نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
دانشیار گروه پزشکی اجتماعی، مرکز تحقیقات روان پزشکی و مرکز تحقیقات علوم اعصاب، دانشگاه علوم پزشکی شیراز
چکیده
کلیدواژهها
اختلال دوقطبی بیماری مزمن پیچیدهای است که مشخصهی آن دورههای تکرارشوندهی افسردگی و مانیا یا هیپومانیا
میباشد (1). این اختلال در جامعه شایع است، به گونهای که شیوع طیف اختلالات دوقطبی در کل دورهی زندگی بین 8/2 تا 5/6 درصد مطرح میشود (2). بیماری دوقطبی، ششمین عامل ناتوانی در سراسر دنیا در گروه سنی بزرگسالان جوان محسوب میشود (3). احتمال بروز خودکشی در بیماران مبتلا به این اختلال بالا و در حدود 15 درصد است (4،5). همچنین مطالعات مختلف بیانگر هزینهی اجتماعی بالایی است که بر اثر این بیماری بر مراقبان بیمار و نیز خود بیمار (به صورت کاهش قدرت کارایی و مولد بودن) تحمیل میشود (9-6).
تخریب عملکردی حاصل از بیماری طی فازهای مانیا و افسردگی در مطالعات مختلف به اثبات رسیده است (10). حتی مطالعات جدید، بیانگر احتمال بروز تغییرات عملکردی در طی دورهی یوتایمیک بیماری نیز میباشند (11). مطالعات طولی گذشتهنگر نشان میدهند که کمتر از نیمی از بیماران دوقطبی، پاسخ طولانیمدت مطلوبی به درمان داشتهاند و حتی در صورت ادامهی درمان بسیاری از بیماران به بهبودی کامل دست نیافته (1) و در عین حال بسیاری از بیماران نیز پذیرش پایینی برای درمانهای دارویی مداوم دارند (1). خصایص خود بیماری یعنی بروز دورههای مکرر افسردگی و مانیا، برحیطههای مختلف زندگی و کیفیت زندگی فرد از جمله شرایط اجتماعی، شغلی، عملکردی و احساس خوب بودن وی تاثیر میگذارد (12).
کیفیت زندگی، دامنهای از نیازهای عینی هر انسانی است که مرتبط با درک شخصی وی از احساس خوب بودن به دست میآید. کیفیت مطلوب زندگی به معنای فقدان بیماری نیست، بلکه به معنای احساس خوب بودن در زمینههای متعدد روانی، اجتماعی، عملکردی و روحی میباشد (12). سازمان بهداشت جهانی، کیفیت زندگی را این گونه تعریف میکند: درک افراد از موقعیت خود در زندگی در ساختار فرهنگ و سیستم ارزشی که در آن زندگی میکنند و در ارتباط با اهداف، انتظارات، استانداردها و موارد قابل اهمیت برای آنها (13). اندازهگیری کیفیت زندگی در کارهای پژوهشی کاربردهای مختلفی دارد و به عنوان ابزاری مفید در اندازهگیری دو مقولهی عملکری و بهبودی یا تخریب سیستماتیک روانی به کار
میرود (14). جهت ارزیابی کیفیت زندگی، ابزارهای مختلفی چون پرسشنامهی 100 گویهای کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی[1] (WHO-QOL-100)، فرم کوتاه شدهی کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی[2] (WHO-QOL-BREF)، پرسشنامهی 36 گویهای سنجش سلامت عمومی[3] (SF-36)، پرسشنامهی20 گویهای سنجش سلامت عمومی (SF-20)، پرسشنامهی 12 گویهای سنجش سلامت عمومی (SF-12) و ... وجود دارند که هر یک کیفیت زندگی را در حیطههای مختلف جسمی و روانی مورد سنجش قرار میدهند (14). البته بنا به مطالعات انجام گرفته یکی از بهترین ابزارهای سنجش کیفیت زندگی در بیماران دوقطبی، پرسشنامهی 36 گویهای سنجش سلامت عمومی (SF-36) میباشد (15). این پرسشنامه با 36 گویه در 8 بعد سلامت شامل عملکرد جسمی، محدودیت نقش به علت مشکلات جسمی، درد جسمانی، سلامت عمومی، محدودیت نقش به علت مشکلات احساسی، سلامت روانی، سرزندگی و عملکرد اجتماعی، کیفیت زندگی را مورد سنجش قرار میدهد.
آگاهی از این که بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی تا چه اندازه احساس خوب بودن دارند و در کدام ابعاد چنین احساسی حاصل نمیگردد، میتواند در شناخت بهتر این بیماری و برنامهریزیهای درمانی راهگشا باشد. با توجه به این که در رابطه با موضوع کیفیت زندگی در بیماران دوقطبی در کشور ایران، مطالعات اندکی انجام گرفته است. در این مطالعه، پژوهشگران بر آن شدند که کیفیت زندگی این گروه از بیماران را مورد ارزیابی قرار دهند تا با شناخت حیطههایی از زندگی این افراد که بیشتر در این اختلال درگیر میشوند، بتوانند در راستای ارتقای سلامت این دسته از بیماران گامی موثر برداشته باشند.
روشکار
در این مطالعهی تحلیلی آیندهنگر از تیرماه 1385 تا فروردینماه 1386 در مراکز بهداشتیدرمانی منتخب شهر آمل انجام شد. 420 زن باردار مراجعهکننده به مراکز بهداشتی
درمانی به روش نمونهگیری غیر احتمالی وارد مطالعه شدند. تعیین حجم نمونه بر اساس مطالعهی پایلوت (جهت به دستآوردن میانگین و انحراف معیار جمعیت مورد پژوهش) و سپس از فرمول اختلاف میانگین برآورد شد. معیارهای ورود شامل سن بین 35-16 سال، نداشتن مشکلات روانی، طبی، مامایی و تجربهی رویداد تنشزای شدید در 9 ماه گذشته و عدم استفاده از سیگار و مواد مخدر بود. مهمترین معیارهای خروج از مطالعه شامل انجام سزارین اورژانسی، بستری نوزاد یا مادر در بیمارستان، داشتن کودک بیمار یا معلول و سابقهی جدایی از والدین قبل از سن 15 سالگی، بود.
پس از توضیح و اخذ رضایت کتبی به افراد واجد شرایط، نحوهی تکمیل پرسشنامه آموزش داده میشد. در سه ماه آخر بارداری، مقیاس افسردگی پس از زایمان ادینبورگ[4] توسط واحد پژوهش تکمیل میگردید. در صورتی که نمرهی افسردگی مساوی یا بیشتر از 13 بود، واحد پژوهش از مطالعه حذف شده و به یک روانپزشک ارجاع داده میشد ولی اگر نمرهی افسردگی پایینتر از 13 بود از واحد پژوهش درخواست میشد که دو هفته و سپس هشت هفته بعد از زایمان به مرکز بهداشتیدرمانی مورد نظر مراجعه کند. 40 نفر به علت سزارین اورژانسی، 58 نفر به علت بستری شدن نوزاد در بیمارستان، 12 نفر به علت عدم همکاری و دسترسی و 14 نفر به علت عدم تکمیل پرسشنامه از مطالعه حذف شدند. در دو هفته بعد از زایمان 300 نفر (155 نفر در گروه زایمان طبیعی، 146 نفر در گروه زایمان سزارین انتخابی) و در هشت هفته بعد از زایمان 290 نفر (148 نفر در گروه زایمان طبیعی و 142 نفر در گروه زایمان سزارین انتخابی) فرمهای مصاحبه و پرسشنامهی پژوهش را تکمیل نمودند.
فرمهای مصاحبه شامل اطلاعات فردی، خانوادگی، مامایی، زایمان، بعد از زایمان و نوزاد بود. مقیاس افسردگی ادینبورگ از 10 سئوال 4 گزینهای تشکیل شده که حداقل نمرهی آن، صفر و حداکثر 30 میباشد. هر سئوال، امتیازی بین صفر تا 3 بر اساس شدت علایم به خود اختصاص میدهد. نمرهی پایینتر، نشاندهندهی وضعیت بهتر فرد و نمرهی بالای 12، وجود احتمالی اختلال افسردگی را نشان میدهد. این ابزار،
پرسشنامهی معتبری برای سنجش افسردگی پس از زایمان است (26) و پذیرش آن توسط مادران 100 درصد گزارش شده است (27). روایی این پرسشنامه در مطالعهی منتظری در ایران تایید شده است (28). روایی فرمهای مصاحبه توسط تعدادی از اعضای هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی مشهد روایی محتوا شد. پایایی پرسشنامهی ادینبورگ با روش سنجش ثبات درونی (آلفا کرونباخ) 92/0=α تایید و پایایی سایر فرمهای مصاحبه از طریق آزمون مجدد، 90 درصد به دست آمد. تجزیه و تحلیل آماری با SPSS ویرایش 14 و آزمونهای مجذور خی، تی، منویتنی و مدل خطی عمومی انجام و سطح معنیداری در آزمونها 05/0 و ضریب اطمینان 95 درصد در نظر گرفته شد.
نتایج
در این مطالعه 100 نفر بیمار (46 مرد و 54 زن) و 100 نفر در گروه شاهد (51 مرد و 49 زن) مورد ارزیابی قرار گرفتند. حداقل سن در گروه بیماران 16 سال و حداکثر سن 60 سال بود. میانگین سنی این گروه 67/33 سال با انحراف معیار 73/10 سال بود. در گروه شاهد نیز حداقل و حداکثر سن شرکت
کنندگان به ترتیب 20 و 58 سال با میانگین 15/32 سال و انحراف معیار 12/9 سال بود. نتایج اطلاعات جمعیتشناختی بیماران و گروه شاهد در جدول 1 ذکر شده است.
در مقایسهی دو گروه بیمار و شاهد از لحاظ ابعاد مختلف کیفیت زندگی، در بعد عملکرد جسمی، گروه بیماران نسبت به گروه شاهد، وضعیت نامطلوبتری را گزارش کردند. این تفاوت از لحاظ آماری معنیدار بود (022/0=P). در دو بعد درد جسمانی و سلامت عمومی نیز گروه بیماران از مشکلات بیشتری در مقایسه با گروه شاهد شکایت داشتند (0001/0>P). در محدودهی عملکرد اجتماعی نیز گروه بیماران، نمرات پایینتری را نسبت به گروه شاهد دریافت کرده بودند(0001/0>P) و از لحاظ سلامت روانی بین دو گروه بیمار و شاهد تفاوت معنیداری وجود داشت (0001/0>P) به این معنا که بیماران در این بعد، نمرات کمتری را کسب کردند.
جدول 1- تعداد و درصد گروه بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی و شاهد بر حسب اطلاعات جمعیتشناختی
متغیر |
بیماران(تعداد و درصد) |
شاهد(تعداد و درصد) |
|
جنسیت |
مرد |
46 |
51 |
|
زن |
54 |
49 |
وضعیت تاهل |
مجرد |
51 |
38 |
|
متاهل |
42 |
55 |
|
مطلقه |
7 |
7 |
تحصیلات |
کمتر از دیپلم |
51 |
30 |
|
دیپلم |
37 |
39 |
|
بالاتر از دیپلم |
12 |
31 |
وضعیت اشتغال |
خانهدار |
39 |
27 |
|
بیکار |
19 |
38 |
|
شغل آزاد |
28 |
17 |
|
استخدام |
14 |
18 |
گروههای سنی |
کمتر از 30 سال |
36 |
38 |
|
30 تا 45 سال |
46 |
52 |
|
بالاتر از 45 سال |
18 |
10 |
یافتههای مربوط به مقایسهی دو گروه شاهد و بیمار، در ابعاد مختلف کیفیت زندگی در جدول 2 ذکر شده است.
در گروه بیماران با در نظر گرفتن وضعیت تاهل، فقط در زمینهی مشکلات احساسی، افراد مجرد وضعیت بهتری را نسبت به افراد مطلقه گزارش کردند (01/0=P).
این تفاوت بین افراد متاهل و مطلقه نیز وجود داشت، یعنی بیماران متاهل وضعیت احساسی مطلوبتری را نسبت به بیماران مطلقه تجربه کردند. (013/0=P)، اما در گروه شاهد در ابعاد عملکرد جسمی، درد جسمانی، سلامت عمومی، سرزندگی، عملکرد اجتماعی و سلامت روانی، هم افراد مجرد و هم افراد متاهل نسبت به افراد مطلقه وضعیت بهتری داشتند که از لحاظ آماری نیز این تفاوتها معنیدار بودند. یافتههای حاصل در جدول 3 به تفصیل ذکر گردیده است.
در گروه بیماران، از لحاظ جنسیت، تنها تفاوت معنیدار در بعد سرزندگی بود که زنان نسبت به مردان مبتلا به اختلال دوقطبی، وضعیت بهتری داشتند (046/0=P).
جدول 4حاوی یافتههای مذکور است. مقایسهی تفاوت جنسیت در گروه شاهد در ابعاد مختلف کیفیت زندگی، تفاوت معنیداری را بین دو جنس نشان نداد. همچنین بین زنان دو گروه بیمار و شاهد و نیز مردان این دو گروه از لحاظ ابعاد مختلف کیفیت زندگی از نظر آماری تفاوت معنیداری گزارش نشد.
از لحاظ توزیع سنی بیماران و گروه شاهد در سه دستهی سنی کمتر از 30 سال، 30 تا 45 سال و بالاتر از 45 سال مورد مقایسه قرار گرفتند. ارزیابیهای آماری، تفاوتی را بین این سه دستهی سنی در هر گروه بیمار و شاهد نشان نداد. دو گروه بیمار و شاهد نیز در هر دستهی سنی با هم تفاوتی نداشتند. از نظر سطح تحصیلات، سطوح تحصیلی مختلف در هر یک ازگروههای بیمار و شاهد با هم مقایسه شدند که تفاوت
معنیداری را نشان ندادند. همچنین هر سطح تحصیلی نیز بین دو گروه بیمار و شاهد با هم مقایسه گردید، ولی تفاوتی بین نتایج آماری دیده نشد. از لحاظ وضعیت شغلی نیز تفاوتی بین گروههای شغلی مختلف و بین دو گروه بیمار و شاهد وجود نداشت.
جدول 2- مقایسهی میانگین و انحراف معیار نمرات ابعاد مختلف کیفیت زندگی بر اساس پرسشنامهی 36 گویهای سنجش سلامت عمومی در بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی و گروه شاهد
ابعاد کیفیت زندگی |
بیماران (میانگین+انحراف معیار) |
گروه شاهد (میانگین+انحراف معیار) |
P |
عملکرد جسمی |
64/26+30/73 |
47/25+80/81 |
022/0 |
نقش فیزیکی |
01/35+00/56 |
83/33+25/53 |
573/0 |
درد بدنی |
19/25+62/58 |
95/20+44/71 |
000/0 |
سلامت عمومی |
14/24+16/57 |
19/19+92/69 |
000/0 |
سرزندگی |
60/21+65/56 |
21/17+35/59 |
330/0 |
عملکرد اجتماعی |
78/24+62/51 |
68/20+75/73 |
000/0 |
نقش احساسی |
45/34+00/44 |
63/32+00/49 |
293/0 |
سلامت فکری |
61/17+60/57 |
72/13+60/66 |
000/0 |
بحث و نتیجهگیری
نتایج مطالعهی حاضر، نشانگر وضعیت بدتر بیماران در حیطههای عملکرد جسمی، درد جسمانی، سلامت عمومی و عملکرد اجتماعی و سلامت روانی در مقایسه با افراد گروه شاهد بود.
مولفهی سلامت جسمی شامل سئوالاتی در ابعاد عملکرد جسمی، درد جسمانی، سلامت عمومی و مشکلات جسمی است. بعد عملکرد جسمی، تواناییهای فرد را در زمینهی انجام فعالیتهای سنگین مانند دویدن، بلندکردن اجسام سنگین، شرکت در ورزشهای قدرتی تا فعالیتهای متوسط مثل حرکت دادن یک میز، جا به جایی جاروبرقی و انجام ورزشهای سبک، انجام کارهایی چون بلند کردن یا حمل خواروبار منزل، بالا رفتن از یک یا چند پله، دولا شدن، زانو زدن یا خم شدن، توانایی راه رفتن برای بیش از یک کیلومتر یا فواصل کمتر در حد چند کوچه یا در نهایت بیش از یک کوچه، توانایی حمام کردن یا پوشیدن لباس مورد سنجش قرار میدهد.
جدول 3- ارتباط وضعیت تاهل (تجرد و طلاق) با ابعاد 8 گانهی کیفیت زندگی بر اساس پرسشنامهی 36 گویهای سنجش سلامت عمومی در بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی و شاهد
ابعاد کیفیت زندگی |
وضعیت تاهل |
بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی (P) |
شاهد (P) |
|
عملکرد جسمی |
مجرد |
مطلقه |
253/0 |
008/0 |
مجرد |
متاهل |
218/0 |
117/0 |
|
متاهل |
مطلقه |
214/0 |
005/0 |
|
نقش فیزیکی |
مجرد |
مطلقه |
125/0 |
083/0 |
مجرد |
متاهل |
112/0 |
097/0 |
|
متاهل |
مطلقه |
156/0 |
094/0 |
|
درد بدنی |
مجرد |
مطلقه |
443/0 |
000/0 |
مجرد |
متاهل |
127/0 |
109/0 |
|
متاهل |
مطلقه |
342/0 |
003/0 |
|
سلامت عمومی |
مجرد |
مطلقه |
322/0 |
000/0 |
مجرد |
متاهل |
099/0 |
101/0 |
|
متاهل |
مطلقه |
251/0 |
003/0 |
|
سرزندگی |
مجرد |
مطلقه |
126/0 |
008/0 |
مجرد |
متاهل |
118/0 |
060/0 |
|
متاهل |
مطلقه |
173/0 |
000/0 |
|
عملکرد اجتماعی |
مجرد |
مطلقه |
85/0 |
000/0 |
مجرد |
متاهل |
121/0 |
071/0 |
|
متاهل |
مطلقه |
212/0 |
000/0 |
|
نقش احساسی |
مجرد |
مطلقه |
010/0 |
102/0 |
مجرد |
متاهل |
090/0 |
111/0 |
|
متاهل |
مطلقه |
013/0 |
105/0 |
|
سلامت فکری |
مجرد |
مطلقه |
091/0 |
000/0 |
مجرد |
متاهل |
098/0 |
070/0 |
|
متاهل |
مطلقه |
125/0 |
000/0 |
بعد مشکلات جسمی نیز سئوالاتی را در رابطه با کاهش مدت زمانی که صرف یک کار یا فعالیت میشود و دستیابی به حدی کمتر از آن چه مورد انتظار در فعالیت است و بروز محدودیت و مشکلات در انجام کارها مطرح میکند. احتمال رنج بردن از درد جسمی و تاثیر آن بر میزان فعالیت فرد، در بعد درد جسمانی مورد سئوال قرار می گیرد (16).
جدول4- مقایسهی میانگین و انحراف معیار نمرات ابعاد مختلف کیفیت زندگی بر اساس جنسیت توسط پرسشنامهی 36 گویهای سنجش سلامت عمومی در بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی
ابعاد کیفیت زندگی |
جنسیت |
بیماران (میانگین+انحراف معیار) |
P |
عملکرد جسمی |
زن مرد |
45/5±98/24 20/5±28/24 |
51/0 |
نقش فیزیکی |
زن مرد |
44/1±35/6 35/1±10/6 |
39/0 |
درد بدنی |
زن مرد |
62/2±01/8 40/2±67/7 |
5/0 |
سلامت عمومی |
زن مرد |
71/4±89/16 96/4±89/15 |
30/0 |
سرزندگی |
زن مرد |
22/4±12/16 28/4±39/14 |
04/0 |
عملکرد اجتماعی |
زن مرد |
14/2±14/6 80/1±10/6 |
92/0 |
نقش احساسی |
زن مرد |
06/1±35/4 003/1±28/4 |
74/0 |
سلامت فکری |
زن مرد |
48/4±87/19 29/4±84/18 |
24/0 |
چنین به نظر میرسد که مشکلات جسمانی و درد در اختلالات جسمی میتواند مختلکنندهی کیفیت زندگی هر فرد باشد. با توجه به این که 24 درصد بیماران دوقطبی در طول زندگی سه مورد یا تعداد بیشتری از مشکلات جسمی را یا به علت بیماری زمینهای احتمالی ژنتیکی دخیل و یا به علت بروز عوارض ناشی از داروهای سایکوتروپیک مصرفی، تجربه میکنند (1) داشتن نمرات پایین در این حیطه از پرسشنامهی کیفیت زندگی
میتواند توجیه گردد (20).
در مولفهی عملکرد روانی، افراد از نظر سرحال بودن و سرزندگی، احساس آرامش و امنیت، شاد بودن، پرانرژی بودن، احساس غمگینی و افسردگی، احساس ضعف و خستگی و عصبی بودن و تاثیر مشکلات روحی بر انجام فعالیتها، ارزیابی میگردند.
این نکات در قالب چهار بعد سرزندگی، عملکرد اجتماعی، مشکلات احساسی و سلامت روانی قرار میگیرند (16).
کسب نمرات پایین در ابعاد مختلف عملکرد روانی میتواند ناشی از خصیصهی اختلال دوقطبی باشد یعنی دورههای مکرر عود بیماری که نیاز به بستریهای متعدد را به همراه دارد. این بیماران طی دورههای افسردگی به علت تمایل به گوشهگیری و دوریگزینی از اجتماع، در ارتباطات بین فردی دچار مشکل میگردند. این مسئله در دورههای مانیا و هیپومانیا به صورت بیقراری و مداخلات بیجا در کارهای دیگران میتواند مشکلزا شود. با توجه به برچسبی که این بیماران در محیط زندگی دریافت میکنند (21)، حتی در دورههای بهبودی نیز به نظر میرسد که عنوان بیماری بر عملکرد اجتماعی و روابط بین فردی ایشان، تاثیر نامطلوب بگذارد و یا همان طور که در پژوهش آلمدی روکا[5] و همکاران، مطرح میشود رفتارهای بازداشته شده از احساسات و با دقت زیاد بیماران یوتایمیک دوقطبی با تاثیری که بر سایر افراد و محیط میگذارد، اثری منفی بر عملکرد اجتماعی و کیفیت زندگی این بیماران دارد (22).
در پژوهش همهگیریشناسی گستردهای که در هلند انجام شد و در آن بیماران دوقطبی با سایر اختلالات روانی مقایسه شدند، در تمام حیطهها، بیماران دوقطبی نمرات کمتری را نسبت به سایر اختلالات روانی کسب کردند (23). در مطالعهی آکاواردار و آکدده[6]، کیفیت زندگی بیماران دوقطبی که حداقل به مدت یک ماه یوتایمیک بودند، پایینتر از جمعیت عمومی گزارش شده است (24). در پژوهش بریسوس[7] و همکاران که در آن بیماران دوقطبی یوتایمیک از لحاظ وضعیت شناختی و کیفیت زندگی مورد بررسی قرار گرفته بودند و با گروه شاهد مقایسه شده بودند، در تمام حیطهها بیماران دوقطبی، وضعیت بدتری را نسبت به گروه شاهد داشتند که با توجه به آسیب شناختی پایداری که بیماران حتی در دورههای یوتایمیک نیز از آن رنج میبرند، پژوهشگر، کیفیت زندگی پایینتر بیماران را مرتبط با آسیب شناختی آنان مطرح نموده بود (25). نتایج این سه مطالعه، بیانگر وضعیت بدتر بیماران دوقطبی حتی در دورهی یوتایمیک بیماری نسبت به جمعیت سالم است که با نتایج حاصل از مطالعهی حاضر در 5 بعد عملکرد جسمی، درد جسمانی، سلامت عمومی، عملکرد اجتماعی و سلامت روانی که وضعیت نامطلوبتر بیماران را نسبت به افراد سالم نشان میدهد، همخوانی دارد و صرفا در سه بعد مشکلات جسمی، مشکلات احساسی و سرزندگی در مطالعهی حاضر برخلاف سه پژوهش مذکور، تفاوتی بین بیماران و افراد سالم مشاهده نشده است.
در مطالعهای که در سال 2008 در تایلند انجام گرفت، نتایج تحقیق بر اساس پرسشنامهی 36 گویهای سنجش سلامت عمومی نشان داد که بیماران در 6 حیطه (عملکرد جسمی، مشکلات جسمی، سلامت عمومی، سرزندگی، مشکلات احساسی، سلامت روانی) نمرات پایینی داشتند که این نتایج در سه حیطه (عملکرد جسمی، سلامت جسمی و سلامت روانی) مشابه مطالعهی حاضر بود. درگروه تحت مطالعهی تایلندی، در بررسی از لحاظ تقسیمبندی سنی، کمترین نمرات مربوط به افراد 15 تا 24 ساله بود. نمرات افراد با اختلال دوقطبی تنها در 2 حیطه (درد جسمانی و عملکرد اجتماعی) از نمرات افراد سالم اجتماع بالاتر بود (26).
در مطالعهی دیگری که در سال 2009 در شهر تهران توسط امینی و همکاران بر روی بیماران دوقطبی انجام گرفت، کیفیت زندگی این افراد در سه مرحله یعنی زمان بستری، زمان ترخیص و شش ماه پس از ترخیص مورد ارزیابی قرار گرفت. در این مطالعه که با استفاده از فرم کوتاه شدهی پرسشنامهی کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی انجام گرفته بود، نمرات کیفیت زندگی بیماران دوقطبی به نمرهی کل کیفیت زندگی در جمعیت عمومی شهر تهران نزدیک بود (27). این بیماران در زمان بستری در هر یک از فازهای مانیا یا افسردگی میتوانستند باشند (28). این نتایج با نتایج مطالعهی حاضر، همخوانی ندارد که شاید ناشی از تفاوتهای توزیع جمعیت
شناختی از لحاظ وضعیت تاهل، تحصیلات و شغل، بین بیماران دو مطالعه و نیز استفاده از دو پرسشنامهی مختلف جهت سنجش کیفیت زندگی باشد. در مطالعهی آرنولد[8] که در آن افراد دچار اختلال دوقطبی با بیماران مبتلا به درد کمری مزمن و افراد سالم از لحاظ کیفیت زندگی با پرسشنامهی 36 گویهای سنجش سلامت عمومی مورد مقایسه قرار گرفته بودند، بیماران دوقطبی به جز در دو بعد درد جسمانی و عملکرد جسمی، در سایر موارد نسبت به جمعیت سالم تحت مطالعه نمرات پایینتری گرفتند (29) البته در این پژوهش تنها 44 بیمار دوقطبی مورد مطالعه قرار گرفته بودند.
دربخشی از مطالعهی دپ[9] و همکاران که در آن افراد بالای 45 سال با بیماری دوقطبی با افراد سالم همین گروه سنی مورد مقایسه قرار گرفتند، بیماران دوقطبی از لحاظ وضعیت تحصیلی و شغلی در شرایطی مشابه افراد سالم قرار داشتند، اما نمرات پایینتری را از پرسشنامهیSF-36 کسب کردند. بیماران دوقطبی حتی در فاز بهبودی نیز نمرات کمتری را نسبت به گروه شاهد در مقیاس سنجش کیفیت خوب بودن[10] (QWB) دریافت کردند (30). ساختار سنی شرکت کنندگان این پژوهش، متفاوت از مطالعهی حاضر میباشد.
در مطالعهی حاضر، از میان متغیرهای جمعیتشناختی دو عامل در کیفیت زندگی موثر شناخته شدند. یکی عامل جنسیت در بعد سرزندگی که در این مورد زنان وضعیت بهتری را نسبت به مردان گزارش نموده بودند و با توجه به خصوصیت
سلطهپذیری بیشتر در زنان نسبت به مردان، تحمل راحتتر مشکلات در این گروه قابل توجیه است (1).
در مطالعهی ته[11] و همکاران، زنان مبتلا به انواع اختلالات روانی عمده مانند اختلال دوقطبی، اسکیزوفرنی و اسکیزوافکتیو در مقایسه با مردان مبتلا، اگر چه نمرات پایینتری را در ابعاد فیزیکی پرسشنامهی 36 گویهای سنجش سلامت عمومی کسب کردند، اما نسبت به بیماری خود انتظار و چشمداشت بهتری داشتند (31) که از این نظر با دادههای مطالعهی کنونی همسویی دارد. در مطالعهی راب[12] که کیفیت زندگی بیماران دوقطبی بین دو جنس مذکر و مونث با استفاده از پرسشنامهی 20 گویهای سنجش سلامت عمومی مورد مقایسه قرار گرفت، بیماران زن محدودیت بیشتری را در حیطههای عملکرد جسمی و درد جسمانی مطرح نمودند (32) که با نتایج مطالعهی حاضر همسویی ندارد. دومین متغیر جمعیتشناختی موثر، وضعیت تاهل در بعد مشکلات احساسی بود که در آن دو گروه افراد مجرد و متاهل نسبت به افراد مطلقه، شرایط بهتری داشتند که با در نظر گرفتن وضعیت فرهنگی و انتظارات حاکم بر جامعهی ایران و حمایت بیشتری که افراد متاهل و مجرد در مقایسه با افراد مطلقه دریافت میکنند، منطقی به نظر میرسد.
در مطالعهی امینی و همکاران بین کیفیت زندگی و بیشتر عوامل جمعیتشناختی (سن، وضعیت تاهل، اشتغال و سطح تحصیلات) در هیچ یک از سه مرحلهی بررسی بیماران ارتباطی دیده نشد (28) که البته به علت تعداد اندک بیمارانی که در هر دو مطالعه در دستههای مختلف تاهل قرار میگیرند، مقایسه از این لحاظ نیازمند بررسی بیماران بیشتر است.
در کل به نظر میرسد، افراد مبتلا به اختلال دوقطبی حتی در فاز یوتایمیک بیماری نیز از لحاظ ابعاد مختلف عملکرد جسمی و روانی دچار آسیب هستند و در واقع کیفیت زندگی آنان در قیاس با افراد سالم، افت بارزی را نشان میدهد. تاثیر عوامل جمعیتشناختی از جمله جنسیت، وضعیت تاهل، شرایط شغلی و تحصیلی در مطالعات مختلف، نتایج متناقضی را نشان داده است که میتواند عمدتا ناشی از تاثیر محیط اجتماعی و فرهنگی بر زندگی افراد باشد.
با توجه به تاثیر عمیق اختلال دوقطبی بر کیفیت زندگی بیماران که حتی در طی دورههای یوتایمیک بیماری نیز نمود دارد، به نظر میرسد که برای این افراد حمایتهای بیشتری در قالب برنامههای آموزشی مهارتهای ارتباطی، رواندرمانیهای مختلف تایید شده برای این بیماری، حمایتهای اجتماعی و پیگیریهای مکرر از لحاظ بررسی وضعیت سلامت جسمی نیاز است تا موجب ارتقای کیفیت زندگی آنان گردد.
[1]World Health Organization-Quality of Life Assessment-100
[2]World Health Organization-Quality of Life Assessment-BREF
[3]Health Survey and The International Quality of Life Assessment-36
[4]Edinburgh Postpartum Depression Scale
[5]Alemedi Rocca
[6]Akvardar and Akdede
[7]Brissos
[8]Arnold
[9]Depp
[10]Quality of Well-Being Scale
[11]Teh
[12]Robb