Document Type : Research Paper
Author
Abstract
Keywords
در تحقیقات متعدد علاوه بر اشاره به اهمیت دو بعد رفتاری والدین نسبت به کودک (پذیرش-رد، آزادگذاشتن-محدودکردن) به روابط خـانوادگی عمدتا متمرکز بر تاثیر والدین بر کودکان نیز تاکید شده است. ویژگی
های شخصیتی والدین و روش
های تربیت کودک، تعیینکننده
ی اولیه شخصیت در نوجوانی و بزرگسالی او تلقی می
شوند. البته این یک
رویکرد یکسویه می
باشد که از اثر خصوصیات منحصربه
فرد کودک بر دیگران غافل مانده است، لذا امروزه بیشتر روابط دوسویه مطرح می
باشد. در یک رویکرد دوسویه
، الگوهای منحصر به
فرد رفتاری شخص با تمرکز بر روابط متقابل بین دو فرد تبیین می
گردد. تاثیرهای دوسویه به این معنی است که الگوهای مشترک منحصر به
فرد از تعامل، عاطفه و ادراک بین دو شخص بیش از اعمال، عواطف و افکار هر یک به
تنهایی، بیان می
دارند که چه چیزی احتمال دارد بر رشد کودک یا نوجوان اثر بگذارد (1).
شخصیت افراد خانواده به
ویژه والدین از جمله عناصر
مداخلهکننده در روابط بین شخصی است. شخصیت، یک سازه
ی کلی است که از مجموعه ویژگی
های فردی تشکیل می
گردد و به سه عامل تفکر، عواطف و رفتارهای بیرونی قابل مشاهده که در تعامل با عناصر محیط ایفای نقش می
نماید، اشاره دارد (2).
یکی از مهم
ترین عوامل محیطی خانواده است که بعد کارکردی آن در مطالعههای مختلف مورد تامل قرار گرفته است. والدین با رفتارهای خود آفریننده
ی موقعیت
هایی هستند که رفتارهای خاص را در فرزندان برمی
انگیزند و یا سرمشق
هایی را برای الگوسازی در اختیار آن
ها قرار داده و یا به تشویق دستهی خاصی از رفتارها می
پردازند (2).
در سال
های اخیر توجه خاصی نسبت به دو نظریه
ی ابعادی اساسی در ساختار شخصیت طبیعی معطوف شده است:
الف-الگوی پنج عاملی[1] که منجر به تهیهی پرسش
نامه
تجدید نظر شدهی شخصیت نئو[2] گردید (3). ب-الگوی روان زیست
شناختی هفت
عاملی[3] که ساخت پرسشنامهی
منش و سرشت[4] (TCI) نتیجه
ی آن بود (4).
یکی از نظریههای غالب در حوزه
ی شخصیت، رویکرد صفات به شخصیت به شمار می
رود. فرض اصلی دیدگاه صفات این است که انسان دارای آمادگی
های گستردهای است و به شیوه
ی خاصی به محرک
ها پاسخ می
دهد. تمامی نظریهپردازان صفات، با اندکی تفاوت در روش پژوهش و سازه انگاشتن صفت، اعتقاد دارند که صفت عنصراساسی شخصیت انسان است (2).
کوستا و مک
کری[5] در الگوی نظری پیشنهادی خود برای پنج عامل اصلی علاوه بر قایل بودن به یک مبنای زیستی (تفاوت
های رفتاری مربوط به پنج عامل به عواملی مانند ژن
ها و ساختار مغز مرتبط است) می
گویند این عوامل در طول زندگی بر سازه
های مختلفی چون خود
پنداره، باورهای خودکارآمدی و ویژگی
های مربوط به سازگاری چون نگرش
ها و اهداف شخصی، اثر گذاشته و انتخاب
ها و تصمیم
های فرد را تحت تاثیر قرار می
دهند (3). در این خصوص مطالعهی رابطه
ی صفات شخصیتی والدین با مشکلات رفتاری فرزندان قابل بررسی است.
نیگ[6] مینویسد: نقش ویژه
ی آسیب
شناسی روانی و صفات شخصیتی والدین در پیشگویی مشکلات رفتاری برون
ریزانه
ی کودک هنوز ناشناخته است. وی در مطالعه
ی خود ارتباطی بین تشخیص
های روان
پزشکی والدین که مبتنی بر ویراست سوم راهنمای تشخیصی و آماری بیماریهای روانی بوده است با اختلال نقص توجه
بیشفعالی کودک نیافت. او میافزاید که وظیفه
شناسی زیاد مادرانه با سطوح پایین پرخاشگری در این کودکان ارتباط داشته است. تاریخچه
ی اختلال اضطراب منتشر در مادر با سطح پایین
تر هر 3 دسته رفتار برون
ریزانهی کودک مرتبط بود. صفات والدین و مادری کردن به
طور توام، تقریبا نیمی از واریانس را در کودکان با عدم همکاری تبیین می
کند. در مادران پسران مبتلا به اختلال نقص توجه
بیشفعالی، رفتار پرخاشگرانه، اضطراب و افسردگی بیشتری مشاهده شد. این مطالعه به آسیب
پذیری زیست
شناختی اشاره داشته و رفتار والدین را منعکس کننده
ی صفات شخصیتی، تاریخچه
ی رشدی و فلسفه
ی پرورش کودک توسط والدین معرفی می
کند (5).
وی در مطالعه
ی دیگری که با در نظر گرفتن همبودی اختلال نافرمانی مقابله
جویانه[7] و اختلال سلوک[8] با اختلال نقص توجه
بیشفعالی انجام داد، دریافت که در مقایسه با گروه بدون تشخیص، والدین پسرانی که نافرمانی و یا اختلال سلوک را به
طور هم
زمان با اختلال نقص توجه
بیشفعالی داشتند، در مقیاس شخصیت نئو توافق
پذیری پایین، روانآزردهخویی[9] بالا و اضطراب از خود نشان می
دادند. هم
چنین مشاهده شد بین روان
آزردهخویی مادر با
پرخاشگری کودک مبتلا به اختلال نقص توجه
بیشفعالی و پذیرا بودن تجربه در والدین با شیوع بالای رفتارهای ضداجتماعی در کودک رابطه
ی معنی
داری وجود دارد (6).
ون
هوک[10] و همکاران، در مطالعه
ی خود بر روی کودکان مبتلا به انواع بی
اختیاری ادراری دریافتند والدین کودکان مبتلا به بی
اختیاری ادراری ترکیبی نسبت به والدین کودکان گروه سالم نمرههای کمتری را در اوصاف باوجدان بودن[11] و وظیفه
شناسی از مقیاس شخصیت نئو و نمرههای بیشتری را در روانآزردهخویی کسب می
کردند (7). دکلارک[12] و همکاران در مطالعه
ی خود دریافتند صفات ناسازگارانه بر مشکلات برون
ریزی و درون
ریزی و کنترل منفی والدین بر مشکلات برون
ریزی اثرات مثبت داشته است. آن
ها می
افزایند بین بی
ثباتی عاطفی و عدم توافق
پذیری با کنترل منفی والدین تعامل معنی
داری وجود دارد (8). رتئو[13] در خلاصه نتایج مطالعه
ی خود با هدف آزمون فرضیه
ی تعامل ابعاد مزاجی والدین و کودک برای پیش
گویی سطوح آسیب
شناسی روانی کودک بعد از کنترل اثرات انفرادی این ابعاد می
نویسد ارتباط میان صفات مزاجی کودک و آسیب
شناسی روانی او می
تواند بر مزاج والدین متکی باشد (9). تحقیقات زیادی به ارتباط میان خصوصیات خلقی کودک و آسیب
شناسی روانی کودک اشاره دارد. مشاهده شده است که
تنوعطلبی کودکان و نوجوانان با مشکلات برون
ریزی و رفتارهای ضداجتماعی زودهنگام آنان مرتبط است (11،10).
به
طور خلاصه مطالعههای صورت گرفته به بررسی ارتباط ابعاد خاصی از شخصیت چون الگوی دلبستگی والدین و یا ویژگی روان
آزرده خویی پرداخته
اند و یا این
که گروه خاصی از اختلالات کودکی را مورد توجه قرار دادهاند. هم
چنین در برخی از تحقیقات پیوندهای کمی بین آسیب
شناسی روانی کودک و شخصیت والدین به دست آمده است. هدف مطالعه
ی حاضر، استفاده از جامع
ترین ابزار موجود برای سنجش صفات بنیادی شخصیت والدین با عوامل متعدد به منظور تعیین ارتباط احتمالی این عوامل با 5 گروه از اختلالهای روانی شایع در کودکان می
باشد.
روش
کار
مطالعه
ی حاضر از نوع توصیفی تحلیلی (مقطعی) است که در جامعه
ی پژوهشی مراکز درمان خصوصی و دولتی سرپایی و بستری شهر اصفهان در سال 1388-1387 انجام شد. نمونه
های مورد نیاز به روش آسان و با مراجعه
ی مستمر و پی
درپی از میان تمام مراجعین به مراکز یاد شده انتخاب شدند که توسط روان
پزشک مرکز، یک تشخیص بالینی براساس چهارمین ویراست راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی (اختلال رفتار آشفته، اختلال نقص توجه
بیشفعالی، اختلالهای اضطرابی، اختلالهای دفعی[14]) را دریافت نموده بودند. حجم نمونه (با توجه به Z ضریب اطمینان 95 درصد یعنی96/1، S (برآوردی از انحراف معیار نمره
ی هر یک از ابعاد پنج
گانه
ی صفات است) که حداکثر 32 نمره می
باشد و d (میزان دقت) که در این جا 5 نمره در نظر گرفته شده است) محاسبه گردید که به
منظور جبران خطاهای احتمالی در پرسش
نامه
ها، 200 مورد (بیمار) دارای هر دو والد در نظر گرفته شدند. معیارهای ورود شامل موارد زیر است:
1- کودکان از هر دو جنس در دامنه
ی سنی 15- 5 سال باشند.
2- تشخیص محور یک در پرونده
ی بیمار درج شده باشد.
3- سواد والدین حداقل در سطح سوم راهنمایی باشد.
4- والدین هر دو در قید حیات باشند.
5-کودک مواجه با طلاق والدین نباشند.
6- کودکان در خانواده به فرزندخواندگی پذیرفته نشده
باشند.
7- هر دو والد در خانواده حضور مداوم داشته باشند.
8- والدین، تعارض مزمن با یکدیگر نداشته باشند (منظور از تعارض مزمن، مراجعهی مکرر به اماکن انتظامی، طرح دادخواست طلاق و موارد مشابه در 2 سال گذشته بود که بنا به اظهار پاسخگو مورد توجه قرار می
گرفت).
پس از جلب همکاری والدین (به دنبال تکمیل فرم رضایت اخلاقی مبنی بر آگاهی آن
ها از اهداف پژوهش، رعایت رازداری از سوی محقق و رعایت اصل حضور داوطلبانهی پاسخگو در پژوهش و دسترسی به تلفن وآدرس سازمانی محقق) پرسشگران اقدام به تکمیل پرسش
نامه
ی جمعیت
شناختی شامل ویژگی
های فردی مراجعه
کننده و والدین وی و پرسش
نامه
ی پنج عامل بزرگ شخصیت نمودند.
پرسش
نامه
ی پنج عامل بزرگ شخصیت نئو که از جمله ابزارهای مورد استفاده در حوزه
ی شخصیت به
شمار می
رود یک آزمون شخصیتی با دو فرم (بلند 240 سئوالی و کوتاه 60 سئوالی) است که پنج زمینه
ی اصلی شخصیت را مورد ارزیابی قرار می
دهد که شامل روان
آزرده
خویی (N)، برون
گرایی[15] (E)، انعطاف
پذیری یا گشودگی در برابر تجربه[16] (O)، توافق
پذیری[17] (A) و باوجدان بودن (C)
میباشند. این ابزار با مقیاس پنجگزینه
ای لیکرت (از کاملا موافق تا کاملا مخالف) پاسخ داده می
شود. روایی محتوای آن را مککری و کوستا بررسی نموده، پایایی آن
را برای عوامل پنج
گانه (90/0 تا 76/0) گزارش نموده
اند (12). ضرایب آلفای گزارش شده توسط مککری و کوستا (سازندگان این آزمون) در فرم S (گزارش فردی مقیاس) در مقیاس
های فرعی بین 81/0- 56/0 و در فرم R (گزارش دیگران راجع به فرد) بین 92/0- 66/0 بوده و برای عوامل اصلی O، E و N دارای ضرایب پایایی بالاتری چون 93/0- 86/0 بوده است (12).
این پرسش
نامه توسط گروسی بر روی 2000 نفر از جامعه
ی دانشجویان دانشگاه
های دولتی ایران با هدف مشخص شدن عوامل ثابت
تر اجرا شد (13) و ضرایب آلفای آن برای عوامل N،E ،O ، A و C به ترتیب 86/0، 73/0، 56/0، 68/0 و 87/0 محاسبه گردید. با محاسبه
ی همبستگی بین دو فرم گزارش شخصی S و ارزیابی مشاهده
گر R به قصد ارزیابی اعتبار ملاکی آزمون در بین عوامل اصلی، حداکثر همبستگی به میزان 66/0 در عامل برون
گرایی و حداقل آن به میزان 45/0 در عامل توافق
پذیری محاسبه شد.
در بین صفات فرعی حداکثر همبستگی به میزان 70/0 در صفت اعتماد و حداقل آن به میزان 29/0 در صفت دل
رحم بودن و انعطافپذیری در احساس
ها به
دست آمد. ضرایب همسانی درونی در عوامل اصلی N،E ،O ،A و C در نمونه
ی ایرانی به
ترتیب 86/0، 73/0، 56/0، 68/0 و 87/0 و در نمونه
ی آمریکایی 1991، 92/0، 89/0، 87/0، 86/0 و 90/0 و در جمعیت عمومی اسپانیا 88/0، 83/0، 86/0، 65/0، 83/0 و در دانشجویان اسپانیایی 89/0، 88/0، 83/0، 70/0 و 84/0 بوده است (13).
در نهایت داده
ها جهت ورود به برنامه
ی آماری SPSS نسخه
ی 15 آماده گردید. داده
های خام پس از ورود، ضمن ترسیم الگوی توصیفی داده
ها از جمله فراوانی، میانگین
ها و انحراف استاندارد هر متغیر کمی با آزمون آماری برای گروه
های مستقل و ANCOVA و ANOVAمورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
نتایج
در این مطالعه میانگین سنی آزمودنی
ها 02/3±23/9 سال بود که 7/61 درصد افراد نمونه را پسران و 2/49 درصد آن
ها را فرزندان اول خانواده تشکیل می
دادند. 3/74 درصد همراهان بیماران را مادران تشکیل می
دادند که بر اساس شواهد مندرج در پروندهی درمانی کودکان وگزارش والدین در تکمیل پرسش
نامه
ی جمعیتشناختی 7/19 درصد این افراد از سابقه
ی اختلالهای اضطرابی (با انواع زیر مجموعه
ی آن بر اساس معیارهای چهارمین ویراست راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی) و 2/2 درصد از سابقه
ی اختلال افسردگی با سطوح مختلف شکایت داشتند. نتیجه
ی مقایسه
ی والدین دو گروه کودکان مبتلا به هر یک از اختلالها و غیرمبتلا به آن اختلال با در نظر گرفتن صفات طبقه
بندی شده تحت عوامل پنج
گانه
ی شخصیتی به تفکیک اختلال در جدول (1) قابل مشاهده است. مندرجات جدول حاکی از تفاوت والدین افراد مبتلا و غیرمبتلا به اختلال مورد نظر در صفات معینی می
باشد (05/0>P) که صفات مرتبط با عوامل روانآزرده
خویی، باوجدان بودن و انعطاف
پذیری به گونه
های مختلف بین گروه
ها متفاوت است.
هم
چنین با اجرای ANCOVA و کنترل اثر متغیر سن والدین مبتلایان به اختلال اضطرابی در عامل با وجدان بودن (07/9=F و 003/0=P) و صفات هیجان
خواهی (80/4=F و 03/0=P)، توفیق
گرایی (33/8=F و 004/0=P)، خویشتن
داری (66/4=F و032/0=P) و احتیاط در تصمیم
گیری (6/9=F و 002/0=P) و مبتلایان به اختلال رفتار آشفته در صفات افسردگی (01/6=F و 051/0=P)، تخیل (15/4=F و 043/0=P) و اعتماد (29/9=F و 002/0=P) و مبتلایان به اختلال نقص توجه
بیشفعالی در صفات افسردگی (76/3=F و 054/0=P) و اعتماد (32/5=F و 022/0=P) و مبتلایان به اختلال خلقی در صفات نظم و ترتیب (31/5=F و 02/0=P) و عامل باوجدان بودن (48/5=F و 020/0=P) با افراد غیرمبتلا در گروه خود تفاوت معنی
داری داشتند.
بحث و نتیجهگیری
در این مطالعه که با هدف مقایسه
ی میانگین ابعاد مختلف صفات شخصیتی والدین کودکان و نوجوانان مبتلا به انواع اختلالات رفتاری انجام شد، ملاحظه گردید که مشابه مطالعات دیگر پسران نسبت بیشتری از مبتلایان را به خود اختصاص میدهند (05/0>P) (13،14). هم
چنین تعدادی از مادران، سابقه
ی مراجعه به درمانگر جهت اختلالهای اضطرابی وخلقی را داشتند. گانلیکس [18]نیز در مطالعه
ی خود به ارتباط درمان موفق افسردگی والدین با بهبودی در عملکرد و علایم کودکان اشاره داشته است (15).
نیگ به نقش ویژهی آسیب
شناسی روانی و صفات شخصیت والدین در پیش
گویی مشکلات رفتاری برون
ریزانه
ی کودک اشاره داشته که هنوز ناشناخته است. آناستوپولوس و بارکلی[19] بر بروز بیشتر اختلالهای روان
پزشکی (افسردگی و شخصیت ضداجتماعی) در میان بستگان زیستی کودکان اشاره می
نمایند (5،16). با توجه به افزایش خطر ابتلا به انواع اختلالهای اضطرابی در فرزندانی که خویشان مبتلا به این اختلالها دارند به نظر می
رسد شواهدی مبنی بر تاثیر عوامل ژنتیک وجود دارد (17). هم
چنین مشاهده شد نمرههای والدین کودکان مبتلا به اختلالهای اضطرابی در صفات پرخاشگری، تلاش برای موفقیت، خویشتن
داری، احتیاط در تصمیم
گیری و عامل باوجدان بودن بیشتر و در صفت اعمال
(که حاکی از عدم تمایل به تنوع و تغییر در مشکل است) پایین
تر از گروه مقایسه بود. بخش اول یافته
ها اشاره به رابطه
ی معنی
دار صفات ناکارآمد والدین مانند تنبلی و بی
هدفی و مسامحه در انجام امور و بی
توجهی به پیامدهای تصمیمات دارد. در متون پژوهشی به ارتباط میان سبک فرزندپروری و شخصیت والدین اشاره شده است (18).
مشاهده
ی اضطراب در کسانی که شباهتی بین خودمان و آنان می
بینیم و مشاهده
ی ترس دیگران به عنوان مصداقی از الگوبرداری و یادگیری نیابتی در توجیه رفتارهای اضطرابی کودکان مطرح است. در کنار عوامل پیش از تولد مانند بارداری توام با فشار روانی و جدایی والدین، خشونت
های خانوادگی، جدایی کودک از والدین و...، باید به عوامل پس از تولد مانند عوامل سرشتی-شخصیتی والدین به
ویژه
مادران در شکل
گیری و تشدید رفتارهای نابهنجار کودک توجه داشت. این عوامل احتمال دلبستگی ناایمن کودک را افزایش داده و زمینه را برای اضطراب روانآزردهخویانه
ی کودک فراهم می
سازند. بفرا[20]، بارکلی، بوگلز و ملیک به رابطه
ی میان ابعاد پرورشی و اضطراب والدین و تشویق آن
ها از خودمختاری کودک در برابر مراقبت افراطی و پذیرش و حمایت کودک در برابر انتقاد و طرد وی اشاره کرده
اند (19،20).
جدول 1- مقایسهی صفات شخصیتی والدین کودکان مبتلا به هر یک از اختلالهای رفتاری مورد مطالعه با گروه غیرمبتلا به آن اختلال
اختلال |
صفت (عامل) |
مبتلابه اختلال |
غیرمبتلا به اختلال |
t |
P |
انحراف معیار±میانگین |
انحراف معیار±میانگین |
||||
اختلالهای اضطرابی
|
پرخاشگری (روانآزردهخویی) |
9/3±3/16 |
9/3±9/14 |
41/2 |
02/0 |
|
|
|
|
|
|
اعمال (انعطافپذیری) |
24/3±02/14 |
19/3±9/14 |
34/2 |
02/0 |
|
|
|
|
|
|
|
تلاش برای موفقیت (باوجدان بودن) |
1/4±98/19 |
26/4±26/18 |
78/2 |
006/0 |
|
|
|
|
|
|
|
خویشتنداری (باوجدان بودن) |
3/3±89/18 |
64/3±63/17 |
45/2 |
015/0 |
|
|
|
|
|
|
|
احتیاط در تصمیمگیری (باوجدان بودن) |
19/4±51/19 |
93/3±11/18 |
32/2 |
021/0 |
|
|
|
|
|
|
|
نمرهی کل (باوجدان بودن) |
24/16±46/117 |
10/15±95/110 |
80/2 |
006/0 |
|
|
|
|
|
|
|
اختلالهای رفتار آشفته |
هیجانهای مثبت (برونگرایی) |
41/4±31/14 |
99/3±52/16 |
25/2 |
025/0 |
|
|
|
|
|
|
تخیل (انعطافپذیری) |
94/4±26/16 |
65/3±6/19 |
62/3 |
001/0 |
|
|
|
|
|
|
|
احساسات (انعطاف پذیری) |
07/5±52/17 |
14/3±66/20 |
82/3 |
001/0 |
|
|
|
|
|
|
|
نمره کل (انعطافپذیری) |
29/20±89/106 |
54/13±56/115 |
49/2 |
01/0 |
|
|
|
|
|
|
|
تلاش برای موفقیت (باوجدان بودن) |
24/4±89/16 |
2/4±34/19 |
40/2 |
017/0 |
|
|
|
|
|
|
|
بیش فعالی نقص توجه |
افسردگی (روانآزردهخویی) |
94/3±32/18 |
64/4±53/16 |
28/2 |
023/0 |
اعتماد (دلپذیر بودن) |
99/3±06/18 |
84/3±62/19 |
29/2 |
023/0 |
|
|
|
|
|
|
|
اختلالهای دفعی |
خویشتنداری (باوجدان بودن) |
06/3±66/16 |
54/3±41/18 |
005/2 |
046/0 |
|
|
|
|
|
|
اختلالات خلقی |
پرخاشگری (روانآزردهخویی) |
18/4±27/17 |
9/3±45/15 |
03/2 |
044/0 |
|
|
|
|
|
|
نوعدوستی (انعطافپذیری) |
58/2±31/18 |
64/3±16/16 |
67/2 |
008/0 |
|
|
|
|
|
|
|
نظم و ترتیب (باوجدان بودن) |
81/2±9/15 |
5/3±81/17 |
44/2 |
015/0 |
|
|
|
|
|
|
|
تلاش برای موفقیت (باوجدان بودن) |
08/4±9/16 |
210/4±39/19 |
60/2 |
01/0 |
|
|
|
|
|
|
|
احتیاط در تصمیمگیری (باوجدان بودن) |
76/3±72/16 |
08/4±06/19 |
54/2 |
01/0 |
در بین یافته
های پژوهش کاهش نمرات صفات هیجان
های مثبت، تخیل، احساسات و عامل انعطاف
پذیری در والدین مبتلایان به رفتارهای آشفته نسبت به گروه شاهد نیز قابل مشاهده بود. به این معنی که والدین تمایل کمتری به فعالیت
های لذت
بخش و پذیرش عقاید جدید و
تجربهی هیجان
های مثبت و افت هیجانی دارند.
نیگ به توافق
پذیری پایین، روانآزردهخویی بالا و ارتباط معنی
دار پذیرا بودن تجربه در والدین با شیوع بالای رفتارهای ضداجتماعی در کودک با در نظر گرفتن همبودی اختلال تضاد ورزی و اختلال سلوک با اختلال نقص
توجه
بیشفعالی اشاره کرده است (6).
اگر چه در دسته
ای از مطالعات به عدم وجود الگوی مشخص خانوادگی برای اختلال رفتار آشفته اشاره شده است، اما مشاهده گردیده که تقریبا تمام والدین این کودکان اهمیت زیادی به موضوع قدرت، کنترل و خودمختاری داده و در بعضی از خانواده
ها شخصیت
های لجوج و سرسخت وجود دارند (16). باید در نظر داشت دوره
های تکراری پرخاشگری لفظی و فیزیکی در این کودکان باعث می
شود دیگران آن
ها را طرد کنند و یا به تمسخر کشند که این امر باعث تنش و اختلاف بین والدین این کودکان و والدین کودکان بهنجار شده و منجر به تولید احساس حقارت و طردشدگی در این والدین و در نتیجه کناره
گیری می
گردد. ضمن آن
که خودداری دایمی این کودکان از اجابت خواسته
های والدین
شان این مشکل را تشدید می
کند.
ظاهرا این کودکان، با قدرتی که از طریق مقاومت در برابر درخواست
های دیگران به دست می
آورند نه تنها والدین خود بلکه کل خانواده را تحت کنترل در می
آورند. البته مسئلهی جداکردن تعاملات زورگویانه در خانواده
ها که خود در تشدید و حتی سبب
شناسی این رفتارها دخیل هستند قابل تامل است. هم
چنین استفاده از سبک فرزندپروری تنبیهی و پرخاشگرانه در انتقال خشونت از نسلی به نسل دیگر موثر است (21).
در میان عوامل خطرزای مرتبط با شروع اختلال سلوک می
توان به عوامل سرشتی (خلق
و خوی کودک)، کارکرد هوشی، آسیب
شناسی روانی والدین، غلبه شیوه
های انضباطی خشن، سهل
گیرانه و ناهمسان والدین، کنترل و نظارت ضعیف و فقدان قوانین مشخص، تعارض
ها و مجادلههای زناشویی، گستردگی خانواده، وضعیت نامساعد مدرسه و انتظارات نامتناسب و بی
ثبات و ناپایداری در رفتاری مناسب اولیای مدرسه اشاره کرد (21). در مطالعههای دیگر اشاره شده است که هیجان و عواطف منفی به
ویژه درصورت فقدان عواطف مثبت با خطر بروز اختلال افسردگی اساسی مرتبط بوده و هیجان
پذیری بالا به
ویژه در ابراز خشم در اوایل کودکی پیش
بینیکنندهی شروع رفتار آشفته است (23،22). پرینزی[21] و همکاران نوشته
اند مسئولیت
پذیری و ثبات هیجانی والدین با سطوح اولیهی رفتار دشوار برونریزانه، رابطهی
منفی دارد (24).
نمرههای والدین مبتلایان به اختلال نقص
توجه
بیشفعالی در صفات افسردگی و اعتماد و مبتلایان به اختلالهای دفعی در صفت خویشتن
داری و مبتلایان به اختلال خلقی در صفات پرخاشگری، نظم وترتیب، تلاش برای موفقیت و محتاط بودن در تصمیم
گیری نسبت به گروه شاهد پایین
تر به دست آمد. ون
هوک و همکاران در مطالعه
ای بر روی کودکان مبتلا به انواع بی
اختیاری ادرار دریافتند والدین کودکان مبتلا نسبت به گروه شاهد نمرههای کمتری را در اوصاف باوجدان بودن و وظیفه
شناسی از مقیاس تجدیدنظرشدهی شخصیت نئو و نمرههای بیشتری را در روانآزرده
خویی کسب میکنند. نکته
ای که متفاوت با یافته
های این پژوهش است (7).
کرونیس[22] و همکاران در مطالعه
ی خود در مورد کودکان مبتلا به اختلال نقص
توجه
بیشفعالی و اختلال رفتاری مخرب همراه (اختلال نافرمانی مقابله
جویانه یا اختلال سلوک) دریافتند مادران گروه کودکان با اختلالهای ترکیبی، سابقه
ی اختلالهای خلقی، اضطرابی، مصرف کوکایین و نیز اختلال رفتاری مخرب در دوران کودکی خود
داشتهاند (25).
آناستاپولوس به حدود افراطی صفات باوجدان بودن، امر و نهی و عبارات منفی بیشتر والدین و نیگ به رابطه
ی معنی
دار روانآزرده
خویی مادر با پرخاشگری کودک در اختلال نقص
توجه
بیشفعالی و وظیفه
شناسی زیاد مادرانه با سطوح پایین پرخاشگری در کودکان مبتلا به اختلال نقص
توجه
بیشفعالی اشاره کرده
اند (16،6). هیرشفلد بکر[23] و همکاران در مطالعه
ی خود گزارش نمودند که فرزندان والدین مبتلا به اختلال افسردگی اساسی به میزان بالاتری به اختلال افسردگی اساسی و اختلال رفتار آشفته به طور عمومی و اختلال نقص
توجه
بیشفعالی به طور اختصاصی مبتلا میگردند (26).
استاهل[24] به تاثیر صفات شخصیتی بر روابط بین شخصی اشاره می
کند. بسیاری از ارزیابی
ها نشان داده
اند که در خانواده
های پرتعارض یک یا هر دو والد علایمی از شخصیتهای نمایشی، خودشیفته، بدگمان و یا وسواسی را نشان می
دهند که حضور این ویژگی
ها موجب سرسختی آن
ها در روابط می
شود (27). بنا به شواهد پژوهشی باید به نقش واسطه
ای رفتارهای فرزندپرورانهی والدین که خود با صفات پایدار شخصیتی مرتبط است توجه نمود. تعداد کمی از تحقیقات رابطه
ی کامل
گرایی غیرکارکردی مادران را با کامل
گرایی در دختران گزارش نموده
اند (32-28).
اگرچه نمونه
های اضطرابی و خلقی در عامل باوجدان بودن متفاوت بودند لیکن می
توان در نظر گرفت که والدین باوجدان
تر و مسئول
تر محدودیت
های کمی برای نوجوانان خود اعمال میکنند. پس باوجدان بودن به عنوان یک صفت شخصیتی با آسان
گیری در چیدن محدودیت
ها همراه است که سازگاری رفتاری نوجوان را تسهیل می
کند؛ به
ویژه اگر با روانآزرده
خویی کمتر، توافق
پذیری بیشتر همراه باشد، آمیزش و ارتباط والدین با نوجوان تسهیل می
شود. هم
چنین باید در نظر داشت بروز تعارض با صفات شخصیتی و ناتوانی در حل تعارض مرتبط است و به نظر می
رسد پویایی
های شخصیتی والدین در
اختلالهای رابطه
ای بروز می
کنند. چنین والدینی در آموزش مهارت
های ارتباطی، حل مسئله و تصمیم
گیری به کودکان خود ناتوان هستند (21).
دلبستگی عاطفی کودک با والدین سهم معنی
داری در پیش
بینی رفتارهای فرزندان دارد. کودکانی که والدین
شان از سطوح بالای برون
گرایی و مسئولیت
پذیری برخوردارند مشکلات رفتاری کمتری دارند. در مقابل روانآزرده
خویی، بی
ثباتی هیجانی و گشودگی در برابر تجارب جدید[25] در والدین با رفتار ضداجتماعی در کودکان سنین مدرسه مرتبط است (24،6).
در تفسیر یافته
ها باید به نقش سرمشق
گیری و تقلید کودکان در طول زندگی بر اساس نظریهی یادگیری اجتماعی توجه داشت. ثبات ویژگی
های شخصیتی طی سال
ها، زمینه را برای یادگیری کودکان فراهم می
کند. هم
چنین ممکن است مادران باوجدان و مسئول، کودکانی داشته باشند که به طور ژنتیکی مستعد مسئولیت
پذیری باشند که این امر خود منجر به سازگاری رفتاری در آنها می
شود. علاوه بر تاثیر سرمشق
گیری، باید به زمان صرف شده توسط هر یک از والدین در رابطه با فرزندان نیز توجه داشت. اما در مورد نقش تعامل باید در نظر داشت که معمولا اصلاح نقش
ها، بازسازی سلسله مراتب قدرت و راه
های تازهی ارتباطی با یکدیگر می
تواند تا حد زیادی چرخه
ی معیوب روابط را شکسته و از شدت مشکلات رفتاری بکاهد. اگر چه گاهی صفات شخصیتی و یا آسیب
شناسی روانی والدین مانع این امر می
گردد. هنگامی که کودک از فراگیری مهارت
ها و کفایت اجتماعی باز می
ماند، احساس نابسندگی و نالایق بودن می
نماید که این مسئله با عوارضی همراه است. بر اساس شواهد، والدین می
توانند فرزندان خود را در انجام تکالیف رشدی یاری کنند و هم می
توانند به طور ناخواسته آنان را از انجام این تکالیف بازدارند (33).
به طور خلاصه ما نمی
توانیم صرفا براساس پیشینه
ی کودکان بگوییم که کدام کودک به فلان اختلال مبتلا خواهد شد، زیرا قبل از پیش
بینی ابتلا یا عدم ابتلای کودک به یک اختلال خاص، باید چندین میانجی را در فرمول پیش
بینی لحاظ کنیم. هم
چنین برخی از عوامل زیستیروانی و اجتماعی هم هستند که افرادی را آسیب
پذیر می
سازند و برخی عوامل محافظ (درون یا بیرون از کودک) هم هستند که کارکردهای متضاد با عوامل مذکور دارند.
در کنار یافته
های مذکور، این پژوهش چون هر پژوهش دیگری با محدودیت
هایی مواجه بود. مهم
ترین محدودیت این پژوهش عدم همکاری دقیق والدین در تکمیل پرسش
نامه و فقدان دسترسی مجدد به این افراد بود. این نکته با توجه به نکات فرهنگی غالب در جامعه که اجرای پژوهش
های میدانی مرتبط با رفتار انسان را تحت تاثیر قرار می
دهد و نیز طولانی بودن پرسش
نامه تا حدی قابل توجیه است.
علاوه بر این به نظر می
رسد محتوای مواد پرسش
نامه با وجود در نظر گرفتن حداقل سواد برای پاسخگویان با ابهام و دشواری در فهم مطالب همراه است که این نکته با توجه به نمونهی هنجاری پرسش
نامه (جمعیت دانشجویی) قابل توجیه است. بنابراین پیشنهاد می
شود تنها به مطالعههای روان
سنجی محدود یک ابزار بسنده نشود و ضرورت دارد به نمونهی هنجاری مطالعههای روان
سنجی نیز دقت شده و تا حد ممکن از فرم
های کوتاه شدهی پرسش
نامه
ها بنا بر موقعیت استفاده شود؛ اگرچه این امر با ازدست دادن بخشی از اطلاعات معتبر حاصل از فرم بلند ابزارهای سنجش همراه است. همین
طور از آن
جا که پاسخ به ابزارهای خودسنجی تا اندازه
ی زیادی تحت تاثیر علایق فردی قرار می
گیرد باید به این مسئله توجه داشت که نمرههای افراد در شرایط ناشناس در مقایسه با شرایط آشنا تفاوت می
یابد (33).
در نهایت با توجه به یافته
ها و متون پژوهشی، به
طور کاربردی می
توان پیشنهاد نمود که در فرآیند تشخیص و به
ویژه انتخاب مداخلههای درمانی باید به ویژگی
های روان
شناختی والدین نیز توجه شده و یک رویکرد جامع نسبت به مشکل کودک یا نوجوان اتخاذ شود که در آن همراه با در نظر گرفتن فرد در حد امکان اعضای محیط به خصوص والدین او نیز در معرض مداخله قرار داده شوند تا نتایج درمانی جامع
تر و پایدارتر باشد.
[1]Five Factor Model
[2]Revised NEO Personality Inventory
[3]Seven Factor Psychobiological
[4]Temperament and Character Inventory
[5]McCrae, Costa
[6]Nigg
[7]Oppositional Defiant Disorder
[8]Conduct Disorder
[9]Neuroticism
[10]Van Hoeke
[11]Conscientiousness
[12]Declercq
[13]Rattew
[14]Excretion Disorders
[15]Extroversion
[16]Openness
[17]Agreeableness
[18]Gunlicks
[19]Anastopoulos, Barkly
[20]Befera, Barkly, Bogels, Malick
[21]Prinzie
[22]Chronis
[23]Hirshfeld-Becker
[24]Stahl
[25]Openness