A comparison of motivational structure and eating behaviors between overweight and obese and normal weight women

Document Type : Research Paper

Author

Abstract

This study was conducted to investigate motivational structure (MS) and eating behavior of the women, registered in one of the sports clubs in Mashhad city, North East of Iran.
 Materials and Methods: In this descriptive study, sixty overweight women (Mean of BMI=29.93 kg/m2, SD=3.71) and sixty normal weight women (Mean BMI=21.36 kg/m2, SD=1.79) completed the Personal Concern Inventory (PCI) and Dutch Eating Behavior Questionnaire (DEBQ). To test the hypotheses of the study, MANCOVA, ANOVA and Regression analysis were used.
 Results: The results showed that, compared with controls, overweight and obese women had a more MS (P≥0.001), and on the DEBQ, they scored higher on emotional eating (P≥0.001) (including confused emotions (P≥0.001) and clearly labeled emotions (P≥0.001)) and external eating (P=0.001). Moreover, overweight and obese women who reported frequent failures with their diet had more maladaptive MS (P≥0.001) than overweight and obese who are successful in their diets. Furthermore, the results of hierarchical Regression analyses showed that motivational structure can predict the participants' BMI (P≥0.001) and the number of dieters' failures (P≥0.001), independent of the effects of age and education. Eating style could predict BMI (P≥0.001).
Conclusion: Overweight and obese women had more maladaptive MS than women withnormal weight,and the two groups had a different eating behavior. Overweight and obese women who reported frequent failures with their diet had more maladaptive MS than those with successful dieting history. Moreover, motivational structure could predict the participants' BMI and the number of dieters' failures. Eating style could predict the BMI.
 

Keywords


اضافه وزن و چاقی وضعیت­هایی هستند که در آن­ها وزن بدن از محدوده­ی طبیعی فراتر می­رود و توسط نمایه­ی توده­ی بدنی (BMI)[1] (وزن به مجذور قد) ارزیابی می­شود (1). این پدیده یکی از مشکلات جامعه­ی بشری است. متخصصان علم تغذیه و تربیت بدنی و روان­شناسان در تلاش هستند تا راه­حل­هایی را برای کاهش وزن و چاقی ارایه دهند. تحقیقات نشان داده­اند که چاقی با بیماری­های جسمی و خطرناک مانند دیابت و سکته­های قلبی، نقرس، ناباروری و نازایی در زنان، بعضی از انواع سرطان و بیماری­های تنفسی ارتباط دارد (2،3). هم­چنین، چاقی با پیامدهای عصب­شناختی مضر مثل تباهی[2] (تحلیل ­رفتگی) قشر پیشانی و آسیب ماده­ی سفید مغز، پیوند یافته است (4،5) و عامل خطر مستقلی برای دمانس آلزایمر می­باشد. بررسی­های جدید به پیوند چاقی با کارکردهای شناختی ضعیف اشاره کرده­اند (6،7). در چند پژوهش به رابطه­ی بین کارکردهای اجرایی ضعیف با چاقی اشاره شده است (13-7). مطالعات کشوری که به ­منظور ارزیابی عوامل خطرساز بیماری­های غیر واگیر صورت گرفته است، نشان داده­اند که 37 درصد مردان و 48 درصد زنان ایرانی، مبتلا به اضافه وزن هستند (14). در انگلستان بین سالهای 1980 و 1997 شیوع اضافه وزنی در مردان از 39 درصد به 62درصد و در زنان از 32 درصد به 53 درصد افزایش داشته است. در همین دوره زمانی چاقی در مردان سه برابر یعنی از 6 درصد به 17درصد ودر زنان از 8 درصد به 20درصد افزایش یافته است. ارقام اخیر انگلستان مقادیر چاقی را برای مردان و زنان حدود 22 درصد نشان
 می دهد. الگوهای مشابهی از اضافه وزن در اکثر جوامع در حال پیشرفت مشاهده شده است. در ایالات متحده تخمین های اخیر، شیوع اضافه وزن در بالغین را حدود 61 درصد و چاقی را 26 درصد می داند (15) و اکنون قریب به بیش از 300 میلیون فرد چاق و بیش از یک میلیون مبتلا به اضافه وزن در سراسر دنیا وجود دارند (16). هم­چنین، سازمان بهداشت جهانی[3] (WHO) برآورد کرده است که در سال 2015، نزدیک به 3/2 بیلیون بزرگسال مبتلا به اضافه وزن، بیش از هفت­صد میلیون نفر چاق و نیز 4/2 درصد جمعیت، فوق چاق شوند (17). درمان قطعی این دسته از افراد بسیار دشوار است ولی کاهش وزن پایدار این گروه از افراد باعث بهبودی شایان توجه در بیماری­های ناشی از چاقی، افزایش کیفیت زندگی و افزایش طول عمر می­شود (18). این اطلاعات روان­شناسان را بر آن داشته تا راه­حل­هایی را برای کاهش چاقی و حفظ وزن طبیعی پس از انجام برنامه­ی لاغری بیابند و به جامعه پیشنهاد کنند. تا کنون نظریات و عوامل متعددی در بررسی زمینه­های چاقی مورد توجه قرار گرفته است. در این پژوهش سعی شده تا مسئله­ی اضافه وزن و علل آن از دیدگاه انگیزشی مورد توجه قرار گیرد.

اهداف، نقش کلیدی در رفتار بشر ایفا می­کنند و انجام هر کاری در زندگی مستلزم انتخاب و تعقیب یک هدف است. از این رو اهداف، بخش جدایی­ناپذیر زندگی هر انسانی هستند. اهداف را می­توان بر اساس کوچکی یا بزرگی، بلند مدت یا کوتاه مدت و یا اشتیاقی (مثبت) یا اجتنابی (منفی) تقسیم­بندی نمود. هر شخصی برای رسیدن به اهداف خود مسیر و فرآیند ویژه­ای را طی می­کند. فرآیندهایی که به پی­گیری اهداف منجر شوند، انگیزش[4] و الگوی شناختی و رفتاری خاص هر فرد در دنبال کردن اهدافش، ساختار انگیزشی[5] فرد نامیده
 می­شود (19،20). الگوی تعقیب اهداف توسط فرد به عوامل مختلفی از جمله اجتنابی یا اشتیاقی بودن هدف، چهارچوب زمانی عمل، پیش­بینی جزئیات، موانع موجود بر سر راه
پی­گیری اهداف و تعارض بین اهداف مختلف بستگی دارد (21). رفتار و تجربیات افراد در طول زندگی، پیرامون تعقیب و لذت ناشی از رسیدن به اهداف شکل می­گیرد. از این رو تعقیب یک هدف مناسب برای رسیدن به سلامت روان­شناختی از اهمیت خاصی برخوردار است. مطالعات طولی محققان نشان داده است که احساس رضایت از زندگی و بهزیستی به داشتن اهداف دست­یافتنی بستگی دارد، به­خصوص در افرادی که نسبت به اهداف خود تعهد بیش­تری احساس می­کنند. البته همه­ی اهداف فرد به یک اندازه بر بهزیستی نقش ندارند. برای مثال، اهدافی که خود فرد آن­ها را انتخاب می­کند در بهزیستی وی نقش بیش­تری دارند (22).

به اعتقاد ککس و کلینگر[6]، آسیب­های شناختی، هیجانی و رفتاری ارتباط تنگاتنگی با مشکلات مربوط به تعقیب هدف دارند، یعنی هر چه قدر مشکلات و آسیب­های موجود بر سر راه تعقیب هدف بیشتر باشند، آسیب­های شناختی، هیجانی و رفتاری نیز بیشتر بروز می­کنند. قابل ذکر است که تعقیب یک هدف بر تعقیب سایر اهداف که فرد در حال تعقیب آن­ها است، تاثیر دارد. به عنوان مثال اگر یک هدف مهم با هدف دیگر تداخل کند، تضاد حاصل از این تداخل موجب می­شود که انگیزه­ی فرد نسبت به هر دو هدف کاهش یابد. هم­چنین بالا بودن تعداد اهداف متضاد در زندگی، باعث تجربه­ی هیجانات منفی بیشتری می­شود و سلامت روانی و بهزیستی فرد به خطر می­افتد (20).

به دلیل اهمیت اهداف در زندگی و اهمیت ساختار انگیزشی هر فرد در پی­گیری اهداف، تحقیقات متعددی درباره­ی ساختار انگیزشی انجام گرفته است. به عنوان مثال، شاملو و ککس در پژوهش خود نشان دادند که کنترل و انگیزش درونی با الگوی انگیزشی انطباقی[7]، همبستگی مثبت و با مصرف الکل، همبستگی منفی دارد (23). مطالعه­ی ککس و کلینگر نشان داد ساختار انگیزشی، تعیین­کننده نهایی مصرف الکل است. مصرف­کنندگان الکل انتظار دارند پس از مصرف، پیامدهای هیجانی مثبت را تجربه کنند. در نتیجه می­توان با استفاده از ساختار انگیزشی، از هدف­های غیر شیمیایی استفاده کرد تا رضایت­مندی را بدون مصرف الکل تجربه کنند. الگوی انگیزشی ککس و کلینگر بیان می­دارد که سوءمصرف مواد عمدتا در بافتی از نارضایت­مندی­ها و ناکامی­ها روی می­دهد و در ارزیابی سوءمصرف مواد باید ساختار انگیزشی بررسی شود (20). نتایج مطالعات آن­ها نشان داد که اگر دانشجویان، ساختار انگیزشی انطباقی داشته باشند، کمتر به مصرف الکل روی خواهند آورد و ساختار انگیزشی انطباقی می­تواند به تجربه­ی رضایت­مندی از زندگی منجر شده و ساختار انگیزشی غیر انطباقی، تجربه­ی ناکامی و نارضایتی و به­دنبال آن خلق منفی را در پی خواهد داشت. وجود یک ساختار انگیزشی غیر انطباقی، مبتلایان به سوء­مصرف را از رسیدن به سایر هدف­های زندگی باز می­دارد و به این ترتیب به شدت گرایش­های اعتیادی آن­ها می­افزاید. بدون بازسازی ساختارهای انگیزشی موثر در پدیدآیی و تداوم رفتارهای اعتیادی، امکان غلبه بر مشکل و تکانه­های کنترل­ناپذیر مصرف، بسیار دشوار و معمولا دست­نیافتنی است (19). هم­چنین، بین ساختار انگیزشی و رضایت­مندی زناشویی (24) و نیز بین ساختار انگیزشی و سلامت عمومی (25)، رابطه­ی مثبت و بین ساختار انگیزشی و مشکلات زناشویی، رابطه­ی منفی وجود دارد (26).

ککس و کلینگر ویژگی­های انگیزش غیر انطباقی را شامل: الف- ناامیدی در موفقیت، ب- عدم آگاهی یا اطلاعات ناکافی برای رسیدن به موفقیت، ج- تعهد ناکافی برای دست
یابی به هدف، د- احساس کنترل پایین و هـ- کمبود مشوق­ها و هدف­های مناسب در زندگی می­دانند (19). این ویژگی­ها، چهارچوب نظری بکری را برای تحلیل مولفه­های انگیزشی غیر انطباقی فراهم می­آورند. از آن جمله می­توان تلاش برای ایجاد انگیزه­ی تغییر و اصلاح رفتارهای آسیب­رسان مانند رفتارهای اعتیادی و سوء­مصرف مواد، پرخوری و بدخوری را نام برد.

یکی دیگر از مولفه­هایی که احتمالا در میزان موفقیت یا عدم موفقیت رژیم­گیرندگان نقش دارد، سبک خوردن است. در این زمینه سه نظریه­ی اصلی وجود دارد. نظریه­ی اول، نظریه­ی روان­تنی[8] است. بر اساس این نظریه، برخی افراد گرسنگی واقعی را تشخیص نمی­دهند و بیشتر در پاسخ به حالت­های هیجانی شروع به خوردن می­کنند. به سبک خوردن این افراد «هیجانی[9]» می­گویند. نظریه­ی دوم که نظریه­ی بیرونی بودن[10] نامیده می­شود بیان می­کند که افراد چاق بیشتر تحت تاثیر محرک­های محیطی اقدام به خوردن می­کنند و نه به­خاطر گرسنگی واقعی که به این سبک خوردن «بیرونی[11]» می­گویند. سومین نظریه که نظریه­ی بازداری یا منع[12] نام دارد، رفتار خوردن در افراد چاق را به خاطر رژیم داشتن می­داند. به­عبارت دیگر حالت تعارضی وجود دارد که این افراد به دلیل منع شدن از غذاهای ممنوع، بیشتر نسبت به خوردن این غذاها تمایل پیدا می­کنند. این سبک خوردن «بازداری شده» نامیده می­شود (27). شناسایی سبک خوردن افراد می­تواند علاوه بر طرح­ریزی مناسب برنامه­ی درمانی به عنوان عاملی برای پیش­بینی رفتار خوردن فرد و برآورد میزان موفقیت وی در کاهش وزن در نظر گرفته شود. سبک خوردن هیجانی، پیش­بینی­کننده­ی خوبی برای پرخوری در موقعیت­های هیجانی است. از این رو افراد دارای این سبک خوردن، در واکنش به تنش به سراغ شیرینی­جات، شکلات و کیک می­روند (28). سبک خوردن منع شده نمی­تواند پیش­بینی­کننده­ی پرخوری در شرایط هیجانی و تنش­زا باشد. داده­های رفتاری و فیزیولوژیک، حاکی از آن است که این سبک فقط نشان­دهنده­ی آسیب­پذیری فرد نسبت به بازگشت مجدد وزن است (29). در پژوهشی بر روی دوقلوها و خانواده­های آن­ها، محققان دریافتند که سبک­های خوردن منع شده و هیجانی می­توانند پیش­بینی­کننده­ی افزایش وزن در مدت طولانی باشند (30).

 بارتن، اسمیت و لایت­اولر[13] در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که سبک خوردن بیرونی، عامل مهمی در پیش­بینی میزان اشتیاق[14] (هوس) فرد به خوراکی­ها است. نتایج پژوهش آنان نشان داد که سبک خوردن بیرونی با نمره­ی بالا در نمایه­ی توده­ی بدنی، همبستگی مثبت دارد (31).

آنشوتز، فن­اشتراین، فن­دوون و انگلس[15] در مطالعه­ی خود نشان دادند که خوردن بیرونی با افزایش مصرف چربی­ها و کربوهیدرات­ها و کسب مقدار زیادی انرژی همراه بود، در حالی که برای خوردن هیجانی و منع شده، چنین ارتباطی وجود نداشت (32). نتیجه­ی پژوهش مقدس­زاده نشان داد که افراد چاقی که رژیم غذایی داشتند، بیش­تر دارای سبک خوردن هیجانی و بازداری شده بودند (33) اما، اغلب مطالعات صورت گرفته در جوامع غیر ایرانی نشان داده است که سبک خوردن بیرونی در افراد چاق، بیشتر دیده می­شود (31،32).

با توجه به نقش ساختار انگیزشی در پی­گیری اهداف (از جمله کاهش وزن) و در نتیجه رضایت­مندی از زندگی، و نیز نقش سبک­های خوردن در موفقیت رژیم­گیرندگان، در این مطالعه به بررسی ساختار انگیزشی و سبک­های خوردن در افراد مبتلا به اضافه وزن، چاقی و دارای وزن طبیعی می­پردازیم. اگر علل زیربنایی شکست­های مکرر برای رسیدن به وزن طبیعی شناسایی شوند، می­توان برنامه­ی درمانی مناسب برای افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی اجرا نمود تا از شکست­های مکرر در راه رسیدن به هدف پیش­گیری نمود و احساس کفایت و کارآمدی این دسته از افراد را تقویت نمود (34).  بنا بر این پاسخگویی به سئوالات زیر از اهمیت خاصی برخوردار است: آیا افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی در مقایسه با افراد دارای وزن طبیعی، ساختار انگیزشی غیر انطباقی­تری دارند؟ آیا سبک­های خوردن (بیرونی، بازداری شده و هیجانی) در افراد دارای اضافه وزن و چاقی و دارای وزن طبیعی متفاوت است؟ آیا افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی با سابقه­ی شکست­های مکرر در رژیم درمانی، در مقایسه با افراد موفق (بدون شکست­های مکرر)، ساختار انگیزشی غیر انطباقی­تری دارند؟ بنابراین، هدف این پژوهش بررسی ساختار انگیزشی و سبک­های خوردن در افراد مبتلا به اضافه وزن، چاقی و دارای وزن طبیعی می­باشد.

روش کار

پژوهش حاضر مطالعه­ای مقایسه­ای از نوع تحقیقات توصیفی است. آزمودنی­ها مراجعه­کنندگان به یکی از مجموعه­های ورزشی شهر مشهد با هدف کاهش وزن و یا با اهداف دیگر (سلامتی، مهارت و از این قبیل) در پاییز 1389 بودند. برآورد حجم نمونه با استفاده از روش­های آزمون فرضیه و اندازه­های اثر به دست آمده از تحقیقات قبلی و تحلیل توان صورت گرفت (35). حجم نمونه برای دو گروه افراد مبتلا به اضافه وزن و دارای وزن طبیعی برابر با 120 نفر بود. بنابراین، 60 خانم مبتلا به اضافه وزن و چاقی و 60 خانم دارای وزن طبیعی به صورت نمونه­گیری در دسترس و به صورت داوطلبانه در پژوهش شرکت کردند. با توجه به این­که نمایه­ی توده­ی بدنی برای افراد زیر سن بلوغ قابل استفاده نیست، دامنه­ی سنی شرکت­کنندگان بین 60-18 سال بود. به منظور رعایت اخلاق پژوهش، ابتدا آزمودنی­ها برگه­ای حاوی اطلاعات طرح را مطالعه و در صورت تمایل به شرکت در طرح، رضایت­نامه­ی کتبی را امضا کردند. هم­چنین، شماره­ی تماس ناظر طرح در اختیار شرکت­کنندگان قرار گرفت تا ناظر طرح در صورت ایجاد ابهام، پاسخگو باشد.

برای آزمون سئوال­های پژوهش، ابتدا از آزمون آماری t مستقل استفاده شد. سپس به ­منظور بررسی سبک­های خوردن در دو گروه از تحلیل MANCONA استفاده شد که در آن سبک­های خوردن به عنوان متغیر وابسته، نمایه­ی توده­ی بدنی به عنوان عامل و سن و سطح تحصیلات به عنوان متغیر کنترل وارد مدل شدند. هم­چنین به منظور بررسی تفاوت ساختار انگیزشی (انطباقی) دو گروه افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی و دارای وزن طبیعی و نیز دو گروه افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی با شکست­های مکرر در رژیم درمانی و افراد موفق (بدون شکست در رژیم درمانی)، از یک رشته تحلیل ANOVA استفاده شد که در آن ساختار انگیزشی به عنوان متغیر وابسته، نمایه­ی توده­ی بدنی به عنوان عامل و سن و سطح تحصیلات به عنوان متغیر کنترل وارد مدل شدند. تحلیل بیشتری بر داده­های پژوهش انجام شد. برای پیش­بینی نمایه­ی توده­ی بدنی از روی متغیرهای سبک خوردن و ساختار انگیزشی از تحلیل رگرسیون استفاده شد. در گام اول، سن و تحصیلات به عنوان متغیر پیش­بین و نمایه­ی توده­ی بدنی به­عنوان متغیر ملاک (وابسته) وارد مدل شدند. در گام دوم، سبک­های اصلی خوردن (هیجانی، بیرونی و بازداری شده) و ساختار انگیزشی به متغیر پیش­بین افزوده شدند. برای پیش­بینی تعداد شکست در رژیم درمانی از روی متغیرهای سبک خوردن و ساختار انگیزشی از تحلیل رگرسیون دیگری استفاده شد. در گام اول، سن و تحصیلات به عنوان متغیر پیش­بین و تعداد شکست در رژیم غذایی به عنوان متغیر ملاک (وابسته) وارد مدل شدند. در گام دوم، سبک­های خوردن و ساختار انگیزشی به متغیر پیش­بین افزوده شدند.

آزمودنی­ها: مراجعان به یکی از مجموعه­های ورزشی شهر مشهد که داوطلب شرکت در پژوهش بودند، پس از مطالعه­ی برگ اطلاعات تحقیق و تکمیل رضایت­نامه­ی شرکت در تحقیق، پرسش­نامه­های اهداف شخصی (فرم کوتاه) و عادات خوردن داچ[16] (DEBQ) را تکمیل کردند. وزن و قد هر آزمودنی اندازه­گیری و سپس نمایه­ی توده­ی بدنی محاسبه شد. پس از آن­که تعداد آزمودنی­ها به 120 نفر (60 نفر مبتلا به اضافه وزن و چاقی و 60 نفر دارای وزن طبیعی) رسید، ارایه­ی پرسش­نامه به مراجعان متوقف شد.

ابزارهای پژوهش:

پرسش­نامه­ی اهداف شخصی: این پرسش­نامه درباره­ی اهداف در 10 حیطه­ی مختلف زندگی از مراجعان سئوال می­کند که عبارتند از: الف- خانه و خانه­داری، ب- مسایل مالی و اقتصادی و شغلی، ج- روابط با خانواده، بستگان و آشنایان، د- اوقات فراغت و سرگرمی، ه- موضوعات مربوط به عشق، صمیمیت و مسایل جنسی، و- مسایل مربوط به بهداشت و سلامتی، ز- تغییرات شخصی، ح- مسایل مربوط به آموزش و تحصیل، ط- مسایل مذهبی و معنوی، ی- مصرف مواد (36). سپس نظرشان را درباره­ی چگونگی رسیدگی به اهداف­شان در یازده بعد، نمره­گذاری می­کنند. این ابعاد عبارتند از: الف- گرایش، ب- اجتناب، ج- اطلاعات، د- احتمال موفقیت، ه- کنترل، و- شادمانی، ز- غم، ح- تعارض، ط- تعهد، ی- مدت زمان و ک- شانس (19،36).

در پژوهش صالحی فدردی (2003)، فرم خلاصه شده‌ی پرسش­نامه­ی اهداف شخصی[17] (PCI) با 10 شاخص، بر روی دو نمونه شامل دانشجویان و سوء مصرف کنندگان الکل صورت گرفت. ضریب آلفای کرونباخ برای نمونه‌ی شامل دانشجویان 77/. و برای نمونه‌ی شامل سوء مصرف کنندگان الکل 75/. محاسبه شد (37). پس از ترجمه‌ی PCI به فارسی و بررسی روایی آن، بر روی یک نمونه‌ی 120 نفری شامل 40 دانش‌آموز (میانگین سن برابر 88/0±17/25) و 80 بزرگسال (میانگین سن برابر 18/5±42/26) اجراء شد. فرم  PCIبه روش مصاحبه­ی فردی در مورد هر شرکت کننده اجرا‌ شده بود. نتایج به‌دست آمده نشان داد که فرم فارسی دارای همسانی درونی مناسب برای هر یک از مؤلفه‌ها و نیز برای کل آزمون می‌باشد (38).

نمره­ی ساختار انگیزشی هر فرد با کم کردن نمره­ی اجتناب هر هدف از نمره­ی گرایش به علاوه نمرات درستی، واقع­بینی، تعهد، نفع هیجانی، اطلاعات (برنامه)، کنترل و امید محاسبه می­شود.

پرسش­نامه­ی عادات خوردن داچ:جهت مشخص نمودن سبک خوردن (بیرونی، هیجانی یا بازداری شده) از این پرسش­نامه استفاده شد. این پرسش­نامه شامل دو قسمت است: الف- مشخصات آزمودنی و برخی اطلاعات در خصوص قد، وزن، نوسانات وزن و وجود یا عدم وجود پرخوری­های
دوره­ای. ب- سئوالات آزمون که شامل 33 سئوال و سه خرده
مقیاس برای سنجش سبک­های خورد و خوراک بیرونی (10 پرسش)، هیجانی (13 پرسش) و بازداری (10 پرسش) است. شماره­ی پرسش­های مربوط به هر خرده­مقیاس در دفترچه­ی راهنمای پرسش­نامه آورده شده است. پرسش­ها در خصوص عادات خوردن است (مثلا آیا وقتی عصبانی باشید، میل به خوردن پیدا می­کنید؟) و پاسخ­ها به صورت رتبه­بندی 5
درجه­ای است که کمترین درجه، کمترین نمره را می­گیرد و بیشترین درجه بیشترین نمره را به خود اختصاص می­دهد (هرگز=1، به ندرت =2، گاهی =3 ، اغلب=4، بسیار زیاد=5). لازم است که آزمودنی­ها مشخص نمایند هر پرسش تا چه حد گویای وضعیت آن­ها است و یکی از پنج گزینه را انتخاب نمایند. مجموع نمرات هر خرده­مقیاس، نمره­ی خام آن خرده
مقیاس را تشکیل می­دهد. برای به دست آوردن نمره­ی معیار، باید نمره­ی خام به تعداد پرسش­های پاسخ داده شده­ی همان مقیاس، تقسیم شود. اگر از هر خرده­مقیاس بیش از یک سئوال بی­پاسخ بماند، نمره­ی آن مقیاس از درجه­ی اعتبار ساقط است و محاسبه نمی­شود. این پرسش­نامه از اعتبار[18] و روایی[19] خوبی برخوردار است (36) و مطالعات متعدد، آلفای کرونباخ بالا (93/0- 82/0 =α) را برای مقیاس­های آن گزارش نموده­اند (39). پرسش­نامه­ی یاد شده توسط صالحی فدردی ابتدا به فارسی برگردانده و سپس نسخه­ی فارسی توسط یک مترجم زبان انگلیسی به انگلیسی ترجمه شد (ترجمه­ی معکوس[20]) و در اختیار موسسه سازنده­ی[21] پرسش­نامه قرار گرفت.

دستگاه­های مورد استفاده:

الف- ترازوی دیجیتال(Seca، آلمان). در حالی­که آزمودنی لباس کمی بر تن داشت، وزن وی با دقت 100 گرم اندازه
گیری شد.

ب- قدسنج (OTM، تهران، ایران). قد با استفاده از استادیومتر[22] قابل حمل با دقت 1/0 سانتی­متر اندازه­گیری شد. قد آزمودنی در حالی که بدن وی کاملا صاف و سرش بالا بود و هم­چنین بدون کفش اندازه­گیری شد تا حداکثر قد وی محاسبه شود. نمایه­ی توده­ی بدنی که متداول­ترین شاخص قد و وزن می­باشد از فرمول مجذور قد (متر) تقسیم بر وزن (کیلوگرم) به دست می­آید. تمام اندازه­گیری­های مربوط به بدن انسان توسط شخص محقق انجام شد.

نتایج

یافته­های پژوهش در دو بخش توصیفی و استنباطی مورد بررسی قرار گرفت. ابتدا به توصیف ویژگی­های جمعیت
شناختی آزمودنی­های دو گروه می­پردازیم. این اطلاعات در جدول (1) آورده شده است.

به منظور پاسخگویی به سئوال­های پژوهش شامل آیا افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی در مقایسه با افراد دارای وزن طبیعی، ساختار انگیزشی غیر انطباقی­تری دارند؟، آیا سبک خوردن (بیرونی، بازداری شده و هیجانی) در افراد مبتلا به اضافه وزن وچاقی و دارای وزن طبیعی متفاوت است؟ و آیا افراد مبتلا به اضافه وزن با سابقه­ی شکست­های مکرر در رژیم­درمانی در مقایسه با افراد موفق (بدون شکست­های مکرر)، ساختار انگیزشی غیر انطباقی دارند؟ از آزمون t مستقل استفاده شد. نتایج در سطح آمار توصیفی و استنباطی در جدول (2) آورده شده است.

 

جدول 1- ویژگی­های جمعیت­شناختی در دو گروه افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی و افراد دارای وزن طبیعی

متغیر

افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی

افراد دارای وزن طبیعی

میانگین

انحراف استاندارد

میانگین

انحراف استاندارد

سن (سال)

01/31

58/8

20/32

91/9

قد (متر)

78/159

96/6

11/162

88/4

وزن (کیلوگرم)

46/76

93/10

18/56

68/5

نمایه­ی توده­ی بدنی (کیلوگرم بر متر مربع)

93/29

71/3

36/21

79/1

تعداد شکست در رژیم غذایی (تعداد بار)

50/2

26/2

68/0

98/0

تغییرات وزن در 6 ماه گذشته (کیلوگرم)

00/0

00/4

98/0-

41/2

 

جدول 2- آماره­های توصیفی و استنباطی دو گروه افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی و دارای وزن طبیعی

سوال

افرادمبتلا به اضافه وزن و چاقی

افراد دارای وزن طبیعی

t (118)

p

-d

میانگین

انحراف استاندارد

میانگین

انحراف استاندارد

الف

ساختار انگیزشی

60/50

42/10

21/63

25/5

36/8-

001/0

52/1-

ب

سبک خوردن هیجانی

90/2

77/0

15/2

75/0

42/5

001/0

98/0

سبک خوردن هیجانی سرگردان

95/2

89/0

30/2

24/1

26/3

001/0

59/0

سبک خوردن هیجانی مشخص

89/2

84/0

08/2

70/0

68/5

005/0

03/1

سبک خوردن بیرونی

92/2

63/0

54/2

70/0

13/3

002/0

57/0

سبک خوردن بازداری شده

81/2

76/0

67/2

83/0

01/1

31/0

18/0

 

 

همان طور که جدول (2) نشان می­دهد، بین دو گروه از نظر ساختار انگیزشی، سبک خوردن هیجانی، سبک خوردن هیجانی سرگردان، سبک خوردن هیجانی مشخص و سبک خوردن بیرونی، تفاوت معنی­داری وجود داشت. هم­چنین، ساختار انگیزشی افراد دارای سابقه­ی شکست مکرر در رژیم درمانی متفاوت از ساختار انگیزشی افراد موفق بود (809/0=d [23]، 001/0≥P، 202/4=(118)t).

به منظور بررسی سبک­های خوردن در دو گروه از تحلیلMANCOVA  استفاده شد. سبک­های خوردن به عنوان متغیر وابسته، نمایه­ی توده­ی بدنی به عنوان عامل و سن و سطح تحصیلات به عنوان متغیر کنترل وارد مدل شدند. متغیر گروه یک اثر اصلی معنی­داری را نشان داد (14/1=d، 001/0≥P، 29/9=(120،1)F). بررسی جدول مربوط به اثرات تفکیکی، نشان داد که دو گروه در متغیرهای زیر تفاوت
 معنی­داری را نشان دادند: الف- سبک خوردن هیجانی (03/1=d، 001/0≥P، 78/30=(120،1)F) به طوری که گروه افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی از گروه دارای وزن طبیعی نمره­ی بالاتری را در این سبک گزارش کردند. ب- سبک خوردن هیجانی سرگردان (61/0=d، 001/0≥P، 85/10=(120،1)F) به طوری که گروه افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی از گروه دارای وزن طبیعی، نمره­ی بالاتری را در این سبک گزارش کردند. ج- سبک خوردن هیجانی مشخص (08/1=d، 001/0≥P، 15/34=(120،1)F) به طوری که گروه افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی از گروه دارای وزن طبیعی، نمره­ی بالاتری را در این سبک گزارش کردند و د- سبک خوردن بیرونی (66/0=d، 001/0=P، 15/34=(120،1)F) به طوری­که گروه افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی از گروه دارای وزن طبیعی، نمره­ی بالاتری را در این سبک گزارش کردند.

به منظور بررسی تفاوت دو گروه افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی و افراد دارای وزن طبیعی در ساختار انگیزشی (انطباقی) از ANOVA استفاده شد. ساختار انگیزشی به عنوان متغیر وابسته، نمایه­ی توده­ی بدنی به عنوان عامل و سن و سطح تحصیلات به عنوان متغیر کنترل وارد مدل شدند. متغیر گروه یک اثر اصلی معنی­داری را نشان داد (54/1=d، 001/0≥P، 73/69=(120،1)F). بررسی جدول مربوط به اثرات تفکیکی نشان داد گروه دارای وزن طبیعی از گروه مبتلا به اضافه وزن و چاقی، نمره­ی بالاتری را در ساختار انگیزشی انطباقی گزارش کردند.

هم­چنین، به منظور بررسی تفاوت دو گروه افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی با شکست مکرر در رژیم درمانی و افراد موفق در ساختار انگیزشی (انطباقی) از ANOVA استفاده شد. ساختار انگیزشی به عنوان متغیر وابسته، نمایه­ی توده­ی بدنی به عنوان عامل و سن و سطح تحصیلات به عنوان متغیر کنترل وارد مدل شدند. متغیر گروه یک اثر اصلی معنی­داری را نشان داد (22/1=d، 005/0=P، 55/34=(60،1)F). وارسی جدول مربوط به اثرات تفکیکی نشان داد افراد موفق (بدون شکست در رژیم­درمانی) از افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی با شکست مکرر در رژیم درمانی نمره بالاتری را در ساختار انگیزشی انطباقی گزارش کردند.

برای تعیین این که آیا می­توان نمایه­ی توده­ی بدنی را از طریق چند متغیر شامل سن، تحصیلات، نمرات مقیاس سبک­های خوردن (هیجانی، بیرونی، بازداری شده) و ساختار انگیزشی تخمین زد. تحلیل­های بیشتری بر روی این داده­ها انجام دادیم و از تحلیل رگرسیون، روش سلسله مراتبی[24] استفاده شد. در گام اول، سن و تحصیلات به عنوان متغیر پیش­بین و نمایه­ی توده­ی بدنی به عنوان متغیر ملاک (وابسته) وارد مدل شدند. در گام دوم، سبک­های اصلی خوردن (هیجانی، بیرونی و بازداری شده) و ساختار انگیزشی به متغیر پیش­بین افزوده شدند که به افزایش معنی­داری در واریانس مدل منجر شد (‌001/0≥P، 91/11=(119،4)F). نتایج تحلیل رگرسیون در جدول (3) خلاصه شده است.

بحث و نتیجه­گیری

نتایج پژوهش حاضر با برخی پژوهش­ها که تنش­های شغلی فراوان و در نتیجه رضایت شغلی پایین را در تکنسین­های بی
هوشی نشان داده­اند همخوان می­باشد. همان طور که در این پژوهش­ها مطرح شده است تکنسین­های هوشبری درگیر تنش
های زیاد از جمله موقعیت­های بحرانی و اورژانسی، مواجهه با بیماری­های شدید، مرگ بیماران، کار کردن با وسایل بی­هوشی پیچیده و پیشرفته (17)، ساعات کار طولانی، کشیک­های شبانه، حالت آماده باش برای اعمال جراحی اورژانس تمرکز و دقت کاری بالا، فشار و بار زیاد کاری، آسیب­پذیری اقتصادی (21-18)، تنش­های بین­فردی در تقابل با اعضای گروه جراحی (22،26) و قرار گرفتن در معرض بخار مواد شیمیایی، پرتوهای یونیزان، عوامل عفونی و حساسیت به لاتکس (24-22) هستند.

نتایج این پژوهش هم­چنین با نتایج پژوهش کارتر-اسنل و هگادورن که شیوع بیشتر اختلالات مرتبط با تنش را در پرسنل هوشبری گزارش کرده­اند همخوان است (25). در تحقیقات مختلف (14،12-8،6) مشخص شده است که همبستگی بالایی بین کیفیت زندگی پایین و اختلالات روانی مشاهده شده در کارکنان از جمله افسردگی، اضطراب، تنش، شکایت­های جسمی و عملکرد اجتماعی نامطلوب با حمایت شغلی پایین، شرایط نامساعد شغلی، سختی کار و عدم امنیت شغلی وجود دارد که یافته­های پژوهش حاضر تا حدی آن­ها را تایید
 می­نماید. بخشایی نشان داد که بین باورهای کارآمدی جمعی و باورهای خودکارآمدی معلمان با فرسودگی شغلی رابطه­ی منفی و معنی­داری وجود دارد که با آن چه که در پژوهش حاضر در مورد ارتباط بین تاب­آوری و راهبردهای مقابله­ای موثر (ارزیابی شناختی، جلب حمایت اجتماعی و حل­مسئله) با رضایت شغلی به دست آمد همخوان می­باشد و نشان می­دهد که افرادی که  تاب­آوری بالایی دارند و از ارزیابی شناختی و رویکرد حل مسئله (تقریبا مشابه خودکارآمدی فردی) و جلب حمایت اجتماعی (تقریبا مشابه خودکارآمدی جمعی) در مواجهه با تنش­ها بهره می­جویند می­توانند تنش­ها را به نحو موثر مدیریت نموده و رضایت شغلی بالاتری داشته باشند (13). هم­چنین کینزل و همکاران، دکارد و همکاران و برگمن و همکاران نشان دادند که امکانات پایین برای کنترل کار رضایت شغلی را پایین می­آورد و خطر فرسودگی شغلی را افزایش می­دهد که نشان دهنده­ی اهمیت بالای شرایط کاری بر سلامت روانی و تأییدکننده­ی یافته­های پژوهش حاضر است (29-27). به علاوه، پژوهش­ها نشان می­دهند که قابل انعطاف بودن ساعات کاری و داشتن اوقات فراغت بیشتر گامی مهم در جهت افزایش کیفیت زندگی خود، دوستان و خانواده است (27) و سیاست­هایی که شرایط محیط کار را ارتقا می­دهند تاثیرات مثبتی بر وضعیت روان­شناختی کارکنان دارند (10).

بنابراین نتایج پژوهش حاضر همسو با سایر مطالعاتی که به بررسی رضایت شغلی و عوامل موثر بر آن در کارکنان پرداخته­اند نشان می­دهد که تکنسین­های بی­هوشی شاغل در اتاق عمل از تنش­های شغلی و مشکلات روان­شناختی زیادی رنج می­برند و به خاطر عدم استفاده از مهارت­های مقابله­ای مطلوب و عوامل افزایش­دهنده­ی تاب­آوری رضایت شغلی آن­ها نیز کم می­شود. از آن جا که رضایت شغلی لازمه­ی حفظ و دوام عملکرد اجتماعی و شغلی کارکنان یک سازمان است و تامین آن وظیفه­ی اصلی مسئولان می­باشد، یافته­های این تحقیق می­تواند برای مسئولان در وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی برای شناسایی عوامل تاثیرگذار بر روی رضایت شغلی کارکنان و در نتیجه بررسی راهکارهایی در جهت بهبود آن­ها کمک­کننده باشد. به نظر می­رسد بر اساس نتایج حاصل از رگرسیون و همگام با سایر تحقیقات، کاهش تنش شغلی (از طریق بهبود عوامل موثر بر آن) و آموزش استفاده از راهبرد حل­مسئله باعث افزایش رضایت شغلی تکنسین­های بی­هوشی شود زیرا افرادی که از راهبردهای مقابله­ای موثر برای مقابله با تنش استفاده می­کنند نسبت به کسانی که هیجان­مدارانه با مشکلات مواجه می­شوند و تاب
آوری پایینی دارند آسیب­پذیری کمتری در برابر فشارهای روانی دارند. پژوهش­ها نشان داده است که راهبردهای مقابله
ای مسئله­مدار و شناختی با اضطراب­های موقعیتی، سطوح

پایین­تر تنش و منبع کنترل درونی مرتبط­اند (40).

اجرای طرح پژوهش بر روی کارکنان بیمارستان­های دولتی از جمله محدودیت­های پژوهش حاضر بود که با انجام تحقیقات گسترده­تر هم بر روی کارکنان بیمارستان­های دولتی و هم بر روی کارکنان بیمارستان­های خصوصی قابل رفع است. پیشنهاد می­شود در قالب طرح­های آزمایشی اثربخشی آموزش راهبردهای مقابله­ای موثر و مدیریت تنش در کاهش تنش شغلی و افزایش رضایت شغلی تکنسین­های بی­هوشی مورد بررسی قرار گیرد.



[1]Body Mass Index

[2]Atrophy

[3]World Health Organization

[4]Motivation

[5]Motivational Structure

[6]Cox and Klinger

[7]Adaptive motivational structure

[8]Psychosomatic Theory

[9]Emotional

[10]Externality

[11]External

[12]Restraint

[13]Burton, Smith and Lightowler

[14]Craving

[15]Anschutz, Van Strein, Van De Ven and Engels

[16]Dutch Eating Behaviors Questionnaires

[17]Personal Concern Inventory

[18]Validity

[19]Reliability

[20]Back Translation

[21]Boom Test Uitgevers, Amsterdam, The Netherlands

[22]Stadiometer

[23]در مدل­های ANOVA در SPSS مجذور اتا به عنوان شاخص اندازه اثر محاسبه می­شوند. ما مجذورهای اتا را به کوهن d تبدیل کرده­ایم تا درک اندازه­ی اثر، آسان­تر شود. 20/0=d برابر با اندازه­ی اثر کوچک، 50/0=d برابر با اندازه­ی اثر متوسط، 80/0=d برابر با اندازه­ی اثر بزرگ است.

[24]Hierarchical

 

1. Carlyle D, Woods P. The emotions of teacher stress. Trentham books. Castle K. Autonomy through pedagological research. Teaching Teacher Educ 2002; 22(8): 1094-103.
2.Thong JYL, Yap C. Information systems and occupational stress: A theoretical framework. Omega 2000; 28(6): 681-92.
3.Clarkson GP, Hodgkinson GP. What can occupational stress diaries achieve that questionnaires can't? Pers Rev 2007; 36(5): 684-700.
4. Raitano RE, Kleiner BH. Stress management: Stressors diagnosis, and preventative measures. Manag Res News 2004; 27: 32-8.
5.Coomber S, Todd C, Park G, Baxter P, Firth-Cozens J, Shore S. Stress in UK intensive care doctors. Br J Anaesthesia 2002; 89: 873-81.
6. Kojima M, Senda Y, Hayashi H, Tokudome S. [An example of psychometric validation of a mental health questionnaire used at a work place]. Sangyo Eiseigaku Zasshi 2002; 44(6): 236-41. (Japanese)
7. Thommasen HV, Lavanchy M, Connelly I, Berkowitz J, Grzybowski S. Mental health, job satisfaction, and intention to relocate. Opinions of physicians in rural British Columbia. Can Fam Physician 2001; 47: 737-44.
8. Edimansyah BA, Rusli BN, Naing L, Mohamed BA, Winn T, Tengku BR. Self-perceived depression, anxiety, stress and their relationships with psychosocial job factors in male automotive assembly workers. Ind Health 2008; 46(1): 90-100.
9. Rusli BN, Edimansyah BA, Naing L. Working conditions, self-perceived stress, anxiety, depression and quality of life: A structural equation modeling approach. BMC Public Health 2008; 8(1): 48.
10. Wang JL, Lesage A, Schmitz N, Drapeau A. The relationship between work stress and mental disorders in men and women: Findings from a population-based study. J Epidemiol Community Health 2008; 62(1): 42-7.
11. Poole CJ, Basheer S. A cluster of occupational mental illness in an NHS trust. Clin Med 2007; 7(4): 362-4.
12. Goorabi Kh, Shareh H, Behpajooh A, Keihani M. [Investigating of mental health, depression and anxiety in personnel of National Iranian Oil Company]. Research Project. Tehran: Shahd Institution, 2008: 105-305. (Persian)
13. Bakhshaei, F. [Relationship between collective and self efficacy beliefs with job burnout in Kerman]. MA. Dissertation. Tehran: Tehran University, College of psychology and education sciences, 2008: 92-101. (Persian)
14. Park KO. Social support for stress prevention in hospital settings. J R Soc Health 2007; 127(6): 260-4.
15. Cooper J, Newbower RS, Kits RJ. An analysis of major errors and equipment failures in anesthesia management: Considerations for prevention and detection. Anesthesiology 1984; 60:
34-42.
16. Weinger MB, Englund CE. Ergonomic and human factors affecting anesthetic vigilance and monitoring performance in the operating room environment. Anesthesiology 1990; 73: 995-1021.
17. Aiken LH, Clarke SP, Sloane DM, Sochalski J, Silber JH. Hospital nurse staffing and patient mortality, nurse burnout, and job dissatisfaction. JAMA 2002; 288: 1987-93.
18. Simpson LA, Grant L. Sources and magnitude of job stress among physicians. J Organ Behav 1991; 14: 27-42.
19. Gaba M, Howard S, Jump B. Production pressure in the work environment. Anesthesiology 1994; 81: 488-500.
20. Jackson S. The role of stress in anesthesiologists' health and well-being. Acta Anaesthesiol Scand 1999; 43: 583-602.
21. Kain ZN, Chan KM, Katz JD, Nigam A, Fleisher L, Rosenfeld LE. Anesthesiologists and acute perioperative stress: A cohort study. Anaesth Analg 2002; 95: 177-83.
22. Center for Disease Control. Update: Universal precaution for prevention of transmission of human immunodeficiency virus, hepatitis B virus, and other blood borne pathogens in health-care setting. MMWR CDC Surveill Summ 1988; 37: 377-88.
23. Buergler JM, Kim R, Thisted RA, Cohn SJ, Lichor JL, Roizen MF. Risk of human immunodeficiency virus in surgeons, anesthesiologists, and medical students. Anesth Analg 1992; 75: 118-24.
24. Stoelting RK, Miller RD. Basics of anesthesia. 5th ed. Philadelphia: Churchill Livingstone; 2007: 35-154.
25. Carter-Snell C, Hegadoren K. Stress disorders and gender: Implications for theory and research. Can J Nurs Res 2003; 35: 34-55.
26. Kivimaki M, Sutinenm R, Elovainio M, Vahtera J, Räsänen K, Töyry S, et al. Sickness absence in hospital physicians: 2 year follow up on determinants. J Occup Environ Med 2001; 58(6): 361-6.
27. Kinzl JF, Traweger C, Trefalt E, Riccabona U, Lederer W. Work stress and gender-dependent coping strategies in anesthesiologists at a university hospital. J Clin Anesthesia 2007; 19: 334-8.
28. Deckard G, Meterko M, Field D. Physician burnout: An examination of personal, professional, and organizational relationships. Med Care 1994; 32: 745-54.
29. Bergman B, Ahmad F, Stewart DE. Physician health, stress and gender at a university hospital. J Psychosom Res 2003; 54: 171-8.
30. Sotoudeh A. [Standardization, validity and reliability of job stress scale and its resources in personnel of city of Isfahan]. MA. Dissertation. Isfahan: Isfahan University, College of psychology and education sciences, 2000: 98-112. (Persian)
31. Rahimian Bougar E, Nouri A, Oreyzi HR, Moulavi H, Foroughi Mobarakeh AAR. [Relationship between adult attachment styles with job satisfaction and job stress in nurses]. Iranian journal of psychiatry and clinical psychology 2007; 13(2): 148-57. (Persian)
32. Billings AG, Moos RH. The role of coping responses and social resources in attenuating the stress of life events. J Behav Med 1981; 4: 139-57.
33. Hosseini Ghadamgahi J. [Investigation of association of stress, coping strategies and quality of relationship with coronary heart disease]. MA. Dissertation. Tehran: Iran University of Medical Sciences, Tehran Psychiatric Institute, 1997: 101-2. (Persian)
34. Connor KM, Davidson JRT. Development of a new resilience scale: The Connor-Davidson Resilience Scale (CD-RISC). Depress Anxiety 2003; 18(2): 76-82.
35. Mohammadi M. [Investigating of impressive factors in resilience of individuals at risk of substance abuse]. Ph.D. Dissertation. Tehran: University of Welfare and Rehabilitation Sciences, College of psychology and education sciences, 2005: 79-83. (Persian)
36. Samani S, Joukar B, Sahragard N. [Effects of resilience on mental health and life satisfaction]. Iranian journal of psychiatry and clinical psychology 2007; 13(3): 290-5. (Persian)
37. Taghavi M. [Investigating reliability and validity of general health questionnaire]. Journal of psychology 2001; 20: 381-98. (Persian)
38. Hazan C, Shaver P. Love and work: An attachment theoretical perspective. J Pers Soc Psychol 1990; 59: 270-80.
39. Rahimian Bougar E. [An investigation of the relationship between job satisfaction, job stress, work orientation and work involvement with adult attachment styles on state hospitals nurses in Isfahan]. MA. Dissertation. Isfahan: Isfahan University, College of psychology and education sciences, 2004: 91-2. (Persian)
40. Shareh H, Asgharnezhadfarid AA, Yazdandoost RY, Tabatabaie SM. [Study of relation between the risk of runaway girls and emotional intelligence in Mashhad]. Journal of social welfare 2006; 21(5): 225-4