین مجتمع، توضیحات لازم در مورد اهمیت و اهداف تحقیق داده شد و رضایت شرکتکنندگان جهت شرکت و ضبط مصاحبهها اخذ گردید. شرکتکنندگان از انصراف در هر زمان از تحقیق آزاد بودند.
حفظ خلوتی و راحتی مکان مصاحبه، محرمانه بودن مشخصات و پاک شدن فایل مصاحبهها و در صورت تمایل، اطلاعرسانی از نتایج کلی تحقیق به شرکتکنندگان از دیگر نکات اخلاقی این تحقیق بوده است.
جدول 1- طبقات اولیه و اصلی تجارب پرستاران از خشونت شغلی در بخش روانپزشکی
طبقات اولیه |
طبقات اصلی |
کمبود الزامات حرفهای عدم همکاری گروه روانپزشکی تعدد وظایف و نقشها بار کاری کنارهگیری عاطفی مسئولین محیط نامناسب عدم احساس امنیت |
1- عدم حمایت از پرستار |
احساس نقص در توان مراقبتی عدم آگاهی از تازههای علمی عدم موفقیت در ارتباط با بیمار کمبود آموزش عملی وعینی ناتوانی در کنترل موقعیت درونریزی خشم واکنش هیجانی فوری |
2- ضعف مدیریت خطر ضعف آموزش مهارت حرفهای ضعف مدیریت خشم |
افسردگی اضطراب احساس ترس و تهدید مشاجرات خانوادگی برخوردهای لفظی با دیگران آسیب جسمی استثمار حرفهای نارضایتی از شغل کاهش احساس موفقیت حرفهای |
3- پیامدهای خشونت در پرستار واکنش عاطفی واکنش رفتاری واکنش جسمی کاهش احساس کفایت شخصی |
درک بیمار وهمکار پذیرش بیمار به عنوان یک انسان گذشت و فداکاری |
4- تمایلات انساندوستانه |
نتایج
18 نفر در این پژوهش (7 پرستار مرد و11پرستار زن) با دامنهی سنی 54-26 سال شرکت داشتند. به جز یک نفر از
شرکتکنندگان زن با مدرک کاردانی سایر افراد مدرک کارشناسی داشته و دارای سابقه کار 26-3 سال در بخش روانپزشکی بودند.
تعریف کلی استنباط شده از خشونت شغلی از جانب
شرکتکنندگان، هر گونه رفتار کلامی و غیر کلامی و فیزیکی که منجر به آسیب به پرستار، سایر بیماران و یا وسایل بخش شود، بوده است و همه بر این عقیده بودند که خشونت جزء جداییناپذیر کار در بخش روانپزشکی است. اعمال خشونت در اکثر مواقع از طرف بیمار و سپس خانوادهی وی و به ندرت از جانب پرستار و پزشک اتفاق میافتد. غالبا علت خشونت به دلیل توقعات و خواستههای نا بهجای بیمار و سپس به علت ماهیت بیماری وی بوده است. اکثر پرستاران، خشونت کلامی را بیش از غیر کلامی تجربه نمودهاند، اما بیشتر
شرکتکنندگان حداقل 3-2 بار تجربهی خشونت فیزیکی را در طی یک سال قبل از جانب بیمار گزارش نمودند. اولین واکنش پرستاران در اکثر موارد منتج به خشونت، کوشش در آرام نمودن بیمار با صحبت کردن بوده است که در بیشتر موارد موثر واقع نشده و منجر به ثابت نمودن بیمار شده بود.
از تجزیه و تحلیل اطلاعات به دست آمده از شرکتکنندگان چهار مفهوم محوری عدم حمایت کافی، ضعف مدیریت خطر، پیامدهای خشونت و گرایشات انساندوستانه استنتاج گردید.
1- عدم حمایت کافی از کارکنان:
شرکتکنندگان، مشکلات تجربه شدهی پرستاری را به عنوان مهمترین نماد اصلی در بروز، شدت و عدم کنترل موقعیتهای خشونتزا مطرح نمودند و با وجود آگاهی از ماهیت اختلالات روانی و اولویت توجه و مراقبت از این گونه بیماران به
کمتوجهی مسئولین پرستاری و بیمارستان نسبت به مشکلات درون و برونبخشی نظیر عدم کفایت تعداد کارکنان، عدم کفایت ایمنی و امکانات در بخش، بالا بودن بار کاری بخش با توجه به تعداد زیاد بیماران، کم بودن شاغلین مرد در بخشهای مربوطه، بیپناهی در مقابل مشکلات حقوقی و قانونی و عدم درک کارکنان در موقعیت فوق که سبب ایجاد و تکرار تجربهی موقعیتهای خشونتآمیز بخش میگردد، اشاره نموده و در این رابطه احساس شدید عدم امنیت در محیط کاری مینمودند.
مشکل اصلی تمامی کارکنان کمبود افراد و بار کاری زیاد بود که موجب اولویت انجام وظایف معمول نوشتاری، مدیریتی و درمانی بیمار شده و ارتباط با بیمار که نقشی مهم در شناخت نگرانی، پیشگویی تحریکات و آرام کردن وی دارد در حاشیه قرارگرفته بود.
نمونهای از تجربهی شرکتکنندگان به این گونه بیان شد:
«این قدر فشار کار در بخش وجود دارد که متاسفانه فرصت لازم برای بررسی بیمار رو نداریم. شوک، ویزیت، آماده کردن دارو، پاسخ به تلفن و همراهی و ...». «گاهی اوقات فقط زمان ویزیت پزشک یا دادن دارو و یا زمانی که بیمار
خواستهای داره و میاد ایستگاه پرستاری ما با اون ارتباط برقرار میکنیم. وقتشو نداریم، سرمون شلوغه. فکر کنید 5 تا پرسنل و بیش از 40 نفر بیمار. حالا اگر بیمار پرخاشگر هم بشه، مشکل صد چندان میشه».
مشکلات قانونی ارتباط یافته با درگیری بیمار با کارکنان و عدم حمایت مسئولین در قبال شکایات همراهیان از دیگر مشغلههای فکری شرکتکنندگان در شرایط فوق بوده است.
«در مواردی که حین درگیری مشکلی برای بیمار ایجاد بشه و همراهی شاکی باشه و به دادگاه برسه، خود ما باید از خودمون دفاع کنیم. هیچ گونه تعهدی مبنی بر امنیت شغلی برای پرستار وجود نداره، حتی در مواردی خارج از بیمارستان، همکار ما مورد تهدید و حمله بیمار قرار گرفته». «بیمار آژیته در بخش اورژانس زنان یک مشت با آخرین قدرت تو بینی من زد و من در جا سنکوپ کردم. تنها عکسالعمل مسئولین پرستاری و بیمارستان این بود که خدا رو شکر منجر به آسیب شدید نشد. لازمه که حمایت عاطفی و حرفهای ازما به عمل بیاد، قضاوت درست صورت بگیره و پشت پرسنل باشند».
پرستاران از رسیدگی به وقایع از سوی افراد مسئول اظهار نارضایتی نموده و معتقد بودند مدیران سیاست خاصی را جهت سلامت و امنیت کارکنان انجام نداده و به همین دلیل لزومی به گزارشدهی وقایع فوق در اکثر موارد نمیدیدند.
«در بخش روان، پرسنل باید مرتب چهار طرفشون رو بپایند که اتفاقی نیفته. هر گونه خسارتی هم که پیش آمد مثل پارگی لباس وکفش، شکستن عینک و غیره، خودمون باید هزینهشو بدیم، حتی جراحات جزیی و کبودی و دررفتگیهای کوچک را پرسنل تجربه میکنند وکسی از مسئولین نمیفهمند چون پیگیری نمیکنند ما هم گزارشی نمیدهیم». «وقتی میبینیم که بیمار زده انگشت همکارمونو ناکار کرده و نمیتونه کارشو انجام بده بقیه پرسنل کارهای اونو تقبل میکنند. چارهای نیست باید به داد همدیگه برسیم. بهش پاس میدهیم بره خونه».
چنین به نظر میرسید در شرایطی که مسئولین به حمایت روحی از کارکنان نمیپردازند خود آنان نیازهای روحی یکدیگر را درک و از خودشان جهت ارایهی حمایت روحی به یکدیگر استفاده مینمودند.
2- ضعف مدیریت خطر:
دادههای حاصل از تجربهی شرکتکنندگان مشخص نمود که پرستاران در موقعیتهای خشونتآمیز بخش احساس
مینمودند که توانایی کافی و کامل جهت کنترل اوضاع را نداشته ودر این مقوله دو زیرمفهوم ضعف آموزش مهارتهای حرفهای و ضعف مدیریت خشم ازاظهارات آنان استنتاج شد.
- ضعف آموزش مهارتهای حرفهای کارکنان:
اکثریت شرکتکنندگان بیان نمودند در زمان وقوع خشونت برای برقراری ارتباط با بیمار، حمایت روحی وی و پاسخ به سئوالات و برخورد با رفتارهای بیمار آماده نشده و عدم آموزش صحیح در این زمینه را موثر میدانستند.
«بیمار روانی با جسمی فرق میکنه. این بیماران هر چیزی رو به خودشون میگیرن، آموزش دادن به شکل کلیگویی و تئوری تاثیری نداره. من باید بدونم در مقابل این رفتار بیمار چه کار کنم، چه حرفی درست نیست و ممکنه تاثیر منفی داشته باشه، لازمه که آموزش عینی و عملی ببینم». «درسته که بخش گارد داره اما آنها هم آموزش کافی ندیدند که در این موقعیتها چطور بیمار رو کنترل کنند. شاید در مقابل یک بیمار خشن با صحبت دیگه نیازی به فیکس کردن نباشه، اما آنها این مهارت رو ندارند حتی در فیکس کردن بیمار هم به طور علمی نمیدانندکه چه کار باید بکنند».
در این رابطه چنین استنباط شد که کارکنان با توجه به ذهنیات شخصی در مقابل بیمار پرخاشگر واکنش نشان میدادند.
«در هر وضعیتی که بیمار پرخاشگر شده، من سعی کردم با توجه به تجربهام و ذهنیات خودم چیزی بگم یا برم جلو و ریسک کنم و میگفتم یا منو میزنه و صدمه میبینم یا آرومش میکنم. با وحشت زیاد به امید خدا میرفتم جلو و نمیدانستم باید چه کار کنم».
- ضعف مدیریت خشم: اظهارات پرستاران مبین ناتوانی بیمار و آنان در پیشگیری از کنترل تکانههای خشم بوده است و آموختن مهارت کنترل هیجان را در موقعیتهای خشمبرانگیز، لازم میدانستند تا به صورت سازگارانه واکنش نشان دهند.
«گاهی اوقات کاسهی صبرم سر میاد، نمیدانم چه کار کنم؟ حالا سر همکار، بیمار یا تو خونه سر همسر و بچهام درمیارم. خودمو نمیتونم کنترل کنم، خیلی هم دلم میخواد این کار رو بکنم، ولی نمیدانم چه کارکنم».
«روانشناس باید تمام اوقات در بخش باشه و هر روز با بیماران صحبت کنه و بدونه کدام بیمار احتمال داره که پرخاشگر بشه، باید اون راههایی رو پیشنهاد کنه به بیمار که هیجانات خودش رو بدون خطر برای دیگران خالی کنه، ما هم این طور راهنماییهایی رو نیاز داریم».
3- پیامدهای خشونت در کارکنان:
در چهار زیرمفهوم منفی، مشکلات عاطفیروانی، جسمی، رفتاری و کاهش احساس کفایت شخصی ظهور نمود.
- بعد عاطفیروانی: بر اساس تحلیل اطلاعات این بعد، مسایلی بود که در نتیجهی تجربیات منفی پرستار از مشکلات زمینهای محیط کار و مشکلات فرهنگی و اجتماعی منتج گردیده بود و عواطف و روان آنان را تحتالشعاع قرار داده و به صورت احساسات شخصی ناشی از عدم کنترل بر شرایط حاصل از موقعیت خشونتزا ایجاد و منجر به واکنشهایی به صورت بیحوصلگی، ناامیدی، اشکال در تمرکز حواس، افسردگی، اضطراب، ترس از آسیبدیدگی از جانب بیمار و ترس از مورد بازخواست قرارگرفتن، اظهار گردید.
«وقتی بیمار پرخاشگر میشه، به هم میریزم. ترس و دلهره تمام وجودمو میگیره، نکنه صدمهای سر خودش یا من یا پرسنل یا وسایل بیاره. این وحشت و نگرانی همیشه با ما هست و یا حتی گاهی میرم تو خودم و یا تو خانه بیدلیل دلشوره دارم و نگران بخش هستم».
- بعد جسمی: مشکلاتی در نتیجهی ادامهی مسایل عاطفی
روانی، موجب تحلیل نیروی جسمانی پرستاران و بروز واکنش جسمی در آنان مانند احساس درد در نقاط مختلف بدن، خستگی، تشدید بیماریهای قبلی و ... شده بود.
«نارسایی قلبی دارم. سر پا نباید زیاد واستم و استرس نباید داشته باشم. اما با این وضعیت بخش باید کار کنم، هر روز ما حداقل یک مورد جنگ و دعوا در بخش داریم، فشار خونم بالا میره و پشت سرم درد میاد و قلبم درد میگیره». «زمانی که در این بخش شروع به کار کردم، فکر میکردم قوی هستم و این بیمارها نمیتونن روی من اثر بگذارند. اما حالا تحملم کم شده. خوابم چند ساله مشکل داره. اگر بیمار خطرناکی در بخش باشه تو خونه مرتب ذهنم مشغوله و شاید چند بار به بخش زنگ میزنم، درد کمر که دکتر گفته دیسکه دارم، چون برای فیکس کردن بیمار مجبوریم به گارد کمک کنیم. سردردهای شدید پیدا کردم، همیشه احساس خستگی میکنم».
- بعد رفتاری: این بعد به دلیل تداخل ابعاد عاطفیروانی و جسمی که منجر به برخوردها و تظاهرات رفتاری منفی در شرکتکنندگان شده بود مشخص گردید و به صورت عدم تحمل در محیط کاری وخانوادگی با نشانگان تخلیهی هیجانات عاطفی، مشاجرات خانوادگی و برخوردهای فردی در محیط کار با همکاران و مسئولین اظهار شده است.
«زمانی هم اگه با صحبت کردن بیمار آرام شد دوباره طولی نمیکشه شروع میکنه به داد و فریاد چون خواستهاش برطرف نشده دست ما هم باز نیست اعصابم به هم میریزه تنها کاری که میکنم ناراحتیمو سر همکارم در میارم و بهانهجویی
میکنم، دفتر و خودکارمو پرت میکنم و ...».
«تو درگیریهای بخش اون روز من تا آخرش خسته و کسلم و حوصلهی کاری و کسی رو ندارم. البته مقداری هم اخلاقم تند شده که این مشکلات رو خانواده باید تحمل کنن دیگه، بیچاره بچههای ما».
- بعد کاهش احساس کفایت شخصی:بر اساس یافتههای تجربی شرکتکنندگان این بعد به صورت کاهش احساس موفقیت در حرفه، نارضایتی از کار، احساس مبنی بر ناتوانی در کنترل بیمار، ناتوانی در قدرت تشخیص موقعیت، ناتوانی در غلبه بر مشکلات زمینهای، احساس مورد اجحاف و استثمار قرارگرفتن و کاهش عملکرد شغلی ابراز گردید، شرکت
کنندهای احساس عدم موفقیت کار را چنین توصیف نموده است: «با علاقه وارد این حرفه شدم اما به این نتیجه رسیدم چه کار اشتباهی کردم خصوصا در این بخش که کاری سخت و پراسترسه. فکر میکنم عمرم تلف شد وقتی بیمار ازکوره درمیره و میگه و میزنه و میشکنه و من کاری نمیتونم بکنم ناراحت میشم». «گاهی دلم نمیخواد بیام. سرکار احساس میکنم تلاش من در محیط کار، بیفایده است. وقتی مشکلات رو برطرف نکنند این شرایط همیشه ادامه پیدا میکنه. با بازنشستگی هم موافقت نمیکنند یعنی زور میگن، احساس میکنم چاره ای نیست باید تحمل کنم». «در این بخش تنبیه و تشویق اصلا مفهوم نداره، اگر کوشش کنیم بیماری رو که با داد و بیداد قصد کشتن خودش رو داره حتی با خطر انداختن خودمون به طریقی آرام کنیم و شیشه یا چاقو رو ازش بگیریم و جلوی بسیاری از عوارض حاصل رو بگیریم برای مسئولین بیاهمیته».
4- تمایلات انساندوستانهی پرستار:
اکثر پرستاران در توصیف تجارب خود در موقعیتهای خشونتزا دیدگاه مثبت نسبت به بیمار داشته و به صورت خصوصیاتی فرعی چون باورهای اخلاقی، احترام و توجه و عدم سرزنش بیمار مشخص شد.
«ما بیمار را درک میکنیم. میدونیم که دست خودش نیست. محیط بخش هم یکنواخت وخستهکننده است. تنوعی ندارد، درها بسته و قفل زده است. بیمار خسته و بیقرار و عصبانی میشه اگه ما خودمون هم در این شرایط قرار بگیریم
تحملمون رو از دست میدیم، اما ما چه کار میتونیم بکنیم؟» «از نظر وجدانی میترسم، اگر به بیمار روانی بیاعتنایی کنم احساس گناه میکنم. موردی بوده که بیمار منو هول داد و افتادم و صدمه دیدم، اما نه آن وقت و نه بعدا به روی بیمار نیاوردم».
«اخلاق و وجدان کاری باعث میشه که کارم رو خوب انجام بدم و معتقد به این هستم که بیمار روانی رو باید درک کرد نه این که ترک کرد. ما از بیمار روانی توقعی نداریم اگر چیزی بگه یا آسیبی بهمون برسونه، لازمه شرایط کاری ایمنی رو برامون درست کنند».
بحث و نتیجهگیری
بر اساس یافتههای پژوهش، خشونت جزء جداییناپذیر کار در بخش روانپزشکی بوده و اعمال خشونت در اکثر مواقع از طرف بیمار و سپس خانوادهی وی صورت میگیرد.
هاچمایلت[12] و همکاران بیان میدارند که خشونت در بخش
روانپزشکی، یک مورد شناخته شدهی دایمی برای کارکنان مراقبت بهداشتی است که اغلب توسط بیمار و با وسعت کمتر توسط ملاقاتکنندگان آنان صورت میگیرد (2). در پژوهش دین و همکاران نیز 7/97 درصد پرستاران چنین اعتقادی داشتند و در حالی که 9/90 درصد آنان به طور دایم درگیر خشونتهای غیر فیزیکی از جانب بیمار بودند، 8/84 درصد حداقل یک بار در سابقهی کاری خود درگیری فیزیکی با بیمار را تجربه کرده بودند (8). مهرابی به نقل از ساندرا[13] میزان آسیبهای وارده به پرستاران شاغل در بخش روانپزشکی را در طی یک سال 32-6/14درصد گزارش نموده است. وی نیز به نقل از لویس و دن[14]مینویسد که 75 درصد پرستاران بخش روانپزشکی حداقل یک بار در طول خدمت خود با تهاجمات جسمی بیمار مواجه میشوند (3). بر طبق پژوهش حاضر وگزارش پرستاران چنین به نظرمیرسد میزان حداقل 3-2 مورد خشونت فیزیکی در سال، نسبت به گزارشات پژوهشهای اخیر بسیار زیاد بوده که نیازمند توجه دستاندرکاران است.
از دیگر یافتههای تحقیق استنباط چهار مفهوم اصلی عدم حمایت کافی، ضعف مدیریت خطر، پیامدهای خشونت و گرایشات انساندوستانه بوده است. اطلاعات حاصل نشان داد پرستاران به کمتوجهی مسئولین پرستاری و بیمارستان نسبت به مشکلات کاری اشاره نمودند. ریان[15] و همکاران بیان میدارند که عوامل محیطی نظیر حجم بالای کار، شرایط کاری سخت، فشار کاری، افزایش روز به روز بیماران، عدم انطباق بیمار با پرستار و محدودیت محیط از جمله وضعیتهای خشونتزایی است که بیماران را مستعد پرخاشگری مینماید و پرستار را با فشار کاری زیاد رو به رو و از نظر جسمی و روحی آنان را تحت تاثیر قرار میدهد (11). در این ارتباط مشکل اصلی تمامی افراد تاکید بر کمبود تعداد کارکنان و بار کاری زیاد بوده و با وجود آگاهی، انجام وظایف معمول نوشتاری، مدیریتی و درمانی بیمار برای آنان در اولویت بوده و ارتباط با بیمار در حاشیه قرار گرفته است. اعتقاد بر این است که کمبود تعداد کارکنان و بار کاری موجب شده است که وظایف تکنیکی در طول شیفت کاری، عملکرد پرستار را به جای نیازها و نگرانیهای بیمار ساختار دهد و این امر سبب میگردد پرستار تنها در طی انجام مراقبتهای تکنیکی به نیازهای عاطفی و اطلاعاتی بیمار توجه نماید (12). این مطلب با نتایج پژوهش اون[16] و همکاران همسو میباشد.
در پژوهش وی 62 درصد از پرستاران تراکم کاری بخش را در عدم توانایی آنان جهت کنترل بخش و در نتیجه شیوع پرخاشگری بیماران موثر میدانستند و 18 درصد از مشکلات جسمی حاصل شاکی بودند (13). امروزه روتینمحور بودن کار پرستاری به عنوان یک نقص جدی مطرح شده است که میتواند ناشی از کمبود تعداد کارکنان و حجم بالای کار باشد و تلاش همگان به منظور جایگزین نمودن آن با روش مبتنی بر بیمارمحوری و با تاکید بر حفظ تمامیت وجودی بیمار و نیازهای منحصر به فرد اوست (14).
مشکلات قانونی حاصل از درگیری بیمار با کارکنان درمانی و عدم حمایت مسئولین از دیگر مشغلههای فکری شرکتکنندگان بوده که در پژوهش تیمورزاده و همکاران نیز به آن اشاره گردیده است (7). پاترسون[17] در این مورد معتقد است حضور مدیران در کنار پرستار، آسایش و قدرت را برای پرستار به ارمغان میآورد. آنها تنها عنصر پویا در زندگی کاری پرستار هستند و حضور آنان جزیی بسیار مهم در فرآیند سازگاری با خشونتهای شغلی است (15).
مککینون اظهار داشته است مدیران باید عمق عصبانیت، ترس و اضطراب پرستار را در این شرایط درک نموده و با پاسخهای همدلانه، احساسی مبنی بر درک شدن و مورد حمایت قرارگرفتن را در آنان ایجاد نمایند (5).
پرستاران از رسیدگی به وقایع از سوی افراد مسئول اظهار نارضایتی نموده و به همین دلیل لزومی به گزارشدهی وقایع فوق را در اکثر موارد نمیدیدند. در مطالعهای، تیمورزاده و همکاران گزارش نمودند که در 40 درصد موارد، مدیریت هیچ گونه سیاست خاصی را در زمینهی سلامت و ایمنی پرستاران بنا ننموده و به این علت گزارشدهی وقایع خشونتزا را بیفایده میدانستند (7). در پژوهش مککینون تنها 19 درصد از پرستاران، وقایع را گزارش مینمودند و 1/65 درصد، تنها در موارد منجر به صدمات شدید گزارش میدادند.
مهمترین دلیل ضعف گزارشدهی، عدم پیگیری و توجه به گزارشهای ارسالی از جانب مسئولین بوده است (5).
در تایید این مطلب پژوهشهای دیگری نیز موجود میباشند (4،6،9،16،17). دادهها نشان داده است که خود
شرکتکنندگان نیازهای روحی یکدیگر را درک و از هم حمایت روحی مینمودند. فرای[18] به این نکته اشاره نموده که پرستار مهمترین منبع حمایت عاطفی جهت بیمار و سایر پرستاران در محیطهای شغلیاش میباشد (9) که به نظر
میرسد خلاء حاصل از عدم ارضای این نیاز اساسی پرستاران در چنین موقعیتی به این طریق جبران میشده است. از دیگر دادههای حاصل، ضعف آموزش مهارتهای حرفهای و ضعف مدیریت خشم بوده است. ائین[19] به نقل از والش[20] نوشته است اگر چه مهارتهای تکنیکی پرستاران قابل تردید نیست، تواناییهای ارتباط آنان گاهی به حدی ضعیف است که
پاسخدهی به نیازهای منحصر به فرد هر بیمار را غیرممکن
میسازد و در این صورت پرستاران نیاز به کسب دانش و مهارت در این خصوص میباشند. این نویسنده در جایی دیگر ذکر نموده است که بر طبق مدل شاگردی، مهارتهای پیچیده از طریق مشاهدهی عملکرد الگوی نقش و همچنین تمرین آنها و دریافت بازخورد از سوی مربی رخ میدهد (12). در
مطالعهای دیگر 7/85 درصد از پرستاران با توجه به این که قبل از شروع به کاردورههای آموزش عملی را به منظور کنترل شرایط خشونتزا گذرانده بودند، این آموزشها را کافی ندانسته و 81 درصد آنان احساس عدم اطمینان به خود در مورد کنترل شرایط فوق را داشتند و نیاز به تداوم آموزشهای عملی را در رشد حرفهای خود مهم تلقی مینمودند (5). در مطالعهی آهنگرزاده 2/76 درصد از کارکنان پرستاری بخش روانپزشکی دورههای آموزش تخصصی را نگذرانده بودند (18). از دیگر یافتهها چنین استنباط گردید که کارکنان با توجه به ذهنیات شخصی و همان گونه که خودشان فکر میکردند در مقابل بیمار پرخاشگر واکنش نشان میدادند.
در مطالعهای به نقل از فرشواتر و استیکلی[21] هوش عاطفی روی عملکردهای پرستاران اثر میگذارد، بنا بر این ناکافی بودن مهارتهای لازم ارتباطی، سبب بهرهگیری پرستار از احساسات فردی شده که نوعی هوش عاطفی محسوب میگردد (12). اظهارات شرکتکنندگان مبین ناتوانی آنان در پیشگیری از وقوع عصبانیت و کنترل تکانههای خشم خود و بیمار بوده است. دلوکیو[22] مینویسد آموزش مدیریت خشم جهت گسترش مهارتهای مدیریتی خشم و کاهش آسیب پذیری افراد بهنجار و یا گروه ویژهای از جمعیت بالینی قابل اجرا میباشد. وی میافزاید این روش بیشتر برای افرادی مناسب است که در زمینهی مدیریت خشم از مهارت کافی برخوردار نبوده و در اثر برانگیختگی خشم و ابراز نامناسب آن (درونریزی یا
برونریزی افراطی) به برخی از اختلالات بدنی یا رفتاری مبتلا شده یا آمادگی ابتلا به آن را پیدا کردهاند (19). در تحقیق نویدی مشخص شد نزدیک به 80 درصد نوجوانان و بزرگسالان شرکتکننده در دورههای آموزشی مهارت کنترل خشم (فراگیری حل مسئله، همدلی، جرأت ورزی و خودآرام
سازی) را کسب و فراوانی و شدت برخوردهای ناشی از برون
ریزی خشم از جمله رفتارهای ناسازگارانه در میان آنها کاهش یافته است (20). بر اساس تحلیل اطلاعات موقعیتهای خشونتزا منجر به تحلیل قوای روانیجسمی در پرستاران شده بود. رفیعی و همکارانش به نقل از پوتر[23] اشاره کردهاند که احساس محرومیت، افسردگی، اضطراب و شکایات جسمی مختصر، بخشهای طبیعی از زندگی وکار هستند؛ اما افرادی که در چرخهی فرسودگی شغلی گرفتار میشوند اغلب این احساسات منفی را به دفعات زیادتر تجربه مینمایند تا وقتی که این نشانهها در آنان مزمن شوند (21). نتایج برخی از بررسیها دال بر این ادعا است که پرستاران به ویژه کارکنان بخش روانپزشکی که با بیماران روانی آشفته و نامتعادل سر و کار دارند بیشتر در معرض مشکلات روانیعاطفی و جسمی قرار میگیرند (1،5،10،17،18،22). از دیگر پیامدهای خشونت، برخوردها و تظاهرات رفتاری منفی است. خشونت شغلی
میتواند منجر به فرسودگی شغلی در کارکنان پرستاری شود که بر اثر آن قوای فیزیکی و هیجانی فرد تحلیل رفته و موجب بروز نگرشها و رفتارهای منفی فرد نسبت به خود و سایرین میشود (18،23). در مطالعهای که تجارب زندهی پرستاران بخش روانپزشکی را در ارتباط با بیمار پرخاشگر منعکس ساخته است، آسیبهای جسمی و روانی و هیجانی کارکنان بوده است که منجر به درخواست زودرس کنارهگیری از شغل گردیده بود (24). اگر چه آمار دقیقی از مشکلات رفتاری پرستاران در ایران در دست نیست، اما در مطالعهای بر روی پرستاران بخشهای اورژانس بیمارستان آلبرتای کانادا انجام شد 42 درصد از آنان، سابقهی بروز رفتارهای پرخاشگرانه داشتهاند و بیشترین هدف پرخاشگری آنان ابتدا بیمار و سپس همکاران و در سطح جدی خانوادهی آنان بوده که بیشتر به صورت کلامی ابراز گردیده است (25).
شرکتکنندگانکاهش احساس کفایت شخصی را از دیگر تجارب منفی خود دانستهاند، مرکر[24] احساس کفایت شخصی پرستار را به صورت احساس شایستگی، موفقیت و رضایت از حرفه، احساس توانایی و قدرت تشخیص و درک و افزایش عملکرد شغلی توصیف نموده است و اضافه میکند که از دست دادن علاقه به کار و بیزاری از کار به عنوان نتایج فقدان کنترل مزمن بر موفقیت کاری میباشد (26). در پژوهش ویسی و همکاران، تنیدگیهای شدید محیط کار پرستار با خشنودی شغلی وی ارتباط منفی معنیداری داشته است (27). در مطالعهی کیلفدر[25] میزان کم کفایت شخصی در 1/33 درصد از پرستاران بخش روانپزشکی مشاهده شد (28). در مطالعهی طلایی، میانگین نمرهی کفایت شخصی پرستاران در محدودهی پایین بوده است به طوری که میزان کم کفایت شخصی در 9/62 درصد از افراد مورد پژوهش مشاهده شد. وی معتقد است در مجموع، کفایت شخصی کارکنان بیمارستانی نسبت به اغلب مطالعات جهانی نامناسب است که به نارضایتی از کار و عدم احترام کافی به آنها اشاره دارد (29). تعداد زیادی از پرستاران در توصیف تجارب خود در موقعیتهای خشونتزا دیدگاه مثبت به بیمار داشته که به صورت احساسات و نگرشهای اخلاقی و نوعدوستی نسبت به بیمار روانی ابراز گردید. بر خلاف پژوهش رفیعی و همکاران که در آن پرستاران بخش سوختگی با اهمیت ندادن به مسایل بیمار، عدم همدردی و دوریگزینی از آنان در واقع در صدد بودند که به نوعی تنیدگی خود را کاهش دهند (21). در پژوهش حاضر با توجه به تنیدگیهای شدید بخش روانپزشکی، نگرش شرکت
کنندگان مثبت و به صورت درک انسانی و توجهات عاطفی متجلی شد، پژوهشهای دیگری نیز مغایر با نتیجهی فوق در دست میباشد که پرستاران دلسردی وکاهش ارتباط با بیماران روانی را گزارش نمودند (13،24). شاید یافتهی فوق در پژوهش حاضر به دلیل حقانیتی است که شرکتکنندگان برای بیماران روانی قایل بودند. در این مورد آمده است که گاهی پرستاران در بخش روانپزشکی، قربانی تحقق آرمانهای درمانی و روند درمان بیماران میشوند و بدون آن که بخواهند، به اجبار در منازعهها قرار میگیرند که گاه منجر به صدمات جسمی در ایشان میگردد. روانپرستار در این گستره تنها خود را مکلف به تلاش برای کنترل وضعیت بیمار و تسکین آلام وی و نه مقابله با بیمار میداند (3).
با توجه به نتایج پژوهش حاضر، توجه به مشکلات اجتماعی و
زمینهای محیط کار پرستاران حایز اهمیت میباشد و تاکید بر
تامین منابع انسانی به گونهای که بتواند فرصت لازم را جهت استراحت، کسب آرامش، ارتباط مناسب با بیمار و همراهیان، کاهش فشار کاری و کنترل نمودن شرایط بخش روانپزشکی را در چنین وضعیتی فراهم نماید یک اولویت محسوب
میگردد. در این راستا برقراری جلسات منظم در بیمارستان، رسیدگی به نارساییها، تشویق کارکنان و آموزشهای
پیوستهی ضمن خدمت با تاکید بر مدلهای نقش به صورت عملگرا از پیشنهادات لازم میباشد.
نتایج دیگر مطالعه نشان دادکه مدیران ارشد در مواردی اندک از خشونت علیه کارکنان پرستاری مطلع میشوند و پرستاران نیز از برنامههای آنان جهت کاهش خشونت شغلی آگاهی ندارند. این مطلب، ضرورت توجه فوری به مسئله در سطح مدیریتی، بیمارستان، دانشگاه، همین طور وزارت بهداشت و درمان را مشخص مینماید تا در راستای تامین امنیت روانی
جسمی و شغلی پرستاران کوشش لازم صورت گیرد. ضمن آن که توصیه میشود در طی یک مطالعهی کیفی، دیدگاههای ارایهکنندگان و مدیران بهداشتی در این مورد بررسی گردد. از سویی حضور رو در روی محقق به هنگام مصاحبههای انجام شده و احتمال بروز واکنشهای هیجانی در شرکتکننده یکی از محدودیتهای این پژوهش بوده است که تلاش شد با توضیحات کامل و فراهم آوردن محیط خلوت و آرام، این مورد، کنترل گردد. همچنین با توجه به این که نتایج حاصل از پژوهش حاضر به صورت کیفی است، تعمیم آن به جامعه، ضعیفتر از نتایج یک تحقیق کمی است، لذا پیشنهاد میشود در این زمینه پژوهشی مشابه در قالب تحقیقی کمی انجام شود
[1]McKinnon
[2]O'Connell
[3]Dean
[4]Phenomenological Study
[5]Data saturation
[6]Guba and Linckulon
[7]Credibility
[8]Confirmability
[9]Dependability
[10]Transferability
[11]Colaizzi
[12]Hatch Maillette
[13]Sandra
[14]Lewis and Den
[15]Ryan
[16]Owen
[17]Paterson
[18]Fry
[19]Aien
[20]Walsh
[21]Freshwater and Sticky
[22]Delvecchio
[23]Potter
[24]Mercer
[25]Kilferdder