نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار گروه روان پزشکی، مرکز تحقیقات روان پزشکی و علوم رفتاری، دانشگاه علوم پزشکی مشهد
چکیده
کلیدواژهها
افسردگی یکی از شایعترین تشخیصهای اختلالات روانی است. گزارشها نشان میدهد که در حدود یک سوم جمعیت جهان در مقاطعی از زندگی خود از یک دورهی خفیف افسردگی رنج میبرند (1). آمارها حاکی از آن است که در حدود 20 درصد افراد بزرگسال در طول عمر خود دچار یک اختلال خلقی نیازمند به درمان و هشت درصد آنان نیز مبتلا به یک اختلال افسردگی عمده میشوند (2). یک طرح اخیر سازمان جهانی بهداشت برای سال 2020 برآورد کرده که افسردگی، دومین علت عمدهی بیماری (پس از بیماریهای قلبی) در سراسر جهان خواهد بود (5-3). اعتقاد بر این است که سطح اختلال عملکردی که در افسردگی وجود دارد با سطح اختلال عملکردی که در بیماریهای عمدهی پزشکی یافت میشوند قابل مقایسه است. همچنین این اختلال به دلیل این که غالبا یک اختلال روانی مزمن عودکننده است، به عنوان یک تشخیص مقاوم در برابر درمان شناخته میشود (6). زمانی که افسردگی درمان نشود یا درمان آن ناکارآمد باشد، ممکن است به بروز رفتارهای ناسازگارانهای منجر شود که به نوبهی خود مشکلات عمدهی بیشتری را سبب میشوند (7). همچنین، افسردگی اغلب با سطوح بالاتر اضطراب همراه شده و میتواند با حملات هراس و فوبیاهای ساده یا پیچیده همراه باشد که کیفیت زندگی فرد را به مخاطره اندازد (6).
گستردگی مسئلهی افسردگی باعث شده که شیوههای درمانی متعددی اعم از دارودرمانی و رواندرمانی برای آن ارایه شده و مورد بررسی قرار گیرند. با این همه هر چند که پژوهشها از اثربخشی درمانهای موجود حمایت میکنند، این اثربخشی، نسبی بوده و هنوز هیچ درمانی وجود ندارد که بتوان آن را راهحلی قطعی برای مشکل افسردگی دانست (3،6). زیرا از یک سو دارودرمانی عوارض جانبی متعددی را به دنبال دارد (شامل خشکی دهان و ناهنجاریهای بدنی گوناگون) و از سوی دیگر به رغم این واقعیت که رواندرمانیهای بسیاری برای درمان افسردگی اثربخش بودهاند، باز هم با میزان بالای عود نشانههای افسردگی مواجه هستیم (6). در واقع با این که در درمان افسردگی، هدف باید بهبودی کامل باشد، بسیاری از بیماران در دستیابی یا حفظ وضعیت بدون نشانه شکست میخورند (8،9). وجود نشانههای باقیمانده در این اختلال، حتی در بیمارانی که بهبودی کامل نشان میدهند، رایج است. این نشانههای باقیمانده، پیشبینیکنندهی قوی عود هستند. میزان عود در بیمارانی که دارای نشانههای باقیمانده هستند، سه تا شش برابر بیشتر از بیمارانی است که فاقد این نشانهها هستند (8). این نتایج به نابسنده بودن درمانهای کنونی و نیاز به درمانهای موثرتر برای این اختلال اشاره دارند.
رفتاردرمانی دیالکتیکی[1] (DBT) یکی از رویکردهای درمانی نوین است که اثربخشی آن بر افسردگی بسیار امیدوارکننده میباشد. DBT رویکردی شناختیرفتاری است که در ابتدا برای درمان اختلال شخصیت مرزی[2] (BPD) ابداع شد. این رویکرد، مداخلات مربوط به درمانهای شناختیرفتاری را که مبتنی بر اصل تغییر میباشند با آموزهها و فنون فلسفهی شرقی ذن که مبتنی بر اصل پذیرش میباشند درآمیخته و بر این اساس چهار مولفهی مداخلهای را در شیوهی درمان گروهی خود مطرح میکند: هوشیاری فراگیر بنیادین[3] و تحمل پریشانی[4] به عنوان مولفههای پذیرش و تنظیم هیجانی[5] و کارآمدی بین فردی[6] به عنوان مولفههای تغییر.
DBT، چهار حوزهی یاد شدهی فوق را حوزههای ناکارآمدی در BPD میداند. از این رو، بر این باور استوار است که ارایهی یک برنامهی درمانی که ناکارآمدی را در این حوزهها هدف قرار میدهد منجر به بهبودی نشانههای مرزی میگردد (10،11). این رویکرد در شرایطی که BPD از سوی بسیاری از روانشناسان و روانپزشکان به عنوان یک رویکرد مقاوم به درمان شناخته شده بود، برای درمان این اختلال ارایه شد و اثربخشی قابل توجهی را در این زمینه نشان داد، به گونهای که از سوی بخش روانشناسی بالینی انجمن روانشناسی امریکا[7] (APA) به عنوان یک درمان موثر برای اختلال شخصیت مرزی مورد تایید قرار گرفته است (12،13). دو مسئله باعث شده که در سالهای اخیر، DBT علاوه بر اختلال شخصیت مرزی در دامنهی نسبتا متنوعی از سایر اختلالات مورد کاربرد قرار گیرد. نخست اینکه پیچیدگی و تنوع مشکلات در میان افراد مبتلا به BPD، باعث می شود که DBT به عنوان درمانی موثر برای این جمعیت، دارای راهبردهایی برای ارزیابی و درمان شمار زیادی از مشکلات، به شیوهای نظاممند باشد (13) و دیگر این که برنامهی درمانی DBT به صورت یک برنامهی درمانی کاملا ساختار یافته ارایه شده که کاربرد آن را برای درمانگران سادهتر میسازد. شواهد نشان میدهند این رویکرد در درمان اختلالات خوردن به ویژه پرخوری عصبی (14)، سوءمصرف مواد (15)، کودکان و نوجوانان مبتلا به اختلال بیشفعالی کمبود توجه (16)، افراد دارای افکار خودکشی (17) و افسردگی (6،20-18) موفقیتآمیز بوده و نتایج امیدوارکنندهای به همراه داشته است.
هر چند تعداد مطالعاتی که به طور مشخص اثربخشی DBT را بر افسردگی بررسی کردهاند محدود است، اما بسیاری از مطالعات DBT در زمینهی سایر اختلالات نیز، اثربخشی بر شاخصهای افسردگی را گزارش کردهاند. آنتونی[8]، یک مطالعهی مروری را از پژوهشهای منتشر شده در زمینهی DBT تا سال 2006 فراهم آورده است. مطالعهی وی، بررسی جامعی از نتایج مطالعاتی که اثربخشی DBT بر شاخصهای افسردگی را گزارش کردهاند، فراهم میآورد. نتایج فراتحلیلهای آنتونی از اندازهی اثر[9] 11 مطالعه در این زمینه نشان میدهد که DBT نه تنها اثرات بزرگی بر افسردگی و اثرات متوسطی را بر شاخصهای مرتبط با آن، بعد از درمان در مقایسه با قبل از آن نشان میدهد بلکه این اثرات را طی دورههای ارزیابی پیگیری حفظ میکند (21). این یافتهها موید آن است که DBT میتواند یک گزینهی درمانی مناسب برای مقابله با چالشهای موجود در زمینهی درمان افسردگی یعنی نابسنده بودن شیوههای مداخلهای سنتی و ضرورت بررسی روشهای درمانی جدید با توجه به هزینههای انسانی و اجتماعی افسردگی باشد.
بر اساس گزارش چو، مطالعهی فراتحلیلی اخیر رابینز و چاپمن نشان میدهد راهبردهای موثر DBT در درمان نشانههای افسردگی عبارتند از راهبردهای مرتبط با پذیرش، یعنی مهارتهای هوشیاری فراگیر بنیادین و مهارتهای تحمل پریشانی (6). از سوی دیگر نظریهها و یافتههای پژوهشی اخیر، به طور فزاینده بر نقش مشکلات مرتبط با تنظیم هیجانی در تجربه و سببشناسی اختلالات افسردگی و دیگر شکلهای آسیبشناسی روانی تاکید میکنند (25-22).لذا با توجه به رواج نشانههای افسردگی در جمعیت دانشجویی و همچنین مناسب بودن این جمعیت برای بررسی اثربخشی رویکردهای شناختیرفتاری جدید (هم به لحاظ برخورداری از سطح شناختی مناسب و هم به لحاظ پذیراتر بودن نسبت به رویکردهای درمانی جدید) مطالعهی حاضر، به عنوان گام نخست اثربخشی این رویکرد را در کاهش نشانههای افسردگی در یک جمعیت دانشجویی، بررسی کرده است. این پژوهش از میان چهار مولفهی درمانی DBT به بررسی اثربخشی دو مولفهی مبتنی بر راهبرد پذیرش یعنی هوشیاری فراگیر و تحمل پریشانی و یکی از مولفههای مبتنی بر راهبرد تغییر یعنی تنظیم هیجانی در کاهش نشانههای مرتبط با افسردگی میپردازد. بنا بر این پژوهش حاضر بر این است تا به این سئوال پاسخ دهد که آیا برنامهی درمانی رفتاردرمانی دیالکتیکی متشکل از سه مولفهی هوشیاری فراگیر، تحمل پریشانی و تنظیم هیجانی موجب کاهش نشانههای افسردگی میشود؟
روشکار
پژوهش حاضر یک پژوهش کاربردی و از نوع شبه آزمایشی با دو گروه (یک گروه آزمون و یک گروه شاهد) به صورت پیشآزمون-پسآزمون میباشد. جامعهی آماری این پژوهش دانشجویان دانشگاههای فردوسی و علوم پزشکی مشهد بودند. شرایط ورود به مطالعه در موردآزمودنیها شامل نمرات 14 و بالاتر در آزمون افسردگی بک و عدم دریافت هیچ گونه درمان اعم از دارودرمانی یا رواندرمانی در زمینهی افسردگی در زمان اجرای پژوهشبود.
بر اساس مقادیر گزارش شده در پژوهش هارلی (20) و همکاران، میزان اندازهی اثر رفتاردرمانی دیالکتیکی برای افسردگی در حد بزرگ محاسبه شد (31/1=f2). با استفاده از برنامهی G*Power (26)، سطح معنیداری 05/0=P، 95/0= Power و 2=K تعداد 16 نفر و در نهایت با در نظر گرفتن احتمال ریزش 20 نفر به عنوان حجم نمونه محاسبه شد. از اینرو با استفاده از روش نمونهگیری داوطلبانه، تعداد 20 نفر از دانشجویان واجد شرایط فوق که در سال تحصیلی 88-1387 در دانشگاههای فردوسی و علوم پزشکی مشهد مشغول به تحصیل بودند انتخاب شدند که به صورت تصادفی، 10 نفر در گروه آزمون (7 زن و 3 مرد) و 10 نفر در گروه شاهد (8 زن و 2 مرد) قرار گرفتند. میانگین سنی درگروه آزمون 80/22 سال با انحراف معیار 29/2 و در گروه شاهد 90/21 سال با انحراف معیار 33/2 بود.
لازم به ذکر است که پس از اتمام مراحل اجرایی پژوهش و ارزیابی پیگیر، شرایط شرکت در گروه درمانی برای اعضای گروه شاهد فراهم شد.
ابزار پژوهش:
1- پرسشنامهی افسردگی بک[10] (BDI): این پرسشنامه برای نخستین بار در 1961 توسط بک و همکاران معرفی شد. یک پرسشنامهی خود آزما[11] است و 21 نشانه در آن گنجانیده شده است. یک تحلیل سطح بالا از کوششهای مختلف برای تعیین همسانی درونی نشان داده است که ضرایب به دست آمده از 73/0 تا 92/0 با میانگین 86/0 بوده است (27). همچنین، مشخصات روانسنجی این پرسشنامه در یک نمونهی 94 نفری در ایران به این شرح بوده است: ضریب آلفا 91/0، ضریب همبستگی میان دو نیمه 89/0، ضریب بازآزمایی به فاصلهی یک هفته 94/0 و همبستگی آن ویرایش اول با پرسشنامهی بک 93/0 بود (28).
نمرههای زیر را می توان برای نشان دادن سطح کلی افسردگی به کار برد:
صفر تا 13 (هیچ یا کمترین افسردگی)، 14 تا 19 (افسردگی خفیف)، 20 تا 28 (افسردگی متوسط) و 29 تا 63 (افسردگی شدید) (27).
2- پرسشنامهی هوشیاری فراگیر فریبرگ[12] (FMI): این پرسشنامه برای سنجش هوشیاری فراگیر طراحی شده و ابزاری معتبر و پایا (آلفای کرونباخ=93/0) در این زمینه میباشد. فرم بلند این پرسشنامه که در این مطالعه مورد استفاده قرار گرفته است دارای 30 ماده است که تمام جنبههای هوشیاری فراگیر را در بر میگیرند. شاخصهای روایی، نشاندهندهی روایی سازهی این ابزار میباشند و همبستگی معنیداری را با مفاهیم مرتبط (خودآگاهی[13]، تجزیه[14]، شاخص شدت کلی[15] و تجربهی مراقبه)، نشان میدهد (29).
از آن جا که این پرسشنامه برای اولین بار در ایران، مورد استفاده قرار گرفته است، پس از انجام مراحل مربوط به ترجمهی پرسشنامه و متناسبسازی سئوالات برای پاسخدهندهی فارسی زبان، طی یک مطالعهی مقدماتی، پایایی این پرسشنامه پس از اجرا بر روی 48 نفر از دانشجویان دانشگاه فردوسی و علوم پزشکی مشهد (31 زن و 17 مرد) محاسبه شد. نتایج این مطالعه، پایایی همسانی درونی بالایی را نشان داد (82/0=α).
3 -مقیاس تحمل پریشانی[16] (DTS): یک شاخص خودسنجی تحمل پریشانی هیجانی است که دارای 15 ماده و چهار خردهمقیاس میباشد. خردهمقیاسها عبارتند از: تحمل (تحمل پریشانی هیجانی)، جذب (جذب شدن توسط هیجانات منفی)، ارزیابی (برآورد ذهنی پریشانی) و تنظیم (تنظیم تلاشها برای تسکین پریشانی). ضرایب آلفا برای این مقیاسها به ترتیب 72/0، 82/0، 78/0 و 70/0 و برای کل مقیاس 82/0 میباشد. همچنین مشخص شده که این مقیاس دارای روایی ملاکی و همگرای اولیهی خوبی میباشد (30).
این پرسشنامه برای نخستین بار در ایران، در این مطالعه مورد استفاده قرار گرفته است. بنا بر این پس از ترجمهی سئوالات این مقیاس به فارسی، در یک مطالعهی مقدماتی بر روی 48 نفر از دانشجویان دانشگاه فردوسی و علوم پزشکی مشهد (31 زن و 17 مرد)، پایایی همسانی درونی آن (آلفای کرونباخ) محاسبه شد. نتایج این مطالعه، پایایی همسانی درونی بالایی را برای کل مقیاس (71/0=α) و پایایی متوسطی را برای خردهمقیاسها نشان داد (54/0 برای خردهمقیاس تحمل، 42/0 برای خردهمقیاس جذب، 56/0 برای خردهمقیاس ارزیابی و 58/0 برای خردهمقیاس تنظیم).
4 -مقیاس دشواریهای تنظیم هیجانی[17](DERS): یک شاخص خودگزارشی است که برای ارزیابی بدتنظیمی هیجانی به شکل جامعتری نسبت به ابزارهای موجود در این زمینه ساخته شده است و دارای 36 ماده میباشد. این مقیاس، دارای شش خردهمقیاس میباشد که عبارتند از: خردهمقیاس عدم پذیرش، خردهمقیاس دشواریهای دست زدن به رفتار هدفمند (اهداف)، خردهمقیاس دشواریهای شاهد تکانه ( تکانه)، خردهمقیاس فقدان آگاهی هیجانی (آگاهی)، خردهمقیاس دستیابی محدود به راهبردهای تنظیم هیجان (راهبردها) و خردهمقیاس فقدان شفافیت هیجانی (شفافیت). نمرات بالاتر، نشاندهندهی دشواریهای بیشتر در مقولهی تنظیم هیجانات است.
نتایج مربوط به بررسی پایایی توسط گراتز[18] و رومر[19] نشان میدهد که این مقیاس دارای همسانی درونی بالا (کل مقیاس (93/0=α)، خردهمقیاس عدم پذیرش (85/0=α)، خردهمقیاس اهداف (89/0=α)، خردهمقیاس تکانه (86/0=α)، خردهمقیاس آگاهی (80/0=α)، خردهمقیاس راهبردها (88/0=α) و خردهمقیاس شفافیت (84/0=α) و پایایی آزمون-بازآزمون خوب برای نمرات کلی این مقیاس (88/0، 01/0>P) و همچنین برای خردهمقیاسها (69/0 برای عدم پذیرش، 69/0 برای اهداف، 57/0 برای تکانه، 68/0 برای آگاهی، 89/0 برای راهبردها و 80/0 برای شفافیت، 01/0<P) میباشد. در رابطه با روایی نیز بررسیها نشانگر روایی سازه و پیشبین کافی برای این مقیاس میباشند (31).
این مقیاس برای اولین بار در ایران مورد استفاده قرار گرفته است. به این جهت پس از ترجمه و متناسب کردن پرسشها برای پاسخدهی آزمودنیهای فارسی زبان، طی یک مطالعهی مقدماتی بر روی 48 دانشجوی دانشگاه فردوسی و علوم پزشکی مشهد (31 زن و 17 مرد) پایایی همسانی درونی این مقیاس مورد محاسبه قرار گرفت. نتایج این مطالعه همسانی درونی بالایی را برای کل مقیاس(86/0=α) و همچنین برای خردهمقیاسها (75/0 برای عدم پذیرش، 74/0 برای اهداف، 76/0 برای تکانه، 63/0 برای آگاهی، 74/0 برای راهبردها و 85/0 برای شفافیت) در یک جمعیت ایرانی نشان داد.
شیوهی اجرای پژوهش:
در مرحلهی اول، از طریق اطلاعرسانی در مورد پژوهش در سطح دانشگاه و خوابگاههای دانشگاه فردوسی و علوم پزشکی مشهد، اهداف و چگونگی انجام پژوهش به دانشجویان، معرفی شده و از داوطلبان، ثبت نام به عمل آمد. سپس در مرحلهی غربالگری، پرسشنامهی افسردگی بک توسط متقاضیان شرکت در گروهها تکمیل و20 نفر که نمرات 14 به بالا در این مقیاس کسب کردند، شناسایی شدند که به صورت انتساب تصادفی، 10 نفر در گروه آزمون و 10 نفر نیز در گروه شاهد قرار گرفتند.گروه آزمون، طی چهار هفته (دو جلسه در هفته)، هشت جلسه رفتاردرمانی دیالکتیکی به مدت یک و نیم تا دو ساعت دریافت کردند.
هرجلسه، دربرگیرندهی معرفی اهداف و عناوین مباحث مربوط به آن جلسه، بحث و تمرینات داخل جلسه و همچنین تمرینات خارج از جلسه بود. علاوه بر این، از جلسهی دوم به بعد، هر جلسه با یک تمرین پنج دقیقهای هوشیاری فراگیر از طریق تنفس و سپس مرور تمرینات مربوط به جلسهی قبل، آغاز میشد. در جلسهی اول، پس از خوشامدگویی، آشنایی اعضای گروه با یکدیگر، آشنایی با اهداف و قوانین گروه، درمان با ارایهی تعریف دیالکتیک، اصول و راههای تفکر و عمل به شیوهی دیالکتیکی و پس از آن آشنایی با مفهوم هوشیاری فراگیر و سه حالت ذهنی (ذهن منطقی، ذهن هیجانی و ذهن خردگرا) آغاز شد. در جلسهی دوم دو دسته مهارت برای دستیابی به هوشیاری فراگیر آموزش داده و تمرین شد. دستهی اول مهارتهای چه چیز[20] که عبارتند از کارهایی که فرد باید برای رسیدن به هوشیاری فراگیر انجام دهد ( شامل سه مهارت مشاهده[21]، توصیف[22] و شرکت کردن[23]). دستهی دوم، مهارتهای چگونه[24] که عبارتند از نحوهی انجام این کارها (شامل سه مهارت اتخاذ موضع غیرقضاوتی[25]، خودهوشیاری فراگیر[26] و کارآمد عمل کردن[27]). جلسات سوم تا پنجم به بخش اول از مولفهی تحمل پریشانی یعنی راهبردهای بقا در بحران اختصاص داشت. راهبردهای بقا در بحران خود شامل چهار مجموعه مهارت میباشند که عبارتند از: 1- راهبردهای پرت کردن حواس[28] 2- خودآرامسازی با حواس پنجگانه[29] 3- مهارتهای بهسازی لحظات[30] و 4- تکنیک سود و زیان[31]. این چهار مجموعه در طی جلسات سوم (مهارتهای پرت کردن حواس)، چهارم (مهارتهای خودآرامسازی) و پنجم (مهارتهای بهسازی لحظات و تکنیک سود و زیان) آموزش داده شدند. جلسهی ششم اختصاص به دومین بخش از مهارتهای تحمل پریشانی یعنی مهارت پذیرش واقعیت دارد. این مهارت خود شامل سه دسته مهارت است که عبارتند از: 1- پذیرش محض[32] 2- برگرداندن ذهن[33] 3- رضایتمندی[34]. در جلسهی هفتم به مولفهی تنظیم هیجانی پرداخته میشود. مباحث مرتبط با این جلسه عبارتند از: هیجان چیست و دارای چه مولفههایی میباشد؟ آموزش الگوی شناسایی هیجانات و برچسب زدن به آنها که منجر به افزایش توانایی کنترل کردن هیجانات میگردد، پذیرش هیجانات حتی در صورت منفی بودن، آموزش مهارتهای Please Master (لطفا بر خود مسلط شوید) برای کاهش آسیبپذیری نسبت به هیجانات منفی. جلسهی آخر دربرگیرندهی آخرین بخش از مباحث مربوط به مولفهی تنظیم هیجانی میباشد. این مباحث عبارتند از: آموزش ایجاد تجارب هیجانی مثبت از طریق ایجاد تجارب هیجانی مثبت کوتاهمدت (مثل تفریح) و تجارب هیجانی مثبت بلندمدت (از طریق کار کردن بر روی سه حوزهی اهداف زندگی، روابط و هوشیاری فراگیر نسبت به تجارب مثبت)، آموزش رها کردن رنج هیجانی از طریق پذیرش هیجانات و تغییر دادن هیجانات منفی از طریق کنش متضاد با هیجان.
آزمودنیها پرسشنامههای مربوط به پژوهش را قبل و بعد از درمان تکمیل نمودند. ارزیابی پیگیر یک ماه بعد از پایان دورهی درمان انجام و از آن جا که پژوهش حاضر از نوع طرحهای اندازهگیری مکرر میباشد برای تجزیه و تحلیل دادهها از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تی برای نمونههای همبسته[35] استفاده شد.
نتایج
در آزمون تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر زمان شامل نمرات آزمودنیها قبل از درمان، بعد از درمان و پیگیری یک ماهه به عنوان عامل درون آزمودنیها (متغیرهای وابسته) و گروه (آزمون و شاهد)، به عنوان عامل بین آزمودنیها وارد مدل شدند. همچنین در بررسی هر یک از متغیرهای مورد مطالعه، متغیرهای سن و تحصیلات (بر اساس شمار ترمهای تحصیلی گذرانده شده)، وارد مدل شدند و چنان چه تعامل معنیداری را با متغیر مورد مطالعه نشان میدادند، به عنوان هممتغیر[36] شاهد میشدند. جدول (1) نتایج این آزمون را برای بررسی تغییرات چهار متغیر افسردگی، هوشیاری فراگیر، تحمل پریشانی و تنظیم هیجانی طی سه دورهی زمانی قبل از درمان، بعد از درمان و پیگیری، نشان میدهد.
جدول 1- نتایج آزمون تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر برای بررسی تغییرات از قبل تا بعد از درمان و پیگیری
متغیر وابسته |
|
d.f. (factor) |
d.f. (error) |
F |
P |
2η |
افسردگی |
گروه |
1 |
18 |
55/4 |
047/0 |
202/0 |
زمان |
2 |
36 |
73/18 |
000 |
51/0 |
|
گروه×زمان |
2 |
36 |
72/5 |
007/0 |
24/0 |
|
هوشیاری فراگیر |
گروه |
1 |
18 |
31/1 |
26/0 |
067/0 |
زمان |
2 |
36 |
41/7 |
002/0 |
29/0 |
|
گروه×زمان |
2 |
36 |
21/10 |
000 |
36/0 |
|
تحمل پریشانی |
گروه |
1 |
18 |
77/16 |
001/0 |
48/0 |
زمان |
2 |
36 |
17/4 |
023/ |
188/0 |
|
گروه×زمان |
2 |
36 |
41/3 |
044/0 |
15/0 |
|
تنظیم هیجانی |
سن |
1 |
17 |
20/4 |
056/0 |
19/0 |
گروه |
1 |
17 |
82/6 |
018/0 |
28/0 |
|
زمان |
2 |
34 |
38/0 |
68/0 |
022/0 |
|
گروه×زمان |
2 |
34 |
28/1 |
29/0 |
07/0 |
همان گونه که در جدول (1) ملاحظه میشود، نتایج آزمون تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر برای بررسی اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی در درمان نشانههای افسردگی، نشان میدهد که تعامل معنیداری بین زمان و گروه وجود دارد (24/0=η2، 007/0=P، 72/5= (36,2)F ). به این معنی که بین نمرات آزمودنیهای دو گروه آزمون و گروه شاهد در طی سه دورهی زمانی قبل از درمان، بعد از درمان و پیگیری، تفاوت معنیداری وجود دارد.
برای مشخص شدن ماهیت دقیق این تفاوت، از آزمون تعقیبی t برای نمونههای همبسته استفاده شد (جدول2). نتایج این آزمون نشان میدهد که نمرات افسردگی آزمودنیهای گروه آزمون، بعد از درمان (61/7=SD، 70/11=M) در مقایسه با قبل از درمان (33/7=SD، 60/21=M) به طور معنیداری کاهش یافته است (0001/0>P، 48/5=(9)t). این کاهش طی دورهی یک ماههی پیگیری نیز حفظ شده است (42/5=SD، 10/11=M، 001/0=P، 27/5=(9)t). این در حالی است که نمرات افسردگی آزمودنیهای گروه شاهد در قبل و بعد از درمان، تفاوت معنیداری نداشته است.
جدول 2- میانگین و انحراف معیار نمرات و نتایج آزمون تی برای دو گروه آزمون و شاهد قبل از درمان، بعد از درمان و پیگیری یک ماهه
پیگیری یک ماهه |
بعد از درمان |
قبل از درمان |
|
|
||||
P |
ارزشt |
میانگین(انحراف معیار) |
P |
ارزش t |
میانگین (انحراف معیار) |
میانگین (انحراف معیار) |
گروه |
پرسشنامهها |
001/0 |
27/5 |
10/11 (42/5) |
000 |
48/5 |
70/11 (61/7) |
60/21 (33/7) |
آزمون |
افسردگی |
059/0 |
15/2 |
80/20 (12/9) |
071/0 |
04/2 |
70/20 (05/9) |
70/23 (47/8) |
شاهد |
|
000 |
12/6- |
70/73 (54/13) |
001/0 |
02/5- |
20/76 (17/13) |
90/64 (56/15) |
آزمون |
هوشیاری فراگیر |
13/0 |
66/1 |
64 (66/11) |
33/0 |
02/1 |
80/65 (35/9) |
10/66 (86/12) |
شاهد |
|
015/0 |
99/2- |
60/47 (05/6) |
011/0 |
19/3- |
60/48 (34/6) |
70/42 (59/5) |
آزمون |
تحمل پریشانی |
93/0 |
079/0 |
60/35 (91/6) |
79/0 |
27/0- |
20/36 (76/6) |
70/35 (86/6) |
شاهد |
|
- |
- |
83 (009/12) |
- |
- |
50/84 (48/16) |
10/94 (73/14) |
آزمون |
تنظیم هیجانی |
- |
- |
50/102 (78/15) |
- |
- |
20/104 (40/13) |
80/106(06/15) |
شاهد |
نتایج آزمون تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر برای بررسی اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی در افزایش هوشیاری فراگیر نیز تعامل معنیداری را بین زمان و گروه نشان میدهد (36/0=η2، 0001/0>P، 21/10=(36,2)F). همچنین آزمون تعقیبی تی برای نمونههای همبسته، گویای آن است که نمرات هوشیاری فراگیر آزمودنیهای گروه آزمون، بعد از درمان (17/13=SD، 20/76=M) در مقایسه با قبل از درمان (56/15=SD، 90/64=M) به طور معنیداری افزایش یافته است (001/0=P، 02/5- =(9)t). این افزایش طی دورهی یک ماههی پیگیری نیز حفظ شده است (54/13=SD، 70/73=M، 0001/0>P، 12/6- =(9)t). این در حالی است که نمرات هوشیاری فراگیر آزمودنیهای گروه شاهد در قبل و بعد از درمان، تفاوت معنیداری نداشت.
نتایج آزمون تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر برای بررسی اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی در افزایش تحمل پریشانی نیز نشان دهندهی آن است که تعامل معناداری بین زمان و گروه وجود دارد (15/0=η2، 044/0=P، 41/3=(36,2)F). همچنین، آزمون تعقیبی تی برای نمونههای همبسته نشان میدهد که نمرات تحمل پریشانی آزمودنیهای گروه آزمون، بعد از درمان (34/6=SD، 60/48=M) در مقایسه با قبل از درمان (59/5=SD، 70/42=M) به طور معنیداری افزایش یافته است (011/0=P، 19/3- =(9)t). این افزایش طی دورهی یک ماههی پیگیری نیز حفظ شده است (05/6=SD، 60/47=M، 015/0=P، 99/2- =(9)t). این در حالی است که نمرات تحمل پریشانی آزمودنیهای گروه شاهد در قبل و بعد از درمان، تفاوت معنیداری نداشت.
در مورد متغیر تنظیم هیجانی، هر چند که مقایسهی میانگینها، نشاندهندهی کاهش میانگین دشواریهای تنظیم هیجانی در گروه آزمون در مقایسه با گروه شاهد میباشد (جدول 2) اما نتایج آزمون تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر برای بررسی اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی در کاهش دشواریهای تنظیم هیجانی، تعامل معنیداری را بین زمان و گروه نشان نمیدهد (07/0=η2، 29/0=P، 28/1=(34,2)F). به این معنی که در مدل تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر، بین نمرات تنظیم هیجانی گروه آزمون و شاهد در طول زمان، تفاوت معنیداری مشاهده نشده است.
بحث و نتیجهگیری
با توجه به شیوع بالا و رو به رشد افسردگی و ضرورت بررسی روشهای موثرتر برای درمان این اختلال، پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی در کاهش نشانههای افسردگی در یک جمعیت دانشجویی انجام شده است.
نتایج این پژوهش حاکی از اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی در کاهش نشانههای افسردگی میباشد و نشان میدهد که آزمودنیهای گروه آزمون در مقایسه با آزمودنیهای گروه شاهد، کاهش معنیداری را در نشانههای افسردگی نشان داده و این کاهش را تا یک ماه پس از پایان درمان نیز حفظ کردهاند. این یافته، از یافتههای هر چهار مطالعهی یافت شدهی مربوط به DBTافسردگی (6،20-18) حمایت میکند که همگی نشاندهندهی این موضوع میباشند که مداخلات DBT در درمان نشانههای افسردگی موثر بوده و علاوه بر آن، این اثربخشی را در ارزیابیهای پیگیر نیز حفظ میکنند.
در این زمینه، علاوه بر مطالعات صورت گرفته در زمینهی افسردگی، مطالعات مربوط به DBT بر روی اختلالات دیگر، به ویژه اختلال شخصیت مرزی نیز تلویحاتی را در زمینهی اثربخشی این رویکرد بر افسردگی دارا میباشند. به عنوان مثال در مطالعات کتز و همکاران، کونز و همکاران، بوهوس[37] و همکاران، پسیژنی و کونور[38] و فاتحیزاده و همکاران در زمینهی اختلال شخصیت مرزی و مطالعات مککویلان[39] و همکاران، میلر[40] و همکاران در رابطه با افراد دارای گرایش خودکشی و مطالعهی مککان[41] و بال[42] به نقل از دایمف، کورنر و در زمینهی بیماران مرتکب جنایات خشونتآمیز، اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی در کاهش معنیدار شاخصهای افسردگی و ناامیدی و همچنین شاخص گرایش به خودکشی که میتوان آن را مرتبط با افسردگی دانست، در مقایسه با گروههای شاهد گزارش شده است؛ یافتههایی که با نتایج پژوهش حاضر همسو میباشند. آنتونی، نیز یک مطالعهی فرا تحلیلی، از تمامی مطالعاتی که تا سال 2006 اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی بر نشانههای افسردگی را گزارش کردهاند فراهم آورده که نشان میدهد DBT نه تنها اندازهی اثر بزرگی در بهبود افسردگی و اندازهی اثر متوسطی بر شاخصهای مرتبط با آن را بعد از درمان در مقایسه با قبل از آن نشان میدهد بلکه این اثرات را طی دورههای ارزیابی پیگیر حفظ میکند (17، 21، 38-32).
نتایج مطالعهی حاضر نشان میدهد که رفتاردرمانی دیالکتیکی منجر به افزایش معنیدار هوشیاری فراگیر در گروه آزمون در مقایسه با گروه شاهد گردیده و این افزایش در دورهی یک ماههی پیگیری نیز حفظ شده است. افزایش سطح هوشیاری فراگیر همراه با کاهش نشانههای افسردگی، فرض وجود رابطهی بین هوشیاری فراگیر و افسردگی را مطرح نموده و موید آن دسته از مبانی نظری و یافتههای پژوهشی میباشدکه معتقدند بین هوشیاری فراگیر و افسردگی، یک رابطهی معکوس وجود دارد. در این زمینه نتایج مطالعهی هایس و فلدمن[43] نشان میدهد که هوشیاری فراگیر با افسردگی و اضطراب کمتر و بهزیستی بیشتر ارتباط دارد (24). همچنین نتایج مطالعهی آرگوس و تامپسون[44] نشان میدهد که آگاهی هوشیارانه (به عنوان یکی از جنبههای هوشیاری فراگیر) در بیشترین مقدار واریانس شدت افسردگی نقش دارد (21%) و پیشنهاد میکند که آگاهی هوشیارانهی خودگزارششدهی بیشتر با شدت کمتر نشانههای خودگزارششدهی افسردگی ارتباط دارد (40). در پژوهش جیمنز[45] نیز هوشیاری فراگیر، رابطهی غیرمستقیم و معکوس با نشخوار فکری و نشانههای افسردگی نشان میدهد (41). یافتههای پژوهشی که نشان میدهند یک درمان مبتنی بر هوشیاری فراگیر منجر به کاهش نشانههای افسردگی میگردد نیز از فرض وجود چنین رابطهای حمایت میکنند. در این زمینه، مطالعهی تیزدل[46] و همکاران را میتوان نام برد که نشان میدهند مداخلات مبتنی بر هوشیاری فراگیر میزان عود افسردگی را به طور معنیداری کاهش میدهند (42). در مطالعهای که توسط هایس، بیورس[47]، فلدمن، لورنس[48] و پرلمن[49] انجام شده و در مطالعهی هایس و فلدمن به آن اشاره شده است نیز مشاهده شده که کاربرد یک درمان مبتنی بر هوشیاری فراگیر در درمان افسردگی، منجر به بهبودی معنیدار در افسردگی در میانه و انتهای دورهی درمانی میشود (24).
نتایج، از اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی بر افزایش تحمل پریشانی آزمودنیهای گروه آزمون در مقایسه با آزمودنیهای گروه شاهد حمایت میکنند. این نتایج همچنین نشان میدهند که این افزایش در دورهی پیگیری یک ماهه نیز حفظ شده است. این یافته از یافتهی میلر و همکاران در این رابطه که DBT منجر به کاهش معنیداری در شاخص نشانههای مثبت پریشانی میشود و از یافتهی پژوهش فیشر[50] در این زمینه که مداخلات DBT منجر به کاهش سطح کلی پریشانی میگردد، حمایت میکند. همچنین افزایش در تحمل پریشانی همراه با کاهش افسردگی میتواند موید یافتههای مطالعهی باکنر[51] و همکاران باشد که از رابطهی بین افسردگی و عدم تحمل پریشانی حکایت دارد (38،43،44).
در رابطه با اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی بر کاهش دشواریهای تنظیم هیجانی، بررسی میانگین نمرات در قبل و بعد از درمان نشاندهندهی کاهش نمرات در دشواریهای تنظیم هیجانی در گروه آزمون در مقایسه با گروه شاهد میباشد و این کاهش حتی در دوره پیگیری هم مشاهده میشود (این کاهش برای گروه آزمون بعد از درمان به طور میانگین ده نمره و در پیگیری یازده نمره و برای گروه شاهد بعد از درمان دو و نیم نمره و در پیگیری چهار نمره بوده است)، اما این کاهش، در سطح معنیداری نمیباشد. از آن جا که در برنامهی درمانی پژوهش حاضر دو جلسه به مهارتهای تنظیم هیجانی اختصاص داشت به نظر میرسد چنان چه در برنامهی درمانی مورد استفاده در پژوهشهای آینده، تاکید بیشتری بر مولفهی تنظیم هیجانی وجود داشته باشد (تعداد جلسات مربوط به این مولفه افزایش یابد) این احتمال وجود دارد که تغییرات به سطح معنیداری برسد. از سوی دیگر این یافته را میتوان در راستای گزارش رابینز[52] و لینچ[53] دانست که موثرترین راهبردهای DBT در درمان نشانههای افسردگی را مولفههای هوشیاری فراگیر و تحمل پریشانی میدانند (10،12).
به طور کلی، نتایج مطالعهی حاضر پیشنهاد میکند که DBT از طریق اثرگذاری بر مولفههای هوشیاری فراگیر و تحمل پریشانی، منجر به کاهش نشانههای افسردگی میشود.
محدودیت زمانی در اجرای برنامهی درمانی به علت اجرای آن بر روی جمعیت دانشجویی که در یک بازهی زمانی خاص قادر به حضور در جلسات درمان هستند از جمله محدودیتهای این پژوهش بود که در نتیجهی آن یکی از مولفههای چهارگانهی گروه درمانیDBT (کارآمدی بین فردی) که در DBT افسرگی تاکید کمتری بر آن وجود داشت، حذف و همچنین تنها دو جلسه به مولفهی تنظیم هیجانی پرداخته شد. از سوی دیگر به دلایل متعددی از جمله محدودیتهای موجود برای اجرای تست غربالگری در سطح دانشگاه و خوابگاهها برای شناسایی جمعیت هدف و فراهم نمودن امکان ورود آنها به مطالعه و این واقعیت که مراجعهکنندگان دارای علایم افسردگی، درمانهای انفرادی را ترجیح داده و تمایلی به شرکت در گروهدرمانی ندارند، این پژوهش با محدودیت در تعداد آزمودنیها مواجه بود. بنا بر این به دلیل محدودیتهای فوق، در پژوهش حاضر امکان استفاده از گروه سومی که برنامهی مداخلهای دیگری را غیر از رفتاردرمانی دیالکتیکی، دریافت کند و اثربخشی DBT با آن مورد مقایسه قرار گیرد، وجود نداشت.
پژوهشهای آتی میتوانند با افزودن مولفهی کارآمدی بین فردی، افزایش جلسات درمانی مربوط به مولفهی تنظیم هیجانی، دورهی پیگیری طولانیتر، انتخاب یک جمعیت بالینی و انجام مطالعه در قالب سه گروه (گروه تحت درمان با DBT، گروه تحت درمان با رویکرد درمانی دیگر و گروه بدون هیچ رویکرد درمانی) به بررسی دقیقتر اثربخشی DBT در کاهش نشانههای افسردگی بپردازند
[1]Dialectic Behavior Therapy
[2]Borderline Personality Disorder
[3]Core Mindfulness
[4]Distress Tolerance
[5]Emotion Regulation
[6]Interpersonal Effectiveness
[7]American Psychology Association
[8]Anthony
[9]Effect Size
[10]Beck Depression Inventory
[11]Self-Administered
[12]Freiburg Mindfulness Inventory
[13]Self Awareness
[14]Dissociation
[15]Global Severity Index
[16]Distress Tolerance Scale
[17]Difficulties of Emotion Regulation Scale
[18]Gratz
[19]Roemer
[20]What Skills
[21]Observing
[22]Describing
[23]Paticipating
[24]How Skills
[25]Nonjudjmentally
[26]One-Mindfully
[27]Effectively
[28]Distraction strategies
[29]Self Soothing
[30]Improving the Moment
[31]Pros and Cons Technique
[32]Radical Acceptance
[33]Turning the Mind
[34]Willingness
[35]Paired-Samples T Test
[36]Covariate
[37]Bohus
[38]Pasieczny and Connor
[39]McQuillan
[40]Miller
[41]McCann
[42]Ball
[43]Hayes and Feldman
[44]Arguse and Thompson
[45]Jimenez
[46]Teasdale
[47]Beevers
[48]Laurence
[49]Perlman
[50]Fischer
[51]Buckner
[52]Robins
[53]Lynch
Buckner D, Keough M E, Schmidt NB. Problematic alcohol and cannabis use among young adults: The role of depression and discomfort and distress tolerance. Addict Behav 2007; 32: 1957-63.