رابطه ی سبک دلبستگی و امید به زندگی در مادران دارای فرزند پسر کم توان ذهنی آموزش پذیر

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

کارشناسی ارشد روان شناسی کودکان استثنایی، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران

چکیده

هدف از پژوهش حاضر، تعیین رابطه‌ی بین سبک دلبستگی و امید به زندگی در مادران دارای فرزند پسر کم‌توان ذهنی آموزش‌پذیر بود.
روش‌کار: در مطالعه‌ی همبستگی حاضر، با استفاده از روش تمام‌شماری 127 مادر دارای فرزند پسر شاغل به تحصیل در مقطع راهنمایی مدارس استثنایی شهر شیراز مورد بررسی قرار گرفتند و پرسش‌نامه‌ی سبک دلبستگی بزرگسالان (AAS) و مقیاس امیدبزرگسالان (AHS) را تکمیل کردند. برای تجزیه و تحلیل داده‌ها از همبستگی اسپیرمن و تحلیل واریانس یک سویه استفاده شد.
یافته ‌ها: امید به زندگی با سبک دلبستگی ایمن در مادران ارتباط مثبت معنی‌دار (001/0P<) و با سبک دلبستگی ناایمن (اجتنابی و دوسوگرا) ارتباط منفی معنی‌دار داشت (001/0P<).
نتیجه‌ گیری: در واقع،‌ نمره‌های امید به زندگی در مادران با سبک دلبستگی ایمن افزایش می‌یابد، در حالی که هر اندازه سبک دلبستگی مادران، ناایمن (اجتنابی و دوسوگرا) باشد میانگین نمره‌های امید به زندگی در آن‌ها کاهش می‌یابد.
 
 

کلیدواژه‌ها


اگر چه فرآیند تولد نوزاد با رنج­های فراوانی همراه است لیکن برای والدین لذت­بخش می­باشد. با وجود بسیاری از مشکلات که والدین برای تولد فرزند خود متحمل می­شوند امید به سالم و طبیعی بودن کودک معمولا موجب احساس اعتماد در آن­ها و در نتیجه پذیرش کودک می­گردد. به محض آگاه شدن والدین از معلولیت فرزند، تمام آرزوها و امیدهای آن­ها مبدل به یاس شده و مشکلات، شروع می­شود (1). در واقع، تولد کودک کم­توان ذهنی نمایانگر فروپاشی تصوراتی است که والدین در سر می­پروراندند (2). مادر، نخستین شخصی است که به طور مستقیم با کودک ارتباط برقرار می­کند. رویارویی مادر با فرزند کم­توان ذهنی، نیاز کودک به مراقبت دایمی، اهمیت فراهم ساختن شرایط یژه­ی رشد، تجربه­ی تنش والدین ناشی از وجود رفتارهای آیینی، مشکلات زبانی، قشقرق و فقدان مهارت مراقبت از خود در این گروه از کودکان، همگی زمینه را برای تضعیف کارکرد طبیعی مادر فراهم می­نمایند. وجود چنین مشکلاتی افزایش میانگین اختلالات روانی در مادران کودکان استثنایی و به ویژه مادران دارای کودک کم­توان ذهنی را در مقایسه با مادران کودکان عادی در پی خواهد داشت. هم­چنین داشتن توقعات و انتظارات دور از توانایی کودکان و برآورده نشدن آن­ها موجب ناکامی والدین می­شود. بنا بر این تولد یک کودک کم­توان ذهنی در مادرانی که به مدت 9 ماه بارداری، انتظار یک کودک سالم و با ویژگی­های طبیعی را داشته­اند موجبات احساس گناه و تقصیر، ناکامی و محرومیت ناشی از طبیعی نبودن کودک را در مادر فراهم می­کند که بالطبع غم، اندوه و افسردگی را به دنبال خواهد داشت. در مجموع، چنین شرایطی می­تواند سبب گوشه­گیری، عدم علاقه به برقراری رابطه با محیط، احساس خودکم­بینی و بی­ارزشی در مادر شود و پیامدهای منفی هم­چون اضطراب، پرخاشگری (1) حرمت به خود پایین (3) و افسردگی شدید (4) را در مادران به دنبال داشته باشد و سلامت آن­ها را به خطر اندازد. یکی از مهم­ترین منابع زمینه­ساز این گروه از مشکلات روان­شناختی از دست دادن امید به زندگی است (5). به نظر می­رسد که امیدواری در تمام ابعاد زندگی ضروری باشد. امید به معنای توانایی باور به داشتن احساس بهتر، در آینده می­باشد. امید با نیروی نافذ خود، تحریک
کننده­ی فعالیت فرد است تا بتواند تجربه­های نو کسب نماید و نیروهای تازه­ای را در فرد ایجاد کند (6). امید به عنوان یکی از منابع مقابله­ی انسان در سازگاری با مشکلات و حتی بیماری­های صعب­العلاج در نظر گرفته می­شود (7). هم­چنین امید می­تواند به عنوان یک عامل شفادهنده، چندبعدی، پویا و قدرتمند توصیف شود و نقش مهمی در سازگاری با فقدان داشته باشد (8).

آثار سودمند امید بر سلامت جسمانی و روانی در پژوهش­های مختلفی تایید شده است (9). به عنوان مثال، همبستگی مثبت امید با عاطفه­ی مثبت (10)، احساس خودارزشمندی (11) حرمت خود (12) و همبستگی منفی با افسردگی (13) اضطراب (14) احساس فرسودگی (15) و به طور کلی با عاطفه­ی منفی نشان داده شده است (16). از نظر اسنایدر[1] و همکاران، ملالت و افسردگی با انسداد یا عدم تحقق اهداف ارتباط دارد و برای فرد، واجد اهمیت است. سطح پایین امید، پیش­بینی­کننده­ی سطح افسردگی و کاستی­های روانی­اجتماعی است (17).

بررسی علمی امید به زندگی در انسان قدمتی کوتاه دارد و دوران ابتدایی خود را می‌گذراند (18). اسنایدر برای اولین بار، نظریه­ی امید را مطرح کرد و آن را متشکل از قدرت اراده، قدرت راهیابی، داشتن هدف و تشخیص موانع دانست (6). گروپمن[2] امید را احساس وجد و نشاط در نظر می­گیرد که هنگامی تجربه می­شود که فرد آینده­ی بهتری را فراسوی چشمان خود انتظار داشته باشد (19). امید، عبور از موانع مهم و پرتگاه­های عمیق را در طی مسیر تسهیل می­کند. امید به فرد جرات می‌دهد که با شرایط خویش مواجه شود و ظرفیت غلبه بر آن­ها را پیدا کند. بر خلاف گروپمن که خصیصه­ی انفعالی برای امید در نظر می­گیرد و آن را مانند دارونما تلقی می­کند، اسنایدر معتقد است که امید، خصیصه­ی فعالی است که در بر گیرنده­ی داشتن هدف، قدرت برنامه‌ریزی و اراده برای دستیابی به هدف، توجه به موانع رسیدن به هدف و توانایی رفع آن­ها است (18). ناامیدی، فرد را در وضعیت غیر فعالی قرار می­دهد که نمی­تواند موقعیت­های مختلف خود را بسنجد و در مورد آن­ها تصمیم بگیرد. ناامیدی، شخص را در برابر عوامل تنش­زا، بی­دفاع و گرفتار می­کند. شخص با گذشت زمان، تمامی امید خود را از دست می­دهد و افسردگی عمیق را جایگزین آن می­کند. طرز تفکر وی حالت انعطاف­ناپذیر همه یا هیچ دارد که مانع حل مسئله می­شود. در حقیقت ناامیدی باعث تضعیف مهارت حل مسئله در فرد می­شود. هم­چنین سبب می­شود که فرد به طور دایم تجربه­های خود را به شکل منفی و نادرست ارزیابی کرده و پیامدهای نگران­کننده­ای را برای مشکلات خود در نظر بگیرد (5).

یکی از متغیرهایی که در پژوهش­های مختلف، رابطه­ی مستقیم آن با امید به زندگی مورد تایید قرار گرفته، دلبستگی است. دلبستگی به معنی برقراری پیوند عاطفی عمیق با افراد خاص در زندگی تلقی می­شود به گونه­ای که فرد از تعامل با آن­ها احساس شعف و نشاط به دست آورد و به هنگام تنش در کنار آن­ها به احساس آرامش دست یابد (20). نظریه­ی دلبستگی بر پایدار ماندن پاسخ­هایی تاکید می­ورزد که در خلال نوزادی در تعامل بین نوزاد و مراقب وی به وجود می­آید. رفتارهای دلبستگی و پیامدهای آن­ها در سراسر زندگی فعال باقی می­مانند و به هیچ وجه به دوره­ی کودکی محدود نمی­شوند (21). در بزرگسالی، افکار و احساسات و نگرش نسبت به رابطه­ی دلبستگی، بدون شک می­تواند بر نحوه­ی رفتار تاثیر بگذارد (22).

پژوهش­های پیشین نشان داده­اند که الگوی دلبستگی می­تواند زمینه­ساز نحوه­ی برخورد فرد با مسایل زندگی باشد و شیوه­ی نگرش فرد را نسبت به مسایل و مشکلات، مشخص سازد.

هم­چنین، الگوی دلبستگی، تعیین­کننده­ی آمادگی فرد برای حل و فصل مشکلات، کنش­ها و واکنش­های فرد در  برابر مشکلات اجتماعی و ناکامی­ها است (23). افراد دارای سبک دلبستگی ایمن در رویارویی با مسایل و مشکلات از راهبردهای مقابله­ای فعال استفاده می­کنند (24) و برای کاهش عواطف منفی از الگوی شناخت­های مخالف با عاطفه (بهترین راه بازخوانی اطلاعات مثبت) بهره می­برند در صورتی که افراد ناایمن  از  الگوی  شناخت­های  موافق  با  عاطفه  (بدترین  راه

بازخوانی اطلاعات مثبت) استفاده می­کنند (25).

افراد دلبسته­ی ایمن بیشتر از مکانیسم­های دفاعی رشد یافته­تر مانند والایی­گرایی و افراد دلبسته­ی ناایمن بیشتر از مکانیسم­های رشد نایافته­تر و روان­آزرده استفاده می­کنند (26). هم­چنین در مطالعات مختلف، رابطه­ی مستقیم بین سبک دلبستگی ایمن با حرمت خود، اعتماد به دیگران (27) و سلامت روان (10) و بین دلبستگی ناایمن و اختلالاتی مانند افسردگی، اضطراب (28)، عواطف منفی و تنش (29)، نگرش­های ناکارآمد و حرمت خود پایین (30) و خشم (31) نشان داده شده است.

از سوی دیگر ویژگی­های گوناگونی با سبک دلبستگی در ارتباط می­باشند که در نتیجه می­توانند بر روی امید به زندگی افراد تاثیرگذار باشند. از جمله­ی این ویژگی­ها، ویژگی­های جمعیت­شناختی می­باشند (32) لذا در پژوهش حاضر دو ویژگی جمعیت­شناختی یعنی سطح تحصیلات و وضعیت اشتغال نیز مورد بررسی قرار گرفته شده است.

طبق آمار اعلام شده از سوی معاونت توان­بخشی سازمان بهزیستی کشور در سال 1385، در حدود دو میلیون و هشت هزار معلول وجود دارند که از این تعداد 28795 نفر، گروه کم­توان­های ذهنی را تشکیل می­دهند. بنابراین تعداد قابل ملاحظه­ای از خانواده­های ایرانی، از اثرات منفی داشتن یک کودک معلول، هم­چنین فشارهای روانی، اجتماعی و مالی ناشی از داشتن چنین کودکی در امان نیستند و این عوامل
می­توانند آسیب­ها و آثار منفی بر وضعیت بهداشت روانی مادران بر جای گذارده، ثبات و کیفیت زندگی خانوادگی و فردی آن­ها را برهم زند (33). این تاثیر منفی در مورد پسران کم­توان ذهنی که یک و نیم برابر بیشتر از دختران کم­توان ذهنی هستند، بیشتر است زیرا مشکلات اجتماعی در این پسران بیشتر از دختران همسان آن­ها است و نیز تعداد پسران مبتلا به مشکلات رفتاری و پرخاشگری، پنج برابر دختران گزارش شده است (34).

بنابراین، با توجه به مبانی نظری و پیشینه­ی پژوهشی موجود می­توان انتظار داشت که با افزایش شناخت علمی مادران از سبک دلبستگی و توجه به نقش اساسی آن در حفظ تعادل روانی­اجتماعی خانواده، گام مهمی در جهت تامین بهداشت روانی آن­ها برداشته می­شود. از یک سو، افراد دارای سبک دلبستگی ایمن قادر هستند به گونه­ی فعال، تجارب و موقعیت­های مختلف خود را واقع­بینانه ارزیابی کنند و در مورد آن­ها تصمیم بگیرند. از سوی دیگر، امید به زندگی به عنوان منبع مقابله با فقدان و سازگاری شخصی تلقی شده است و افزایش آن موجب فزونی مهارت حل مسئله در افراد خواهد شد و پیامدهای مثبت را برای سلامت آن­ها به همراه می­آورد. پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه­ی بین سبک دلبستگی (با سه سطح ایمن، ناایمن اجتنابی و ناایمن دوسوگرا) و امید به زندگی در مادران کودکان کم­توان ذهنی طراحی شده است. پژوهش حاضر از معدود پژوهش­هایی است که به طور مستقیم رابطه­ی بین سبک دلبستگی و امید به زندگی را در این گروه از مادران مورد بررسی قرار می­دهد. در صورت تایید چنین رابطه­ای می­توان میزان آگاهی افراد را نسبت به پیامدهای مثبت و منفی مربوط به سلامت ناشی از سبک­های دلبستگی افزایش داد و اقدامات پیشگیرانه­ی لازم را جهت عدم بروز بسیاری از مشکلات روان­شناختی تدارک دید.

روش­کار

نوع پژوهش حاضر، همبستگی است زیرا با استفاده از یک گروه آزمودنی، دست کم درباره­ی دو متغیر بدون آن که هیچ یک از آن­ها دستکاری یا کنترل شود، اطلاعاتی به دست آورده می­شود (35). در این پژوهش رابطه­ی سبک دلبستگی با امید به زندگی در مادران دارای فرزند پسر کم­توان ذهنی مورد بررسی قرار گرفته است.

جامعه­ی آماری پژوهش را تمامی مادران (147 نفر) دارای فرزند پسر کم­توان ذهنی شاغل به تحصیل در دوره­ی راهنمایی مدارس استثنایی شهر شیراز در سال تحصیلی 1388 تشکیل می­دادند. با استفاده از تمام­شماری، تمام اعضای جامعه­ی آماری مورد مطالعه قرار گرفتند. ملاک­های ورودی این پژوهش شامل سلامت کامل روانی و جسمانی مادران و نداشتن معلولیت­های دیگر به جز کم­توانی ذهنی در دانش­آموزان
می­شد. از آن جایی که کل جامعه، ملاک­های ورودی پژوهش را دارا بودند، هیچ کدام از اعضای جامعه از مطالعه خارج نشدند. البته 20 نفر از مادران به دلایل مختلف حاضر به ادامه­ی همکاری تا پایان پژوهش نشده و از مطالعه حذف شدند و تنها 127 نفر از مادران به پرسش­نامه­های سبک دلبستگی بزرگسالان[3] (AAS) و مقیاس سنجش امید بزرگسالان[4] (AHS) پاسخ دادند.

پرسش­نامه­ی سبک دلبستگی بزرگسالان (AAS): این
پرسش­نامه یک وسیله­ی خودگزارش­دهی است که توسط هازان و شیور[5] و بر مبنای سبک­های دلبستگی سه­گانه­ی آینزورث (ایمن، اجتنابی و دو سوگرا) طراحی شده است (36). پرسش­نامه­ی اخیر شامل توصیف­هایی در زمینه­ی احساس­های فرد درباره­ی درک او از روابط خود با افراد مهم زندگی فعلی وی می­باشد. این توصیف­ها روی یک مقیاس لیکرت 9 درجه­ای، از کاملا نامناسب (1) تا کاملا مناسب (9) ارایه می­شود. آزمودنی به هر کدام از این توصیف­ها نمره­ی بالاتری اختصاص دهد، همان توصیف به عنوان سبک دلبستگی او محسوب می­شود. ذوالفقاری مطلق و همکاران، روایی این پرسش­نامه را در پژوهش خود توسط همسانی درونی سبک­های دلبستگی 55/0 تا 74/0 به دست آوردند و پایایی آن را در دلبستگی ایمن 84/0 و در دلبستگی ناایمن دوسوگرا 78/0 محاسبه کردند (37). روایی صوری و محتوایی این پرسش­نامه در پژوهش­های مختلف مورد تایید قرار گرفته است (40-38).

مقیاس سنجش امید بزرگسالان (AHS): این مقیاس در بر گیرنده­ی 12 سئوال است. برای پاسخ به هر سئوال پیوستاری از 1 تا 4، در نظر گرفته شده است که برای عبارت­های قطعا غلط، اکثر موارد غلط، اکثر موارد درست و قطعا درست به ترتیب نمره­های 1، 2، 3 و 4 تعلق می­گیرد. جمله­های منفی به طور معکوس، نمره­گذاری می­شوند. دامنه­ی نمره­ها بین 12 تا 48 قرار دارد و نمره­ی بالاتر در این مقیاس، نشان­دهنده­ی سطح بالاتر امید است. این مقیاس برای سنین 15 سال به بالا طراحی شده و شامل دو خرده­مقیاس گذرگاه و انگیزش می­باشد و مدت زمانی بین 2 تا 5 دقیقه برای پاسخ دادن به آن کفایت می­کند (41). برای بررسی پایایی این مقیاس از روش آلفای کرونباخ استفاده شد و ضریب همبستگی 62/0 و 74/0 به دست آمد. روایی این مقیاس با استفاده از تحلیل عامل به روش مولفه­های اصلی با چرخش واریماکس به دست آمد. شاخص KMO برابر با 81/0 و ضریب کرویت بارتلت برابر با 81/644 بود (001/0P<) که نشان­دهنده­ی کفایت نمونه­گیری گزینه­ها و ماتریکس همبستگی آن­ها بود (42). در پژوهشی که بر روی 660 دانش­آموز دختر در استان تهران انجام شد، پایایی مقیاس امید اسنایدر با روش همسانی درونی مورد 89/0 به دست آمد (41). به منظور رعایت ملاحظات اخلاقی در ابتدای پژوهش به مادران اطمینان خاطر داده شد که پاسخ­های آن­ها محرمانه خواهد ماند و نسبت به عدم تهدید هر گونه خطر ناشی از تحقیق نسبت به خودشان و فرزندان­شان توضیح داده و رضایت آن­ها برای شرکت در پژوهش جلب شد. ابتدا پرسش­نامه­ی سبک دلبستگی بزرگسالان به مدت 10 دقیقه و به طور انفرادی توسط مادران تکمیل شد. سپس در جلسه­ای جداگانه، مقیاس سنجش امید بزرگسالان به مدت 5 دقیقه و به طور گروهی مجددا توسط مادران تکمیل گردید. به منظور بیان کمی اطلاعات جمع­آوری شده از شاخص­های آمار توصیفی و برای بررسی رابطه­ی میان متغیرها از همبستگی اسپیرمن (به دلیل غیر نرمال بودن توزیع داده­ها) و برای مقایسه­ی میانگین­های سه گروه از تحلیل واریانس استفاده شد. جهت تجزیه و تحلیل داده­های پژوهش، از نرم­افزار SPSS استفاده گردید.

نتایج

در پژوهش حاضر توزیع سن مادران دارای فرزند پسر کم­توان ذهنی بین 30 تا 51 سال (با میانگین 3/40 و انحراف معیار 71/5 سال) قرار داشت. بیشترین تعداد مادران ( 45 نفر، 5/35%) در گروه سنی 37 تا 44 سال و کمترین تعداد ( 38 نفر، 9/29%) در گروه سنی 30 تا 37 سال قرار داشتند. 

 

توزیع فراوانی نمره­های سطح امید در مادران در جدول 1 ارایه

شده است. با توجه به نتایج این جدول مشاهده می­شود که میزان امید 3/80 درصد مادران در سطح پایین و سطح امید فقط 7/8 درصد مادران در سطح بالا قرار دارد. کمینه و بیشینه­ی مقدار سطح امید در مادران به ترتیب 13 و 35 بود.

 

جدول1- شاخص­های توصیفی سطح امید در مادران دارای فرزند پسر کم­توان ذهنی آموزش­پذیر

سطح امید

تعداد

درصد

کمترین

بیشترین

میانگین

انحراف‌معیار

پایین (12-24)

102

3/80

13

21

5/29

31/7

متوسط(25-30)

14

0/11

25

27

8/19

17/7

بالا (31-36)

11

7/8

31

35

1/16

12/5

 

نتایج حاصل از بررسی میزان تحصیلات مادران نشان می­دهد که مدرک تحصیلی 2/40 درصد از مادران سیکل، 4/39 درصد ابتدایی، 3/13 درصد دیپلم و 1/7 درصد آن­ها فوق دیپلم و بالاتر بوده است.توزیع میزان تحصیلات مادران بر حسب سبک­های دلبستگی در جدول 2 نشان داده شده است.

همان طور که در جدول 2 مشاهده می­شود بیشترین تعداد مادران (22 نفر) در گروه سبک دلبستگی ایمن و دارای تحصیلات سیکل (3/17%) و کمترین تعداد مادران (1 نفر) در گروه سبک ناایمن دوسوگرا و دارای تحصیلات فوق دیپلم و بالاتر (8/0%) قرار گرفته­اند. مقایسه­ی تفاوت میانگین سبک دلبستگی مادران با توجه به میزان تحصیلات آن­ها نشان می­دهد که سبک دلبستگی مادران دارای سطح تحصیلات متفاوت از لحاظ آماری معنی­دار (000/0P<) است (جدول 3).

نتایج حاصل از مقایسه­ی سبک دلبستگی مادران با توجه به وضعیت شغلی آن­ها در جدول 4 ارایه شده است.

همان گونه که در جدول 4 نمایان است بیشترین تعداد مادران (36 نفر خانه­دار  و 23 نفر کارمند، معادل  4/46%) دارای سبک

 

جدول 2- توزیع تحصیلات مادران دارای دانش­آموزان کم­توان ذهنی ذهنی بر حسب سبک دلبستگی آن­ها

میزان تحصیلات

سبک دلبستگی

ابتدایی

سیکل

دیپلم

فوق دیپلم و بالاتر

تعداد

درصد

تعداد

درصد

تعداد

درصد

تعداد

درصد

ایمن

17

4/13

22

3/17

15

8/11

5

9/3

ناایمن اجتنابی

17

4/13

13

2/10

2

6/1

3

4/2

ناایمن دوسوگرا

16

6/12

16

6/12

0

0/0

1

8/0

مجموع

50

4/39

51

2/40

17

3/13

9

1/7

 

جدول 3- مقایسه­ی میانگین سبک دلبستگی در مادران دارای دانش­آموزان کم­توان ذهنی با توجه به سطح تحصیلات آن­ها

منبع تغییر

SS

df

میانگین مجذورات

F

مقدار احتمال

بین گروهی

792/498

3

264/166

367/8

000/0

درون گروهی

200/2444

123

872/19

کل

992/2942

126

 

 

جدول 4- توزیع وضعیت شغلی مادران دارای دانش­آموزان

کم­توان ذهنی بر حسب سبک دلبستگی آن­ها

گروهسبک دلبستگی

خانه­دار

کارمند

تعداد

درصد

تعداد

درصد

ایمن

36

3/28

23

1/18

ناایمن اجتنابی

30

6/23

5

9/3

ناایمن دوسوگرا

25

7/19

8

3/6

مجموع

91

7/71

36

3/28

 

دلبستگی ایمن و کمترین تعداد مادران (25 نفر خانه­دار و 8 نفر کارمند، معادل 26%) دارای سبک دلبستگی ناایمن دوسوگرا توزیع شده­اند.

مقایسه­ی تفاوت میانگین سبک دلبستگی مادران با توجه به وضعیت اشتغال آن­ها نشان می­دهد که سبک دلبستگی مادران خانه­دار و شاغل از لحاظ آماری معنی­دار است (001/0P<) (جدول 5).

 

جدول 5- مقایسه­ی میانگین سبک دلبستگی در مادران دارای دانش­آموزان پسر کم­توان ذهنی بر حسب وضعیت اشتغال آن­ها

منبع تغییر

SS

df

میانگین مجذورات

F

مقدار احتمال

بین گروهی

416/10

3

757/.

005/14

<001/0

درون گروهی

261/76

123

757/0

کل

677/76

126

 

 

با توجه به جدول 6، مشاهده می­شود بیشترین تعداد دانش­آموزان پسر کم­توان ذهنی (102 نفر) در گروه سنی 15 تا 20 سال (3/80) و کمترین تعداد (11 نفر) در گروه­های سنی 20 تا 24 (7/8) قرار دارند. هم­چنین بیشترین تعداد دانش­آموزان (45 نفر) در پایه­ی دوم راهنمایی (5/35) و کمترین تعداد آن­ها (38 نفر) در پایه­ی سوم راهنمایی (9/29) مشغول به تحصیل بودند. به منظور آزمون فرضیه­های پژوهش از ضریب همبستگی اسپیرمن استفاده شد و نتایج آن در جدول 7 نمایان است.

 

جدول 6- توزیع دانش­آموزان پسر کم­توان ذهنی با توجه به سن و پایه­ی تحصیلی آن­ها

سطوح سنی

تعداد

درصد

پایه­ی تحصیلی

تعداد

درصد

کمتر از 15

14

0/11

اول راهنمایی

44

6/34

15 تا 20

102

3/80

دوم راهنمایی

45

5/35

20 تا 24

11

7/8

سوم راهنمایی

38

9/29

 

همان طور که در جدول 7 مشاهده می‌شود سبک دلبستگی ایمن با امید زندگی در مادران دارای فرزند پسر کم­توان ذهنی آموزش­پذیر ارتباط مثبت معنی­دار دارد (001/0P<). هم­چنین سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی با امید به زندگی در مادران دارای فرزند پسر کم­توان ذهنی آموزش­پذیر ارتباط منفی و معنی­دار دارد (019/0=P). در نهایت، سبک دلبستگی ناایمن دوسوگرا با امید به زندگی در مادران دارای فرزند پسر کم­توان ذهنی آموزش­پذیر ارتباط منفی و معنی­دار دارد (001/0P<).

 

جدول 7- ضرایب همبستگی میان سبک­های دلبستگی و امید به زندگی در مادران دارای فرزند پسر کم­توان ذهنی آموزش­پذیر

سبک دلبستگی

امید زندگی

ضریب همبستگی

مقدار احتمال

دلبستگی ایمن

449/0

001/0<

دلبستگی ناایمن اجتنابی

207/0-

019/0

دلبستگی ناایمن دوسوگرا

309/0-

001/0<

 

 

بحث و نتیجه­گیری

یافته‌های پژوهش نشان داد که سبک دلبستگی ایمن در مادران دارای فرزند پسر کم­توان ذهنی با امید به زندگی در آن­ها ارتباط مثبت و معنی­دار دارد. در واقع، هر اندازه سبک دلبستگی مادر ایمن­تر باشد، امید به زندگی در وی نیز افزایش می­یابد. نتایج این مطالعه با پژوهش‌های دیگری نظیر مطالعه­ی وی[6] و همکاران (29)، میکولین سر[7] و همکاران (40)، کافتتسیوس[8] (42)، پیتروموناکو و بارت[9] (43)، ولز[10] (14) و رمضانی و همکاران (27) همسو می­باشد.

نظام دلبستگی از سه عامل عمده تشکیل شده است. یک عامل مربوط به مهار و ارزیابی رویدادها و وقایع تهدیدکننده است و مسئولیت فعال­سازی نظام دلبستگی را به عهده دارد. عامل دوم در برگیرنده­ی مهار و ارزیابی در دسترس و پاسخگویی افراد مهم به عنوان منبع دلبستگی است که احتمالا حمایت و آسایش فرد را فراهم می­نمایند، نیازهای دلبستگی را ارضا می­کنند، توانمندی­های فرد را تقویت می­کنند و گنجینه­ی تفکر و عمل را در فرد گسترش می­دهند.

 این عامل مسئولیت تفاوت و تنوع احساس دلبستگی ایمن را عهده­دار است و می­تواند بین افراد ایمن و ناایمن افتراق و تمایز ایجاد کند. سومین عامل متشکل از مهار و ارزیابی تداوم صمیمیت­جویی به عنوان ابزار مقابله با دلبستگی ناایمن است. عامل سوم، مسئول پراکندگی و تنوع آن است که با نام راهبردهای بیش­فعال­ساز (افزاینده­ها) یا راهبردهای غیرفعال­ساز (کاهنده­ها) تنظیم عاطفه، شناخته می­شود.

 راهبردهای بیش­فعال­ساز یا افزاینده­ها به افزایش و تشدید رفتارهای دلبستگی می­انجامند و راهبردهای غیرفعال­ساز یا کاهنده­ها به تنظیم و در عین حال کاهش نظام دلبستگی منجر می­شوند (32). ارزیابی رویدادها و وقایع آشکار در مواقع ادراک یک تهدید احتمالی یا واقعی منجر به فعال­سازی نظام دلبستگی می­شود. با فعال شدن نظام دلبستگی پاسخ مثبت به سئوال مربوط به در دسترس بودن منابع دلبستگی، منجر به ایجاد چرخه (شکل­گیری و گسترش) دلبستگی ایمن می­شود. این چرخه شامل کاهش تنش ناخوشایند، افزایش سازگاری فردی و نیز گسترش و تسهیل سایر نظام­های رفتاری می­گردد و به نوبه­ی خود گسترش نگرش­ها، دیدگاه­ها، ظرفیت­ها و توانمندی­های فرد را به دنبال خواهد داشت (44).

بنابراین، هنگامی که سبک دلبستگی مادر دارای فرزند کم­توان ذهنی ایمن است، برای کاهش عواطف منفی (داشتن کودک کم­توان ذهنی) از الگوی شناخت­های مخالف با عاطفه (بهترین راه بازخوانی اطلاعات مثبت) استفاده می­کند و با موقعیت به وجود آمده سازگاری بیشتری حاصل می­شود (24) هم­چنین در این شرایط، مادر خود را تنها احساس نکرده و بر حمایت­های افراد دیگر تکیه می­کند و توانایی ابراز هیجان­های خود را دارد. با توجه به ویژگی افراد با سبک دلبستگی ایمن، این مادر خود را فردی می­بیند که ارزش عشق و مراقبت دارد و تصویری که از دیگران ساخته است تصویری قابل اعتماد و اتکا می­باشد. بنابراین، امید به زندگی در وی به یأس و ناامیدی تبدیل نمی­شود (25).

هم­چنین در این پژوهش نشان داده شد که سبک دلبستگی ناایمن (اجتنابی و دوسوگرا) در مادران پسران کم­توان ذهنی با امید به زندگی در آن­ها ارتباط منفی معنی­دار دارد. به بیان دیگر، هر اندازه سبک دلبستگی ناایمن مادر بیشتر باشد، امید به زندگی در او نیز پایین­تر است. نتایج این مطالعه با پژوهش‌های دیگر از جمله روبرتس[11] و همکاران (30)، لوپز[12] و همکاران (28)، وی و همکاران (29)، فلدمن[13] و اسنایدر (15) و رمضانی و همکاران (27) همخوانی دارد.

درک مبتنی بر عدم دسترسی به منبع دلبستگی، منجر به ادراک ناایمنی در دلبستگی می­شود که با تنش­های برخاسته از تهدیدهای ارزیابی شده در هم می­آمیزد. این وضعیت ناایمن به فرد فشار وارد می­کند تا در مورد تداوم رفتارهای صمیمیت­جویانه به عنوان راهبر حمایتی و حفاظتی تصمیم بگیرد. هنگامی که رفتار صمیمیت­جویانه به عنوان یک نیاز اساسی و بنیادی ارزیابی می­گردد، افراد راهبردهای فعال­ساز دلبستگی را به کار می­برند که در بر گیرنده­ی شدت یافتن تقاضا و درخواست برای مظاهر دلبستگی و تکیه به دیگران به عنوان منبع آسایش و راحتی است (32).

بیش­فعال­سازی نظام دلبستگی، مدارهای عصبی تحریکی را درگیر کرده و به نوبه­ی خود حالت گوش به زنگی و میزان آستانه برای یافتن و پیدا کردن نشانه­های مربوط به تهدید را افزایش و میزان آستانه برای یافتن نشانه­های در دسترس نبودن مظاهر دلبستگی را کاهش می­دهد. این دو سرنخ و نشانه، موجب فعال­سازی نظام دلبستگی می­شوند. نظام دلبستگی به طور مزمن و مداوم به فعالیت می­پردازد، درد و رنج ناشی از عدم دسترسی به منبع دلبستگی تشدید می­شود و شک و تردید نسبت به توانایی­های خود برای رسیدن به آسایش و دستیابی به حس امنیت افزایش می­یابد.

 این مدارهای تحریکی عامل مهمی در ایجاد مسایل روانی دلبستگی ناایمن و اضطرابی محسوب می­شوند. ارزیابی رفتارهای صمیمیت­جویانه به عنوان راه حل­هایی که ممکن است نتواند تنش­های منفی را کاهش دهد، منجر به استفاده از راهبردهای غیرفعال­ساز می­شود. این راهبردها به صورت فاصله گرفتن از محرک­ها و رویدادهایی که نظام دلبستگی را فعال می­سازند، ظاهر می­شوند و شامل مدارهای مهارکننده و بازدارنده بوده و منجر به صرف نظر از تهدید و یا سرکوبی افکار و هیجان­های مربوط به تهدید و نشانه­های مربوط به دلبستگی و یا واپس­زنی و ... می­گردند. این مدارها توسط اتخاذ نگرش خوداتکایی (که وابستگی به دیگران را کاهش می­دهد و شکست­ها و ضعف­های شخصی را تایید
می­کنند) بیشتر تقویت می­شوند (44).

بنابراین از یک سو، مادرانی که سبک دلبستگی ناایمن (اجتنابی و دوسوگرا) دارند و دارای فرزند کم­توان ذهنی هستند در این موقعیت برای کاهش عواطف منفی (ناشی از داشتن فرزند کم­توان ذهنی) از الگوی شناخت­های موافق با عاطفه (بدترین راه بازخوانی اطلاعات مثبت) استفاده می­کنند (25) و نیز از توانایی حل مسئله­ی کمتر و تجربه­ی خشم بیشتر برخوردار می­باشند (11). از سوی دیگر، این گروه از مادران خود را تنها احساس کرده و فکر می­کنند که از  حمایت­های دیگران برخوردار نیستند (24) چون خود را به عنوان فردی در نظر می­گیرند که ارزش عشق و محبت را ندارد، تصویر او از جهان و اطرافیان به عنوان مکان و افرادی ناامن و ناراحت­کننده است که پذیرای او نیستند، لذا امید به زندگی در آن­ها کاهش می­یابد (25).

در نهایت، نتایج این مطالعه مشخص گردانید که سطح تحصیلات و وضعیت اشتغال مادران پسران کم­توان ذهنی، با سبک دلبستگی و در نتیجه امید زندگی آن­ها ارتباط دارد. به بیان دیگر مشاهده گردید که مادران دلبسته­ی ایمن در مقایسه با مادران ناایمن اجتنابی و دوسوگرا، از سطح تحصیلات و اشتغال بیشتری برخوردار بودند. در نتیجه همین تحصیلات بالا و شاغل بودن مادران پسران کم­توان ذهنی، می­تواند موجب افزایش امید به زندگی آن­ها گردد.

دلبستگی ایمن در شکل­دهی احساسات مثبت از خود از قبیل احساس قابلیت، خودارزشی و اعتقاد مثبت اثر دارد (در واقع یک مدل فعال درونی از خود است)، که سبب می­شود مادران دلبسته­ی ایمن در جهت تکامل علایق و قابلیت­های یگانه و منحصر به فردشان پیش روند (32) و داشتن تحصیلات بالاتر و در نتیجه امید به زندگی بیشتر یکی از نتایج همین احساسات مثبت از خود است.

از سوی دیگر مادرانی که دارای سبک دلبستگی ایمن هستند از خودمختاری بیشتری برخوردارند. چرا که خودمختاری در مادران سبب می­شود آن­ها از توانایی تجربه­ی خود به عنوان فردی متمایز و جدا از دیگران، توانمند و متعهد که می­تواند به طور مستقل زندگی خود را کنترل کند و نیز از منحصر به فرد بودن خود، لذت ببرند (32). لذا شاغل بودن این مادران که در نتیجه­ی خودمختاری و استقلال آن­ها است، می­تواند موجبات امید به زندگی بالاتر را میسر سازد.

در مجموع، با توجه به اهمیت امید به زندگی در سلامت روانی و کنارآمدن موثر مادران (ارزیابی مجدد، حل مسئله، اجتناب از رویدادهای تنش­زای زندگی، جستجوی حمایت اجتماعی) (41) و نیز اهمیت ثبات شخصیت و نحوه­ی ارتباط مادران با فرزندان کم­توان ذهنی خود (45)، می­توان از نتایج این تحقیق برای آگاه ساختن خانواده (به ویژه مادران)، مشاوران و دست اندرکاران در امر آموزش دانش­آموزان کم­توان ذهنی نسبت به اهمیت سبک دلبستگی به عنوان یکی از عوامل موثر در امید به زندگی استفاده کرد.

هم­چنین با راهکارها و روش­های روان­درمانی مبتنی بر دلبستگی علاوه بر (افزایش سطح امید به زندگی در مادران)، می­توان سلامت روانی آن­ها و در نتیجه خانواده­ی آن­ها را افزایش داد و این سلامت روانی و محیطی خانواده مانع از تشدید کم­توانی فرزندان این مادران می­گردد (45).

محدود شدن پژوهش به جنس پسر، مقطع تحصیلی راهنمایی و گروه دانش­آموزان کم­توان ذهنی آموزش­پذیر از جمله محدودیت­های پژوهش حاضر به شمار می­رود و پیشنهاد می­شود پژوهش­های آینده با بررسی متغیرهای مورد مطالعه در این پژوهش و مقایسه آن در مادران گروه­های مختلف کودکان استثنایی بر غنای اطلاعات بیافزاید و توان تعمیم­پذیری نتایج را افزایش دهد.



[1]Snyder

[2]Groopman

[3]Adults Attachment Style

[4]Adults Hope Scale

[5]Hazan and Shiver

[6]Wei

[7]Mikulincer

[8]Kaftetsios

[9]Pitromonoaco and Barrett

[10]Wells

[11]Roberts

[12]Lopez

[13]Feldman

 

1. Narimani M, Aqamohammadian H, Rajabi S. [Mental health compared to children with exceptional mental health of mothers of normal children]. Journal of fundamentals of mental health 2007; 9(1-2): 15-24. (Persian)
2. Mohammadi M, Dadkhah B. [Psychological and social problems compared to parents of mentally retarded children under the Welfare of Ardebil]. Journal of Rafsanjan University of Medical Sciences 2001; 1(3): 206-20. (Persian)
3. Ahmadi Z. [Median levels of self-esteem compared to the mental retarded children and normal children in Ahvaz]. M.Sc. Dissertation. Tehran: Islamic Azad University, Branch of Ahwaz, College of psychology, 1998: 25-37. (Persian)
4. Lajevardi Z. [Comparison of depressed mothers can teach mentally retarded children and normal children]. M.Sc. Dissertation. Tehran: Tehran University, 1992: 11-26. (Persian)
5. Shams Esfandabadi H, Hashemian K, Shafiabadi H. [Effectiveness of teaching methods on the despair and sense of humor social adjustment of depressed students in Tehran]. Journal of new ideas in educational sciences 2007; 3(1): 81-99. (Persian)
6. Darrodi H. [Part of couple's therapy group hoping to increase the marital satisfaction of married couples and addicts]. M.Sc. Dissertation. Tehran: Tehran University of Social Welfare and Rehabilitation Sciences, 2010: 12-15. (Persian)
7. Doussard-Roosevelt JA, Joe CM, Bazhenova OV, Porges SW. Mother-child interaction in autistic and no autistic children: Characteristics of maternal approach behaviors and child social responses. J Dev Psychopathol 2003; 15(2): 277-95.
8. Harper M. Evidence-based effective practices with older adults. J Couns Dev 2004; 82(2): 36-42.
9. Catherine CL, Bulter L, Koopman L. Supportive expressive group therapy and distress in patient with metastatic breast cancer. J Med Psychol 2003; 122(13): 52-7.
10. Scheier MF, Carver CS, Bridges MW. Optimism, pessimism, and psychological well-being. In: Chang EC. (editor). Optimism and pessimism. Washington, DC: American Psychological Association; 2003: 189-216.
11. Snyder CR. Hope theory: Rainbows in the mind.  Psychol Inq 2002; 13: 249-75.
12. Snyder CR, Sympson SC, Yabsco FC, Borders TF, Babayak MA, Higgins RL. Development and validation of the state hope scale. J Pers Soc Psychol 1996; 70: 321-35.
13. Snyder CR, Cheavens J, Sympson SC. Hope: An individual motive for social commerce. Group Dyn 1997; 1: 107-18.
14. Wells M. The effects of gender, age, and anxiety on hope differences in the expression of pathway and agency thought. Ph.D. Dissertation. USA: The University of Texas, 2005: 32-45.
15. Feldman BD, Snyder CR. Hope and the meaningful life: theoretical and empirical associations between goal-directed thinking and life meaning. J Soc Clin Psychol 2005; 24(3): 401-21.
16. Sherwin ED, Elliott TR, Rybarczyk BD, Frank RG, Hanson S, Hoffman J. Negotiating the reality of care giving: Hope, burn out and nursing. J Soc Clin Psychol 1992; 11: 129-39.
17. Snyder CR, Harris C, Anderson JR, Holleran SA, Irving SA, Sigmon S, et al. The will and the ways: Development and validation of an individual-differences measure of hope. J Pers Soc Psychol 1991; 60: 570-85.
18. Snyder CR. The psychology of hope: You can get there from here. 1st ed. New York: Free; 1994: 102-45.
19. Groopman J. The anatomy of hope: How people prevail in the face of illness. 1st ed. New York: Random House; 2005: 45-98.
20. Sohrabi F, Rasoli B. [Relationship between attachment style and sexual relations between women's in combating corruption in the social center of Tehran]. Journal of family research 2008; 4(2): 43-133. (Persian)
21. Simpeson JA, Collins WA, Tran S, Haydon C. Attachment and the experience and expression of emotions in romantic relationship: A developmental perspective. J Pers Soc Psychol 2007; 92(2):
355-67.
22. Huntsinger ET, Luecken LJ. Attachment relationship and health behavior: The mediation role of self-steam. J Psychol Health 2004; 19(4): 515-26.
23. Mehrabizadeh Honarmand M, Fati K, Shahni Yeylaq M. [Depression, you want excitement, aggression, attachment styles, and socioeconomic status as predictive of drug dependence in adolescent boys in Ahwaz]. Journal of science education 2008; 15(1): 153-78. (Persian)
24. Greenberger E, McLaughlin CS. Attachment, coping and explanatory style in late adolescent. J Youth Adolesc 1998; 27: 121-39.
25. Pereg D, Mikulincer M. Attachment style and the regulation of negative effect. Pers Soc Psychol Bull 2004; 30: 67-80.
26. Besharat M, Sharifi M, Iravani M. The relationship between attachment styles and defense mechanisms. Contemporary Psychology 2001; 19: 277-89.
27. Ramezani V, Shams Esfandabadi H, Tahmasebi Sh. [Emotional consequences of attachment styles]. Journal of research in psychological health 2007; 1(1): 38-47. (Persian)
28. Lopez FG, Mauricio AM, Gormley B, Simko T, Berger E. Adult attachment orientations and college students’ distress. J Couns Dev 2001; 79: 459-64.
29. Wei M, Heppner PP, Mallinckrodt B. Perceived coping as a mediator between attachment and psychological distress. J Couns Psychol 2003; 50: 438-47.
30. Roberts JE, Gotip IH, Kassel JD. Adult attachment security and symptoms of depression. J Pers Soc Psychol 1996; 70: 310-20.
31. Wei M, Vogel DL, Ku TU, Zakalik RA. Adult attachment, affect regulation, negative mood and interpersonal problems. J Couns Psychol 2005; 52: 14-24.
32. Janson SM, Milfin VA. [Attachment processes in couple and family therapy]. Bahrami F, Etemadi H, Batany S, Eshqi R, Jokar M, Dayaran MM, et al. (translators). 1st ed. Tehran: Danzhe; 2002: 153-365. (Persian)
33. Kohsali M, Mirzamani M, Mohammadkhani P, Karimlo M. [Social adjustment than mothers of mentally retarded girls with mothers teaching daughters to be normal in Kashan]. Rehabilitation journal 2007; 8(2): 40-7. (Persian)
34. Taheri M, Tajrishi M, Movallali G, Rahgozar M, Arshi B. [Correlation between mother's attachment style and social maturity of their educable mentally retarded sons in Shiraz's secondary schools (2008-2009)].  Hakim 2010; 13(2): 99-107. (Persian)
35. Homan HA. [Understanding of scientific method in the behavioral sciences]. Tehran: Samt; 2007: 259-60. (Persian)
36. Hazan C, Shaver P. Romantic love conceptualized as an attachment rose. J Pers Soc Psychol 1987; 52: 511-24.
37. Zolfaghari Motlagh M, Jazayeri AR, Mazaheri MA, Khoshabi K, Karimlo M. [Comparison of attachment style, personality and anxiety, in mothers of children with separation anxiety disorder and mothers of normal children].  Journal of family research 2008; 3(3): 709-26. (Persian)
38. Baldwin MW, Fehr B. On the instability of attachment style rating. Pers Relat 1995; 2: 247-61.
39. Nasiri H, Jokar B. [Significant life expectancy, life satisfaction and mental health in women (a group of women)]. Journal of women's studies 2008; 6(2): 157-78. (Persian)
40. Mikulincer M, Shaver PR, Pereg D. Attachment theory and affect regulation: psychodynamics, development, and cognitive consequences of attachment related strategies. Motiv Emot 2003; 27:
77-102.
41. Bijari H, Qanbari Hashemabadi B, Aqamohammadian Sherbaf  HR, Homaishandiz F. [Evaluate the effectiveness of group therapy approach based on the hope of extending the life expectancy of women with breast cancer]. Journal of educational studies and psychology 2009; 10(1): 171-84. (Persian)
42. Kaftetsios K. Attachment and emotional intelligence abilities across the life course. Pers Individ Dif 2004; 37: 129-45.
43. Pitromonoaco PR, Barrett LF. Attachment theory as an organizational framework. J Rev Gen Psychol 2000; 4: 107-10.
44. Shaver PR, Mikulincer M. Attachment-related psychodynamics. Attach Hum Dev 2002; 4: 133-61.
45. Banijamali Sh, Ahadi H. [Developmental psychology (basic concepts in child psychology)]. 3rd ed. Tehran: P