The efficacy of detached mindfulness and distraction techniques in craving and relapse rates in opiate dependent male subjects

Document Type : Research Paper

Author

Abstract

This research was conducted to assess the effectiveness of detached mindfulness techniques versus distraction techniques to decrease the craving and the relapse rate in patients with substance dependent disorders.
Materials and Methods: In this multiple baseline experimental study, 6 male substance dependent subjects were selected based on the objective sampling method among clients of Parsian center for substance dependency treatment in 2005 in Mashhad, north-eastern part of Iran. The patients were randomly divided into two groups whom received detached mindfulness techniques or distraction techniques respectively. All subjects completed the relapse prediction scale (RPS) at the baseline, during the treatment (4th session), post-treatment (8th session) and at follow up stage (1.5 months after treatment). Some diagrams and clinical recovery rates were used to compare two different types of interventions.
Results: The results revealed that both methods were effective to decrease craving and relapse rate in substance dependent subjects. The detached mindfulness techniques were more effective than distraction techniques (%62 versus %39).
Conclusion: Detached mindfulness techniques, versus distraction techniques, are probably more effective to reduce craving and relapse rate in substance dependents.
 

Keywords


سوء
مصرف مواد[1]و وابستگی به مواد مخدر[2] اختلالی است مزمن و عود کننده که با دوره
های بهبود و بازگشت[3] مشخص می
گردد. اکثر افرادی که مصرف مواد را ترک می
کنند دچار لغزش یا بازگشت می
شوند و محتمل
ترین زمان آن 90 روز پس از زمان شروع ترک است (1،2).

تحقیقات انجام شده در داخل کشور، رقم بازگشت به مصرف را معادل 80 تا 87 درصد ذکر کرده
اند و در تحلیل
های آماری بیشترین بازگشت مربوط به 6 ماه اول بوده است (3،4). در نتیجه نمی
توان تصور کرد که هدف برنامه
های درمانی متفاوت مصرف مواد، گذشته از نقاط متفاوتی که هر کدام بر آن تاکید می
کنند، تنها فراهم آوردن امکاناتی برای قطع مصرف مواد توسط درمان
جو باشد. عدم مصرف مجدد مواد با توجه به ماهیت مستعد به بازگشت وابستگی دارویی، امری بسیار حیاتی در طرح
ریزی یک برنامه
ی مناسب درمانی محسوب می
شود (5،6). بر حسب مدل شناختی رفتاری پیش
گیری از بازگشت[4] مارلات و گوردن[5]، هنگامی که درمان
جو در موقعیتی پر
خطر قرار می
گیرد در صورت فقدان پاسخ
های مقابله
ای مناسب، احساس خودکارآمدی وی کاهش یافته و انتظارات مثبتی در زمینه
ی اثرات مصرف مواد در موقعیت پرخطر شکل می
گیرد که این وضعیت منجر به لغزش[6] و سپس بازگشت می
شود. پژوهش
ها نشان داده
اند که وسوسه
ها[7] و تمایلات غیرقابل کنترل، در طول  درمان و بعد از آن به دلیل ماهیت راجعه
ی خود، عامل مهمی در عدم موفقیت درمان و بازگشت می
باشند (7).

هم
چنین بررسی
های سال
های اخیر بر رابطه
ی بین وسوسه و سوگیری توجه، صحه گذارده
اند به طوری که سوگیری توجه به عنوان مولفه
ی شناختی وسوسه و یا مسئول آن در نظر گرفته شده است (8،9). با توجه به رابطه
ی بین سوگیری توجه
و وسوسه
ی مصرف مواد، لزوم انجام مداخله در سطح توجه

برای تعدیل وسوسه
ی مصرف مواد ضروری می
نماید. بک[8] بر این باور است که می
توان از تکنیک
هایی شناختی و رفتاری از جمله توجه برگردانی[9] که توسط کلارک[10] و تیزدل[11] به منظور کنترل افکار و تصاویر ذهنی مزاحم ارایه شده
اند، به بیماران در کاهش
 وسوسه
های برانگیخته با ایجاد تاخیر بین وسوسه
ها و عمل جستجو کمک کرد (1).

با توجه به نقش روز افزونی که فرآیند توجه و کنترل آن در تبیین اختلالات روانی و درمان آن
ها پیدا کرده است، مدل
های جدید نظری تاکید ویژه
ای را به آسیب
شناسی توجه و شیوه
های کنترل آن در درمان اختلالات مختلف، مبذول داشته
اند. یکی از اثرگذارترین و مهم
ترین این مدل
ها در سال
های اخیر مدل عملکرد اجرایی خود تنظیمی ([12]S-REF) بوده است. این مدل عنوان می
کند که همگی اختلالات می
توانند در ارتباط با فعالیت الگوی ناکارآمد شناخت که نشانگان توجهی شناختی[13] نامیده می
شود، قرار بگیرند. نشانگان توجهی شناختی به دلیل تمرکز بر ارزیابی تهدید، شکست در فراهم آوردن اطلاعاتی که می
توانند ارزیابی
ها و باورهای اشتباه را اصلاح کنند، مسدود
کردن راهی برای یافتن منابع توجهی به منظور ارایه
ی پاسخ
های سازگار، ایجاد سوگیری در پردازش
های خودکار سطح پایین
تر سیستم شناختی و در پی
داشتن پیامدهای محیطی بین فردی مشکل
زا، به عنوان مشکلی در راه آرامش روان
شناختی مورد توجه قرار گرفته است (10). ولز[14] به منظور تعدیل نشانگان توجهی شناختی در بیماران تحت درمان روان
شناختی، آموزش و تمرین تکنیک
هایی با هدف توسعه و ایجاد حالتی از هوشیاری فراگیر انفصالی[15] که نقطه
ی مقابل و ناسازگار با این نشانگان است را ارایه کرده
 است. به طور کلی هوشیاری فراگیر انفصالی به حالتی از آگاهی عینی از افکار و وقایع درونی بدون هیچ
گونه پاسخ
دهی تلاشگرانه
ی  شناختی (ارزیابی تاییدی، تحلیل مفهومی، تلاش برای کنترل یا سرکوب) و یا رفتاری به آن
ها، اطلاق می
شود (11).

در باب مفید بودن استفاده از تکنیک
های هوشیاری فراگیر انفصالی بیان شده است که فرآیند انفصال، فرد را از قضاوت
های شخصی جدا می
کند و مانع سوگیری ذهن در برخورد با موقعیت
ها می
شود در نتیجه فرد به غیرمفید بودن ناراحتی پی
برده و فقط به درک موضوعات می
پردازد. تمام این فرآیندها یک شیوه
ی مقابله
ی تجربی هستند که ممکن است از مقابله
های هیجانی یا اجتناب، سازگارانه
تر باشند (11).

بنا بر این در چهارچوب مدل عملکرد اجرایی خود تنظیمی، تکنیک
های توجه برگردانی به عنوان شکلی از مقابله
ی هیجان
مدار[16]مورد توجه قرار می
گیرند که ممکن است توجه را از پردازش هیجان و تهدید دور کنند و بنا بر این به طور موقت تجربه
ی هیجانی را کاهش دهند (11).

در باب تاثیر
گذاری تکنیک
های توجه برگردانی بر وسوسه
، کار آزمایشی مشخصی در تحقیقات خارج از کشور انجام نشده است. در داخل کشور نیز انجام پژوهش، ضعیف بوده است. از طرفی با ارایه
ی مدل
های جدید فراشناختی در تبیین و درمان اختلالات روانی و ارایه
ی تکنیک
های جامع
تر برای کنترل توجه، اثربخشی تکنیک
های سرکوب افکار و توجه برگردانی مورد سئوال قرار گرفته است.

لذا پژوهش حاضر در قالب یک طرح آزمایشی تک موردی از نوع چند خط پایه
ای به مقایسه
ی اثربخشی تکنیک
های هوشیاری فراگیر انفصالی و توجه
برگردانی در کاهش وسوسه
ی مصرف مواد و احتمال لغزش و مصرف مجدد در بیماران وابسته به مواد مخدر پرداخته است. فرضیه
های این پژوهش عبارتند از:

1- تکنیک
های هوشیاری فراگیر انفصالی در مقایسه با تکنیک
های توجه برگردانی در کاهش وسوسه
ی مصرف مواد مخدر، دارای اثربخشی بیشتری می
باشند.

2- تکنیک
های هوشیاری فراگیر انفصالی در مقایسه با تکنیک
های توجه برگردانی در کاهش احتمال لغزش و مصرف مجدد مواد مخدر، دارای اثربخشی بیشتری می
باشند.

روش
کار

روش پژوهش مورد استفاده در این تحقیق، طرح آزمایشی تک موردی[17] از نوع  چند خط پایه
ای[18] بوده است. در این گونه از طرح
ها متغیرآزمایشی بعد از خط پایه، تنها برای یک فرد، رفتار یا موقعیت به کار برده می
شود. این طرح
ها را می
توان برای یک فرد یا گروه کوچکی از افراد استفاده کرد (12). جامعه
ی آماری این پژوهش را مراجعه کنندگان به مرکز درمان و بستری اعتیاد پارسیان مشهد تشکیل می
دادند. به کمک نمونه
گیری مبتنی بر هدف از بین بیمارانی که در شش ماهه
ی دوم سال 1386 به مرکز درمان و بستری اعتیاد مراجعه کرده و از سوی روان
پزشک و روان
شناس بالینی مرکز و بر اساس  چهارمین ویراست تجدید نظر شده
ی راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی[19]، معیارهای تشخیصی اختلال وابستگی به مصرف مواد را دارا بودند، 6 نفر به عنوان آزمودنی انتخاب و به تصادف در دو گروه جای گرفتند. به طوری که 3  نفر تحت درمان روان
شناختی با استفاده از تکنیک
های هوشیاری فراگیر انفصالی و 3 نفر تحت درمان روان
شناختی با استفاده از تکنیک
های توجه برگردانی قرارگرفتند.

به منظور گردآوری داده
ها در این پژوهش از ابزارهای زیر استفاده شد:

مقیاس پیش بینی از بازگشت ([20]RPS): یک مقیاس خودسنجی 45 سئوالی است که توسط رایت[21]  ارایه شده است. هر سئوال شامل یک موقعیت می
شود که آزمودنی باید خود را در آن تصور کند و به دو قسمت این مقیاس پاسخ دهد:
الف) شدت نیرومندی میل در موقعیت خاص،
ب) احتمال مصرف در آن موقعیت. این مقیاس توسط گودرزی  ترجمه شده است و به منظور سنجش میزان پایایی آن توسط پژوهشگر بر روی یک نمونه 45 نفره دارای ملاک
های وابستگی به مواد اجرا شد. ضریب آلفای کرونباخ برای قسمت اول پرسش
نامه که میل به مصرف مواد را می
سنجد برابر با 58/0 و برای قسمت دوم که احتمال مصرف و لغزش را می
سنجد 63/0 محاسبه شد (1).

مصاحبه
ی بالینی ساختار یافته برای تشخیص اختلالات محور
I  در DSM-IV )[22] (SCID: مصاحبه
ی بالینی ساختار یافته برای اختلالات محور یک مصاحبه
ای انعطاف
پذیر است که توسط فرست[23] و همکارانش تهیه شده و در محاسبه
ی پایایی این ابزار با توجه به گروه تشخیصی خاص، ضریب کاپای بسیار بالا از 1/0 تا 7/0 گزارش شده است (13).  در ایران بختیاری پایایی این ابزار با استفاده از روش آزمون بازآزمون با فاصله
ی یک هفته 95/0 گزارش کرده است و روایی محتوایی و صوری نسخه
ی ترجمه شده
ی آزمون را به وسیله
ی سه تن از اساتید روان
شناسی بالینی تایید کرده است (14).

درمان با روش آموزش تکنیک
های هوشیاری فراگیر انفصالی شامل هشت جلسه
ی درمان  انفرادی بود. هر جلسه 45 دقیقه طول می
کشید و طرح کلی جلسات به این شرح بود: بررسی تکلیف جلسه
ی قبل و پاسخ به سئوالات، آموزش تکنیک جدید و آموزش یا تمرین تکنیک آموزش توجه (ATT) [24] و ارایه
ی تکلیف منزل. تکنیک
های آموزش داده شده در هشت جلسه
ی درمانی به منظور ایجاد حالت هوشیاری فراگیر انفصالی به ترتیب عبارت بودند از: تکنیک آموزش توجه، تکنیک تصویرسازی ابرها[25]، تکنیک تجویز ذهن سرگردان[26]، تکنیک هدایت فراشناختی[27]، تکنیک تمثیل ایستگاه قطار[28]، تکنیک حلقه
ی کلامی[29]، تکنیک تداعی آزاد[30] و تکنیک تمثیل کودک متمرد[31]. هشت جلسه
ی درمان، انفرادی بود. تکنیک
هایی که در هشت جلسه
ی درمانی به منظور توجه برگردانی به آزمودنی
ها آموزش داده شد به ترتیب عبارت بودند از: تکنیک توصیف محیط، تکنیک آگاهی حسی، تکنیک تمرکز بر یک شی، تکنیک تمرین
های ذهنی، تکنیک تغییر موقعیت، تکنیک خاطرات و خیال پردازی
های خوشایند، تکنیک انجام فعالیت
های جالب و تکنیک ذکر گفتن و یا تکرار شعر. با استفاده از مصاحبه
ی غربال و هم
چنین مصاحبه
ی بالینی ساختار یافتهبرای تشخیص اختلالات محور I (SCID)، 6 نفر به عنوان نمونه
ی پژوهشی انتخاب شدند.

 

ملاک
های این انتخاب عبارت بودند از:  وابستگی به مواد مخدر، حداقل سطح تحصیلات دیپلم، عدم دریافت درمان روان
شناختی قبلی، حداقل سن 20 و حداکثر 40 سال، نداشتن اختلال بارز روانی دیگر و گذشتن کمتر از 90 روز از شروع دوره
ی پرهیز. سپس آزمودنی
ها به طور تصادفی به دو گروه تقسیم شدند، به طوری که 3  نفر به ترتیب (آزمودنی
های الف، ب و ج) تحت درمان روان
شناختی با استفاده از تکنیک
های هوشیاری  فراگیر  انفصالی و 3  نفر به ترتیب (آزمودنی
های د، ﻫ،   و) تحت درمان روان
شناختی با استفاده از تکنیک
های توجه برگردانی با رعایت ملاحظات اخلاقی در پژوهش چون مصونیت در مقابل هرگونه آسیب
روانی، جسمی و اجتماعی، آزادی در مشارکت پژوهش و محرمانه بودن اطلاعات قرار گرفتند. انجام مداخلات درمانی در مورد همه
ی آزمودنی
ها توسط یک روان
شناس بالینی کار آزموده صورت گرفت. برای آزمودنی اول هر گروه (الف و د) به مدت دو هفته خط پایه تشکیل شد. در مرحله
ی خط پایه از مقیاس پیش بینی بازگشت استفاده شد. برای کنترل متغیرهای ناخواسته و مداخله
گر احتمالی طبق اصول طرح
های خط پایه
ی چندگانه در جلسه
ی چهارم فرد اول هر گروه و  فرد  دوم (ب و ﻫ) وارد درمان شدند و در جلسه
ی هشتم نفر اول و چهارم، نفر دوم، نفرسوم هر گروه (ج، و) وارد درمان شدند. مقیاس در جلسات چهارم، هشتم و جلسه
ی پی
گیری (45 روز پس از جلسه
ی هشتم) دوباره از آزمودنی
ها گرفته و به منظور تحلیل داده
ها همانند سایر طرح
های موردی از نمودار استفاده شد. هم
چنین مقایسه
ی یافته
های بالینی نیز برای مقایسه
ی نتایج دو شیوه
ی درمانی به کار برده شده است (15).

 

برای محاسبه
ی درصد بهبودی نیز از فرمول ΔA% = AO – A1 استفاده شده است (16)، AO: مشکل آماجی در جلسه
ی اول (وسوسه، احتمال لغزش و مصرف مجدد)،A1: مشکل آماجی
در  جلسه
ی  آخر   ( وسوسه،  احتمال  لغزش و  مصرف  مجدد )،


جدول 1- ویژگی
های جمعیت
شناختی آزمودنی
های پژوهش

آزمودنی

سن

جنسیت

وضعیت تاهل

تحصیلات

مدت وابستگی

سابقه
ی ترک

مدت دوره
ی پرهیز

نوع درمان و تکنیک
ها

ماده
ی مصرفی

الف

25

مرد

مجرد

دیپلم

6 سال

متعدد

20 روز

هوشیاری فراگیر انفصالی

هوشیاری فراگیر انفصالی

هوشیاری فراگیر انفصالی

هروئین فشرده

هروئین فشرده

هروئین فشرده

هروئین فشرده

هروئین فشرده

هروئین فشرده

ب

36

مرد

متاهل

دیپلم

9 سال

متعدد

75 روز

ج

25

مرد

مجرد

دانشجو

2 سال

یکبار

35 روز

د

38

مرد

متاهل

دیپلم

12 سال

متعدد

15 روز

توجه برگردانی

توجه برگردانی

توجه برگردانی

29

مرد

متاهل

کاردانی

4 سال

متعدد

65روز

و

32

مرد

مجرد

دیپلم

6 سال

متعدد

45روز

 

 

ΔA%: اختلاف درصد میزان بهبودی در موارد تحت درمان با تکیک
های هوشیاری فراگیر انفصالی نسبت به آزمودنی
هایی که تحت درمان توسط تکنیک
های توجه برگردانی قرار گرفته بودند که گروه اول در کاهش میزان وسوسه
ی مصرف مواد به بهبودی کلی بیشتری دست یافته
اند (56% در مقابل 34%).نمره
ی وسوسه
ی آزمودنی الف که در خط پایه 133 (بیانگر میزان وسوسه
ی شدید)، در جلسه
ی هشتم به 59 و در مرحله
ی پی
گیری به 56 (میزان بهبودی 58%) کاهش یافته است و نشان می
دهد نتایج درمانی در این آزمودنی تا مرحله
ی پی
گیری حفظ و حتی تقویت شده است. نمره
ی وسوسه
ی آزمودنی ب در خط پایه
ی 129 (میزان وسوسه
ی شدید) در جلسه
ی هشتم به 59 (میزان بهبودی 54%) کاهش یافته است اما در مرحله
ی پی
گیری (میزان وسوسه 68 و بهبودی 47%) نشان می
دهد که میزان وسوسه
ی مصرف افزایش یافته است.  نتایج درمانی در کاهش وسوسه
ی مصرف آزمودنی ج نشان می
دهد که این آزمودنی در مرحله
ی پی
گیری به میزان بهبودی 62 درصد دست یافته است. میزان وسوسه
ی مصرف مواد در آزمودنی د که در خط پایه
ی 120 (میزان وسوسه
ی شدید) بوده است در اثر درمان توسط تکنیک
های توجه برگردانی در پایان جلسه
ی هشتم 81 (میزان بهبودی 33%) و در مرحله
ی پی
گیری 84 (میزان بهبودی 30%) ارزیابی شده است که نشان می
دهد میزان بهبودی در مرحله
ی پی
گیری در مقایسه با جلسه
ی آخر درمان به میزان 3 درصد کاهش یافته است. بهبودی در میزان وسوسه
ی مصرف در آزمودنی ﻫدر پایان جلسه
ی آخر درمان 41 درصد و در مرحله
ی پی
گیری 34 درصد بوده است که نشان می
دهد از میزان بهبودی در مرحله
ی پی
گیری کاسته شده است. از آزمودنی
های گروه دوم تنها آزمودنی و بود که در مرحله
ی پی
گیری به نتایج درمانی بهتری در کاهش وسوسه
ی مصرف نسبت به جلسه
ی آخر درمان (به ترتیب 39% و 32%) دست یافت.

 

 

جدول2- مقایسه
ی نمرات آزمودنی
های دو گروه در میزان وسوسه مصرف  مواد و احتمال لغزش و مصرف مجدد مواد در خط پایه،
طول درمان و مرحله
ی پیگیری

 

تکنیک
های هوشیاری فراگیر انفصالی

 

تکنیک
های توجه برگردانی

 

آزمودنی الف

آزمودنی ب

آزمودنی ج

 

آزمودنی د

آزمودنی ﻫ

آزمودنی و

وسوسه
ی مصرف (خط پایه)

133

129

109

 

120

117

104

وسوسه
ی مصرف (جلسه
ی چهارم)

85

103

84

 

91

83

69

وسوسه
ی مصرف (جلسه
ی هشتم)

59

59

54

 

81

68

71

وسوسه
ی مصرف (پیگیری)

56

68

41

 

84

77

63

وسوسه
ی مصرف (درصد میزان بهبودی)

58

47

62

 

30

34

39

وسوسه
ی مصرف (درصد بهبودی کلی)

                                  56                       

 

           34     

احتمال لغزش (خط پایه)

142

127

117

 

127

138

116

احتمال لغزش (جلسه
ی چهارم)

111

98

66

 

106

93

87

احتمال لغزش (جلسه
ی هشتم)

65

51

39

 

72

81

71

احتمال لغزش (پیگیری)

58

59

34

 

79

89

65

احتمال لغزش (درصد میزان بهبودی)

60

54

71

 

38

35

44

احتمال لغزش (درصد بهبودی کلی)

                                  62

 

          39

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                    

                                            

 

نمودار1: مقایسه
ی تغییرات میزان وسوسه مصرف مواد و احتمال لغزش در آزمودنی
های دو گروه در طول درمان و مرحله
ی پی
گیری

به ترتیب حروف

 

 نتایج پژوهش که در جدول (2) و نمودار (1) ارایه شده است نشان می
دهد که آزمودنی
هایی که توسط تکنیک
های هوشیاری فراگیر انفصالی تحت درمان قرار گرفته بودند، نسبت به آزمودنی
های تحت درمان با تکنیک
های توجه برگردانی به بهبودی کلی بیشتری دست یافته
اند (62% در مقابل 39%).

آزمودنی
های الف، ب و ج که با استفاده از تکنیک
های هوشیاری فراگیر انفصالی تحت درمان قرار گرفته بودند تا مرحله
ی پی
گیری هیچ
گونه لغزشی را گزارش نکردند در حالی که از سه آزمودنی تحت درمان با تکنیک
های توجه برگردانی، آزمودنی ﻫ  تا مرحله
ی پی
گیری دو بار دچار لغزش شد. در بررسی
های کیفی صورت گرفته در جلسه
ی پی
گیری مشخص شد که آزمودنی
های الف، ب و ج رضایت خوبی از مفید بودن تکنیک
ها و تمرینات انجام شده در جلسات درمانی داشته و احساس کارآمدی بالا و بیشتر از گذشته در زمینه
ی مقابله با وسوسه
ی مصرف گزارش می
کردند. هم
چنین آزمودنی الف، کاهش درگیری
ها و مشغله
های ذهنی و رسیدن به آرامش ذهنی بیشتر را نسبت به گذشته گزارش نمود. هم
چنین در جلسه
ی پی
گیری آزمودنی ج، مشخص شد که وی در زمینه
ی عملکرد تحصیلی به امیدواری و انگیزه
ی بیشتری دست یافته و در زمینه
ی خلق منفی، خواب شبانه و ارتباطات اجتماعی به بهبودی بیشتری دست یافته است. وضعیت آزمودنی و، در زمینه
ی شغلی بهبود یافته بود. هم
چنین این آزمودنی در مرحله
ی پی
گیری از بهبود عملکرد و افزایش ساعاتی که به تکالیف دینی اختصاص می
داد و کاربرد این تکالیف به عنوان توجه برگردان، گزارش کرد. آزمودنی د، در مرحله
ی پی
گیری احساس رضایت خوبی از دوره
ی درمانی و آموزش
های صورت گرفته نداشت به طوری که خود را در معرض خطر لغزش احساس می
کرد.

 

بحث و نتیجه
گیری

نتایج حاصل از پژوهش نشان می
دهد که هر دو گروه تکنیک
ها در کاهش وسوسه
ی مصرف مواد موثر بوده
اند اما تکنیک
های هوشیاری فراگیر انفصالی از اثربخشی بیشتری برخوردار بوده
اند. طبق نظر فرانکن[32] سوگیری توجه نسبت به نشانه
های مرتبط با مواد که خودکار می
باشد، تعیین کننده
ی مهم در وسوسه
ی مصرف و رفتار جستجوی مواد می
باشد (7). بنا بر این اگر مصرف کننده
ی مواد در اختصاص توجه
اش به جدایی از نشانه
های مرتبط با مواد در وی آموزش داده شود احتمالا وسوسه
ی مصرف و رفتار جستجوی مواد کاهش می
یابد (17).

هم
چنین با توجه به رابطه
ی به اثبات رسیده
ی سوگیری توجه و وسوسه
ی مصرف مواد در تحقیقات سال
های اخیر به نظر می
رسد تکنیک
های هوشیاری فراگیر انفصالی با اصلاح توجه و خارج
کردن آن از حالت سوگیرانه و خودکار نسبت به نشانه
های مرتبط با مواد، در کاهش وسوسه
ی مصرف موثر بوده
اند و نتایج همسو با نظر ولز در باب هوشیاری فراگیر انفصالی بوده است که نقطه
ی مقابل و تعدیل کننده
ی نشانگان توجهی شناختی است (10).

در پژوهش حاضر تکنیک
های توجه برگردانی در کاهش وسوسه
ی مصرف در مقایسه با تکنیک
های هوشیاری فراگیر انفصالی اثربخشی کمتری داشته
اند. این نتایج تایید
کننده نظر ولز می
باشد که هوشیاری فراگیر انفصالی را یک شیوه
ی مقابله مشخصا تجربی دانسته که ممکن است از مقابله
های هیجانی یا اجتناب، سازگارانه
تر باشد (11).

هم
چنین داده
های پژوهش مطابق با نظر سالکاوسکیس[33] و رینولدز[34] می
باشند که در باب اثربخشی تکنیک
های موثر بر سرکوب افکار، اظهار می
دارند که زمانی که افراد در جهت سرکوب افکار مرتبط با مواد تلاش می
نمایند، در حقیقت درباره
ی آن بیشتر فکر می
کنند و این امر شاید به این دلیل باشد که در جهت سرکوب افکار مزاحم، نیازمند یک سرمایه
گذاری معنی
دار منابع شناختی محدود شده و وظایف هم
زمانی که بر روی این منابع الزاماتی قرار می
دهند، باشد (18). به علاوه نظارت بر تخطی
های سرکوب، افکار را راه
اندازی می
کند. نتایج پژوهش حاضر و تایید فرضیه
ی اول پژوهش، همسو با نتایج حاصل از پژوهش لوبر[35] و همکاران  می
باشد که روش مواجه
سازی با نشانه
های مرتبط با مواد را در کاهش وسوسه
ی مصرف مواد موثر ارزیابی کرده
اند (19).

نتایج نشان داده شده در جدول (2) و نمودار (1) تایید کننده
ی فرضیه
ی دوم پژوهش نیز می
باشند. طبق مدل پیش
گیری از بازگشت، هنگامی که درمان
جو در موقعیتی پرخطر قرار می
گیرد به شرط وجود پاسخ
های مقابله
ای مناسب، احساس خودکارآمدی که مورد تهدید واقع شده بود، افزایش می
یابد و این وضعیت به نوبه
ی خود احتمال لغزش و سپس بازگشت را کاهش می
دهد (5).

نتایج پژوهش حاضر و تایید فرضیه
ی دوم پژوهش همسو با نظرات بک، مارلات و تونتو بوده و تایید کننده
ی این نکته می
باشد که با کاهش وسوسه
ی مصرف مواد، میزان لغزش و بازگشت کاهش می
یابد (1،5،20).

هم
چنین نتایج همسو با تحقیقات ماریسن و روسنو می
باشد که روش مواجه
سازی با نشانه
های مرتبط با مواد را در کاهش احتمال لغزش و بازگشت نسبت به روش
های سرکوبی افکار، کارآمدتر ارزیابی کرده
اند (21،22).

نتیجه
گیری حاصل از این پژوهش باید با احتیاط تفسیر شود هر چند پژوهشگر کوشیده است با انتخاب تصادفی آزمودنی
ها،  انجام  پژوهش در  قالب  طرح  چند خط پایه
ای ،

 

کنترل شرایط تا جایی که امکان دارد و انجام جلسات درمانی توسط یک درمانگر، نقش متغیرهای مداخله
گر را به حداقل برساند اما به دلیل تعداد کم آزمودنی
ها ضروری است که در پژوهش
های آتی با افزایش شمار آزمودنی
ها به نتایجی با اعتماد بیشتر دست یافت. از جمله محدودیت
های دیگر این پژوهش می توان عدم بررسی همبودی اختلالات محور II در آزمودنی
ها، فقدان پیشینه
ی پژوهشی قوی در زمینه
ی درمان وسوسه
ی مصرف مواد، یکسان نبودن ویژگی
های جمعیت شناختی آزمودنی
ها و عدم وجود شرایط کنترل شده به منظور نظارت دقیق
تر بر انجام تکالیف خانگی و وقوع لغزش
اشاره کرد.

 

تشکر و قدردانی

 از همکاران مرکز درمان و بازتوانی پارسیان مشهد و تمام مراجعینی که در انجام این پژوهش با ما همکاری داشته
اند صمیمانه سپاسگزاری می
نماییم. شایان ذکر است که این طرح با منافع شخصی نویسندگان ارتباطی نداشته است و با تایید کمیته اخلاق دانشگاه فردوسی به انجام رسید.

 



[1]Substance Dependence

[2]Substance Abuse

[3]Relapse

[4]Relapse Prevention Model

[5]Marlatt and Gordon

[6]Lapse

[7]Craving

[8]Beck

[9]Distraction

[10]Clark

[11]Tisdel

[12]Self- Regulatory Executive Function Model (S-REF)

[13]Cognitive-Attentional Syndrome (CAS)

[14]Wells

[15]Detached Mindfulness (MA)

[16]Emotion Focused Coping

[17]Experimental Single Case

[18]Multiple Base Line Design

[19]Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders- 4th edition- Revised  (DSM-IV-R)

[20]Relapse Prediction Scale (RPS)

[21]Whrite

[22]Structured Clinical Interview for DSM-IV

[23]First

[24]Attitude Technique Training (ATT)

[25]Clouds Image

[26]Prescriptive Mind-Wandering

[27]Metacognitive Guidance

[28]Passenger Train Analogy

[29]Verbal loop

[30]Free Association Task

[31]Recalcitrant Child Analogy

[32]Franken

[33]Salkovskis

[34]Reynolds

[35]Loeber

 

1. Beck AT, Wright FD, Newman CF. [Cognitive therapy of substance abuse]. Goudarzi MA. (translator). 1st ed. Shiraz: Rahgosha; 2001: 297-8. (Persian)
2. Kasvikis Y, Bradley BP, Morks I, Gray JA. Post withdrawal exposure treatment to prevent release in opiate addicts: A pilot study. Addiction 1991; 20(2): 85-118.
3. Sadeghieh S, Azami A, Barak M, Seddigh A, Amani F. [Factors affecting the relapse among the patients referring voluntarily to addiction-abandoning centers, 2000]. Journal of Ardabil University of Medical Sciences 2004; 3(12): 36-40. (Persian)
4. Sayadi Anari M, Esmaeili A, Nazer M, Khaleghi E. [Demographic features of opium dependent patients with successful withdrawal attempts at RUMS outpatient clinic]. Iranian journal of psychiatry and clinical psychology 2002; 8(1): 29-39. (Persian)
5. Marlatt GA, Larimer ME, Palmer RS. Relapse prevention. J Alcohol Res Health 1990; 23(2): 151-60.
6. Halikas JA. Cognitive and behavioral therapies. In: Lowinson SH, Ruiz JH, Millman RB, Langrod JG. (editors). Substance abuse: A comprehensive textbook. 1st ed. Philadelphia: Lippincott Williams and Wilkins; 1997: 85-6.
7. Franken IH, Kroon LY, Wiers RW, Jansen A. Selective cognitive processing of drug cues in heroin dependence. J Psychopharmacol 2000; 14(3): 395-401.
8. Rahmanian M, Mirjafari A, Hasani J. [The attentional bias to drug related stimuli in opiate dependent, relapsed, abstinent and normal individual]. Journal of psychology 2006; 9(4): 413-28. (Persian)
9. Rahmanian M, Mirjafari A, Hasani J. [The relationship between craving and attentional bias in opioid dependent, relapsed and abstinent individuals]. Iranian journal of psychiatry and clinical psychology 2006; 12(3): 216-23. (Persian)
10. Wells A. Detached mindfulness in cognitive therapy: A metacognitive analysis and ten techniques.  Ration Emot and Cogn Behav Ther 2005; 23(4): 337-55.
11. Wells A. Emotional disorders and metacognition innovative cognitive therapy. 1st ed. Chi Chester: Wiley and sons; 2000: 98-101.
12. Delavar A. [Theoretical and applied foundations of research in social and behavioral sciences]. 4th ed. Tehran: Roshd; 2005: 387-8. (Persian)  
13. Davison GC, Neale JM. Abnormal psychology. 8th ed.  New York: Wiley and sons; 2001: 63-4.
14. Bakhtiari M. [Mental disorders in patients with body dysmorphic diagnosis]. MA. Dissertation. Tehran: Iran  University of Medical Sciences, Tehran Psychiatric Institute, 2000: 82-83. (Persian)
15. Kendall PC, Flannery-Schroeder EC, Ford JD. Therapy outcome research methods. In: Kendall PC, Butcher JN, Holmbeck GN. (editors). Handbook of research methods in clinical psychology. 1st ed. New York: Wiley and sons; 1990: 330-63.
16. Ogles BM, Lunner KM, Bonesteel K. Clinical significance: History application and current practice. J Clin Psychol Rev 2001; 21(4): 421-46.
17. Munafo M, Albery IP. Cognition and addiction. 1st ed. Oxford: Oxford University press; 2006:
79-80.
18. Salkovskis PM, Reynolds M. Thought suppression and smoking cessation. J Behav Res Ther 1994; 32: 285-98.
19. Loeber S, Croissant B, Heinz A, Mann K, Flor H. Cue exposure in the treatment of alcohol dependence: Effects on drinking outcome, craving and self-efficacy. J Clin Psychol 2006; 45: 515-29.
20. Toneato T. A metacogntive analysis of craving: Implications for treatment. J Clin Psychol 1999; 55: 527-37.
21. Marissen MA, Franken IH, Blanken P, Vanden Brink W, Hendriks VM.  Cue exposure therapy for the treatment of opiate addiction: Results of a randomized controlled clinical trial. J Psychother Psychosom 2007; 76(2): 97-105.
22. Rohsenow DJ, Sayette MA, Monti PM, Gulliver SB, Colby SM, Sirota AD, et al. The effects of cue exposure on reaction time in male alcoholics. J Stud Alcohol 1994; 55: 629-33.